amin karmania
عضو جدید
سلام به همه!!!
ميخواستم در مورد مردي حرف بزنم که زندگيش رو واسه خانوادش گذاشته!!
ما يه خانواده 5نفري هستيم،باباي من به رفته گر ساده شهرداريه
اون 25 ساله که داره زير پاي شمارو تميز ميکنه تازگي يا از بس خم و راست شده ديسک کمر گرفته،دکتر ها گفتن بايد عمل بشه، بابام زير بار نميره ميگه من که چيزيم نيست شما نگران نباشين ولي من که ميدونم بخاطر پولشه اگه بخواد يه تومن پول عمل بده ديگه هيچي نداره بريزه تو شکم ما!
بعضي موقع ها که شيفت شبه و يا نصفه شب همش نگرانم که يه جوون بي خيال مست نکرده باشه که هواسش به بابام نباشه و بزنه بهش بعدش بياد بگه بگين چند شد ديه اش رو بديم!
يه روز بابام رو از دور زير نظر گرفته بودم که داشت آشغال ها روجمع ميکرد: پوست چيپس و سانديس رو از رو زمين برداشت اندخت تو پلاستيکش بعدشم کمرش رو صاف کرد دستاش رو به کمرش زد يه آه کشيد و دوباره خم شد از اول:
پوست کيک،پفک شيشه دلستري که همين دو دقيقه پيش از تو يه ماشين پرت شد بيرون و.........
خدارو شکر که ديگه داشت شيفتش تموم ميشد،ديگه نتونستم طاقت بيارم سرم به ديوار گذاشتم و بسيار اشک ريختم آخه چرا بايد سرنوشت باباي من اين باشه که زير پاي شما هارو جمع کنه!!!
اين ميتونه درد دل هر جوووني باشه که باباش رفته گره، فقط يه لحظه خودتون رو بزارين جاي افراد اون خانواده ببينين اونا چي ميکشن!!
تورو خدا بياين به باباهاي خودمون و قشر ضعيف جامعه مون احترام بذاريم به خدا انصاف نيست که ريخت و پاش هاي ما رو يکي ديگه جمع کنه!
من خودم چند وقتييه که دقيقا حواسم به اين موضوع هست ديگه خودم آشغال هام رو بريزم ميريزم تو سطل اشغال،به نظرم نميياد کار سختي باشه!
تورو خدا،به همه مقدسات قسمتون ميدم که کار خودتون رو به گردن ديگران نندازين!!!!!!!!!!!!
ميخواستم در مورد مردي حرف بزنم که زندگيش رو واسه خانوادش گذاشته!!
ما يه خانواده 5نفري هستيم،باباي من به رفته گر ساده شهرداريه
اون 25 ساله که داره زير پاي شمارو تميز ميکنه تازگي يا از بس خم و راست شده ديسک کمر گرفته،دکتر ها گفتن بايد عمل بشه، بابام زير بار نميره ميگه من که چيزيم نيست شما نگران نباشين ولي من که ميدونم بخاطر پولشه اگه بخواد يه تومن پول عمل بده ديگه هيچي نداره بريزه تو شکم ما!
بعضي موقع ها که شيفت شبه و يا نصفه شب همش نگرانم که يه جوون بي خيال مست نکرده باشه که هواسش به بابام نباشه و بزنه بهش بعدش بياد بگه بگين چند شد ديه اش رو بديم!
يه روز بابام رو از دور زير نظر گرفته بودم که داشت آشغال ها روجمع ميکرد: پوست چيپس و سانديس رو از رو زمين برداشت اندخت تو پلاستيکش بعدشم کمرش رو صاف کرد دستاش رو به کمرش زد يه آه کشيد و دوباره خم شد از اول:
پوست کيک،پفک شيشه دلستري که همين دو دقيقه پيش از تو يه ماشين پرت شد بيرون و.........
خدارو شکر که ديگه داشت شيفتش تموم ميشد،ديگه نتونستم طاقت بيارم سرم به ديوار گذاشتم و بسيار اشک ريختم آخه چرا بايد سرنوشت باباي من اين باشه که زير پاي شما هارو جمع کنه!!!
اين ميتونه درد دل هر جوووني باشه که باباش رفته گره، فقط يه لحظه خودتون رو بزارين جاي افراد اون خانواده ببينين اونا چي ميکشن!!
تورو خدا بياين به باباهاي خودمون و قشر ضعيف جامعه مون احترام بذاريم به خدا انصاف نيست که ريخت و پاش هاي ما رو يکي ديگه جمع کنه!
من خودم چند وقتييه که دقيقا حواسم به اين موضوع هست ديگه خودم آشغال هام رو بريزم ميريزم تو سطل اشغال،به نظرم نميياد کار سختي باشه!
تورو خدا،به همه مقدسات قسمتون ميدم که کار خودتون رو به گردن ديگران نندازين!!!!!!!!!!!!
آخرین ویرایش: