دلم برای خودم تنگ میشود...

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
فرض شما غلط است
زمین گرد نیست ، من نتوانسته ام ثابت کنم
زمین گرد نیست
هزار سال است که به دنبال خودم میگردم
مسافرم
اما هنوز نرسیده ام
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
عصر
چند عدد سار
دور شدند از مدار حافظه كاج.
نيكي جسماني درخت بجا ماند.
عفت اشراق روي شانه من ريخت.
***
حرف بزن، اي زن شبانه موعود!
زير همين شاخه هاي عاطفي باد
كودكي ام را به دست من بسپار.
در وسط اين هميشه هاي سياه
حرف بزن، خواهر تكامل خوشرنگ!
خون مرا پر كن از ملايمت هوش.
نبض مرا روي زبري نفس عشقق
فاش كن.
روي زمين هاي محض
راه برو تا صفاي باغ اساطير.
در لبه فرصت تلالؤ انگور
حرف بزن، حوري تكلم بدوي!
حزن مرا در مصب دور عبارت
صاف كن.
در همه ماسه هاي شور كسالت
حنجره آب را رواج بده.
***
بعد
ديشب شيرين پلك را
روي چمن هاي بي تموج ادراك
پهن كن.
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبانگاهان تا حریم فلک چون زبانه کشد سوز آوازم
شرر ریزد بی امان به دل ساکنان فلک ناله سازم
دل شیدا حلقه را شکند تا برآید و راه سفر گیرد
مگر یک دم گرم و شعله فشان تا به بام جهان بال و پر گیرد
خوشا ای دل بال و پر زدنت، شعله‌ور شدنت در شبانگاهی
به بزم غم دیدگان تری جان پرشرری شعله آهی
بیا ساقی تا به دست طلب گیرم از کف تو جام پی در پی
به داد دل، ای قرار دلم، نوبهار دلم، می رسی پس کی؟
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای همه من! وقتی تو آمدی دلم به رویت خندید!اندوه تنهاییم در زلال چشمه های نگاهت خود راشست و سِحر جادوی حضورت مرا به یادم آورد . تورا وقتی یافتم که همه حجره های دلم به عطر نام تو معطر شدند و نفس نفس ، حضورت را با دم و بازدم حس میکردم و به خاطرِت جان می سپردم ! تو در شبستان خیالم نازل شدی ! طعم دعاهای اجابت شده ام بودی ، اولِ روشنی و آغاز تَبَم بودی .. از پشت پرده لرزان اشکهایم دیدی که قابل بودم پس به حریم خلوتم پا گذاشتی
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
به کدامین لحظه دلخوشم
به کدام آیه آسمانی
و به کدام نشانه از جانب خدا
من به انتظار شکفتن جوانه ای نشسته ام
که بار ها باد آنرا با خود برده است
و سالها زیر نور مستقیم آفتاب
پژمرده است
دلخوشی من به چیست
به روییدن دوباره
نمیدانم
شاید امید من به روزهایی است که می آید
و چشم من به راهی است که
پایانی ندارد
کدام امید کدام راه
من به قطره قطره این باران دلخوش کرده ام
هرچند صدایم را کسی نخواهد شنید
با این حال خوب میدانم
شاید خاکستری روزهای من را
به سفیدی دستهای باران
راهی باشد
کسی چه میداند
شاید باران یاد مرا با خود بشوید
و از من چیزی باقی نماند
آن لحظه چندان هم دور نیست میدانم!
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
خسته ام

از قصه های بی پایانی که ...

سالهاست شنیده ام

از سرنوشت های محتوم

و آدمهائی که سرفرود می آورند

به تقدیرهایشان ...

می گریزم از خود

از خودی که هیچ نمی شناسمش !

می گریزم از آیینه های

که هر روز تصویری از من را

نشانم می دهد ...

آدمی را که یک روز فرو می افتد ...

روزی دیگر

تا اوج بالا می رود ...

برای اثبات خود

گاهی تلخ می شود ...

از نرسیدنهای مداوم

و گاهی تنها ... سطر شعری

...شیرینش می سازد !

از خودم ... از تو ...

حتی از این خاک

از مرزهای سرزمینی که

همیشه می ترسد

از حمله مغول !!!

خسته ام

از تشویش ذهنی ...

که مدام می آزاردم ...

از اینکه من هیچم

هیچی ...گم شده در سطرهای

نوشته شده این سرزمین

و خسته از

خودم

تو ...

واین خاک ...!
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
بازم دلم گرفته چند روزیه که رفتی
می گی به خاطر من از عشقمون گذشتی
بمون بذار از اسمت یه شعر نو بسازم
نذار به جرم دیروز امروزمو ببازم
دارم می میرم برات نذار بیفتم به پات
مگه گناهم چی بود که سرد شده اون نگات
به من یه فرصت بده تا دستاتو بگیرم
یا اینکه مال من شی یا پای تو بمیرم
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
نوشتن بهانه میخواهد مگر نه؟
کاش اینطور نبود
کاش میشد بدون بهانه هم نوشت
حال عجیبی دارم
دوست دارم بنویسم و نمیتوانم
سخت است
بی بهانگی دشوار است
بی یاد تو نوشتن از آن سخت تر
کاش میتوانستم آرام باشم
کاش میتوانستم هر روز به بهانه ای دگرگون نشوم
کاش..............!
اینقدر از من نخواهید شاد بنویسم
وقتی نمیتوانم چه کنم
میدانم در دل به من ناسزا میگویید
اما چه کنم
آسمان قلب من بی هیچ دلیلی بارانیست
کاش اینطور نبود کاش!
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
در فراسوی این روزمرگی و عبور

در امتداد بادها و باران ها

ماهها و فصل ها

روزها وشامها

من شکل می گیرد ...

روبه سوی...... تولد یا مرگ ...!

 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز



من همان گلبرگ تنهايم که پژمردم ز بي آبي


ولي با منت و خواري پي شبنم نمي گردم!!​
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
[FONT=&quot]
[/FONT]

[FONT=&quot]
[/FONT]

[FONT=&quot] دلم می خواست بودی برات، یه فال و شاهد بگیرم[/FONT]

[FONT=&quot]اگه خوب نبودش با چشم تر، برا تو زیر بارون بمیرم [/FONT]

[FONT=&quot]با نبودنت یاس باغچه، پژمرده‌، خمیده ساقه‌هاشون[/FONT]

[FONT=&quot]دلم میخواد همنفس قناری‌ها، قصه‌ی نم نم بارون بخونم [/FONT]

[FONT=&quot]کاش می‌موندی اینجا پیش من، با هم خدا خدا میکردیم[/FONT]

[FONT=&quot]ستاره‌ها خوب میدونن برای زنده بودنت، دارم ازت دل میکنم[/FONT]

[FONT=&quot]کاش میدونستی غیر تو، از آسمون دنیا هم دلم گرفته اما[/FONT]

[FONT=&quot]برای خنده هات روزی هزار بار زنده میشم، باز می‌میرم[/FONT]
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
مينويسم تا تو بخواني
ميدانم ميداني چه ميخواهم بنويسم
ميدانم اما باز هم مينويسم
مينويسم
دلتنگت هستم
بيشتر از هر آنچه در تخيل كسي بگنجد..دلتنگت هستم
دلتنگ لحظه هايي كه در آغوشت آرامش را تجربه ميكردم
دلتنگ حرم نفسهايي كه به وجود سرمازده ام گرمي و حرارت عشق ميداد
خودت ميداني تا چه اندازه دلتنگت هستم
دلتنگ دلتنگيهايت...سنگيني نگاهت
سخت دلتنگم

 

foad2

عضو جدید
دلم برای خودم تنگ می شود آن هنگام که از خدای خود دور می شوم
دلم برای خودم تنگ می شود آن هنگام که وجدانم در عذاب است
دلم برای خودم تنگ می شود آن هنگم که از خویشتن خودم دور می شوم
دلم برای خودم تنگ می شود...
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
عزیزترینم
چه کرده ام ؟ که در چنته ی مردی که می گذشت
چیزی نبود
جز چند نامه ی اداری کوتاه و
چند نشانی بی نام
چه کرده ام ؟
جز اینکه به آفتاب گفته بودم که
خیره نمانی
حالا حتما به هر طرف که نگاه می کنی
از رنگ های آشنا خبری نیست
گوش می کنی ؟ در می زنند
حدس می زنی صدای پای که باشد
شاید ارزان فروش ترین گدای محله است
که چوب حراج می زند
دعای معتبرش را
شاید ، نه
نامه رسانی ست
با عکس تازه ای از تو
آه
خدای من
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
و در آخر بعد از این همه بود

آخرین بود و نبودم را

در بیابانی پر از من

به آتش می کشم !

و در شوق این بازی کودکانه

معصومانه خودم را در آغوش می گیرم ...

لبخندی از حسرت

تا طاقت کنم سنگینی باری که

سالهاست شانه هایم را می فشارد ...

تنها رویا

رویایی پر از خیال بازگشت ...

و من باز همان کودکم ...!
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
اتاق فرسوده است
اینده کدر شد
صورت من کو ؟
من با این صورت
عاشق شدم
امتحان دادم
قبول شدم
ساز شنیدم
دشنام دادم
دشنام شنیدم
گرسنه شدم
باران خوردم
سیر شدم
رنگ شناختم
رنگ باختم
سفید شدم
خوابیدم
بیدارشدم
مادرم را صدا کردم
تو را صدا کردم
جواب دادم
خواب رفتم
عینک زدم
سفر رفتم
غم داشتم
ماندم
آمدم
در اینه نگاه کردم
سفر رفتم
گلدان را آب دادم
ماهی را نان دادم
می دانستم صورت من
صورت توست
سه دقیقه مانده به ساعت چهار
اینه کدر شد
هراس ندارم
آهسته در باز شد
زنی در آستانه ی در نشست
اینه کدورت داشت
به صورتم نگاه کرد
می خواست خودش را
در اینه ببیند
مرا باور کرد
مرا صدا کرد
می خواستم از دور کسی مرا ببیند
تا برای دیگران بگوید
تا کدر شدن اینه
من لبخند داشتم
زن سکت زن صبور
با سکوت ابریشمی
از طلوع صبح از فنجان قهوه
برمیخاست
آماده بودم
در صبح
برای ریختن باران
در لیوان گریه کنم
از شما هراس ندارم
که به من تو بگویید
فقط صورتم را به دیگران بگویید
که لبخند داشت
لبم سفیدی بود
باغ ندارم
خانه ندارم
رویا ندارم
خواب دارم
عشق دارم
نان دارم
اطلسی دارم
حافظه دارم
خستگی دارم
سردی دارم
گرمی دارم
مادر دارم
قلب دارم
دوست دارم
یک چمدان دارم
یک سفر دارم
یک پاییز دارم
یک شوخی دارم
لباسهای من کهنه نیست
ولی در چمدان بسته نمی شود
یک تکه قالی دارم
آسمان نیست
ابری است
آبی است
فرهنگ لغت دارم
دوازده جلد است
مولف مرده است
یک پرتقال دارم
برای تو
عینک دارم
شیشه ندارد
نه سفید نه سیاه
برای چهارفصل است
یک لیوان از باران دارم
ناتمام است
شکسته است
یک جفت جوراب آبی دارم
دریا را دوست دارم
کار نمی کند
سه دقیقه مانده به چهار را
نشان می دهد
اگر اینه را بشکند
اگر گل نیلوفر دهد
اگر میوه دهد
اگر حرمت مادرم را
با چادر سیاه بداند
اگر شمعدانی در اینه
کوچک تر شود
من کوچک می شدم

 

amin_rogh

كاربر فعال مهندسی کشاورزی
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]دلم می خواست بودی برات، یه فال و شاهد بگیرم[/FONT]

[FONT=&quot]اگه خوب نبودش با چشم تر، برا تو زیر بارون بمیرم [/FONT]

[FONT=&quot]با نبودنت یاس باغچه، پژمرده‌، خمیده ساقه‌هاشون[/FONT]

[FONT=&quot]دلم میخواد همنفس قناری‌ها، قصه‌ی نم نم بارون بخونم [/FONT]

[FONT=&quot]کاش می‌موندی اینجا پیش من، با هم خدا خدا میکردیم[/FONT]

[FONT=&quot]ستاره‌ها خوب میدونن برای زنده بودنت، دارم ازت دل میکنم[/FONT]

[FONT=&quot]کاش میدونستی غیر تو، از آسمون دنیا هم دلم گرفته اما[/FONT]


[FONT=&quot]برای خنده هات روزی هزار بار زنده میشم، باز می‌میرم[/FONT]
زنده باشی ایشالله
 

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم برای ایمانم تنگ شده
آن روزها که خدا را حتی در کوله‌پشتی‌ام هم می‌توانستم پیدا کنم
آن‌ روزها که جیب‌هایم خلوت بود
دلم تنگ شده
مانند یک تنگ ماهی که در آن فقط صدف‌های مرده‌ست
دلم تنگ شده
مانند یک شاخه‌ای که در بلندترین درخت جنگل،
در بلندترین قسمت درخت روییده است.
تنها..... تنها.
 

اهورا25

کاربر فعال اینترنت و وبگردی
من و خودم .....هر لحظه دلم برای خودمان .......نمی دانم!!!!!!!!!!!!!!
.......سخت است!
....

اما عجیب دلتنگیم این من و من.....
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دیگه از خاطره ی خاطره ها رونده شدی
گل پژمرده ی افسانه ی نا خونده شدی
دیگه چشمای تو رنگ شب یلدا نداره
خبر از فاجعه و ماتم و دریا نداره
دیگه آوار مصیبت رو سرت وا نمی شه
موندنت دغدغه ی امشب و فردا نمی شه
دیگه سرمایه ی غیرت زیر پات جون نمی ده
دیگه فواره ی عشقم جای آب خون نمی ده
دیگه پرواز قناری بوی گندم نمی ده
دیگه دستای تو بوی حرف مردم نمی ده


 

yuhana

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر روز دلتنگ تر از دیروز
نظاره می کنم طلوع و غروب خورشید را
شاید غروب دل من بار دگر طلوع یابد
و اگر نیابد
خود را به غروب تن خواهم سپرد ...
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
زمانی که دیگر راه برگشتی نیست ...

و تو می مانی و جاده ی زندگی و خاطرات ...

به این باور می رسی که :

"ای کاش تنهایی ات را فقط به آغوش گرم اعتماد نمی سپردی ...!!!"
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
يه پنجره با يه قفس ، يه حنجره بي هم نفس
سهم من از بودن تو ، يه خاطرس همين و بس

تو اين مثلث غريب ، ستاره ها رو خط زدم
دارم به آخر مي رسم ، از اونور شب اومدم

يه شب كه مثل مرثيه ، خيمه زده رو باورم
ميخوام تو اين سكوت تلخ ، صداتو از ياد ببرم

بزار كوله بارم روشونه شب بزارم
بايد كه از اينجا برم ، فرصت موندن ندارم

داغ ترانه تو دلم ، شوق رسيدن تو تنم
تو حجم سرد اين قفس ، منتظر پر زدنم

من از تبار غربتم ، از آرزو هاي محال
قصه ما تموم شده ، با يه علامت سوال

بزار كوله بارم روشونه شب بزارم
بايد كه از اينجا برم ، فرصت موندن ندارم
 
Similar threads

Similar threads

بالا