بیا که سخت در آتش فکندیم زفراق
منم چو دیگ و توئی در کنار من چو اجاق
یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی
در انتهای خود به قلب زمین میرسد
و باز میشود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریم
سرشار میکند
و میشود از آنجا
خورشید را به غربت گلهای شمعدانی مهمان کرد
آرام نیست در همه عالم به اتفاق
ور هست در مجاورت یار محرمست
تا دستها کمر نکنی بر میان دوست
بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست
دانی حیات کشته شمشیر عشق چیست
سیبی گزیدن از رخ چون بوستان دوست
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانهمن درد تو را ز دست اسان ندهم
دل برنکنم ز دوست تا جان ندهم
دلم در هر تپش یاد تو را داردهر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد
باشد که چو روز آید بروی گذرت افتد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |