در دام تو یک شب دلم از ناله نیاسود
آسودگی از مرغ گرفتار گریزد
دردی نهفته باز فراگیر می شود
روز از حدیث هستی خود سیر می شود
دفتر دانش ما جمله بشویید به می
که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود
...
دیده دریا کنم و صبر به صحرا افکنم/و اندرین کار خویش بدریا فکنم
در کعبه ی کوی تو هر ان کس که بیاید/از قبله ی ابروی تو در عین نماز است
دگر به صید حرم تیغ بر مکش زنهار/وز انکه بادل ما کرده ای پشیمان باش
ما ازموده ایمدر این شهر بخت خویش/بیرون کشیدباید از این ورطه رخت خویشمن به سر منزل عنقا نه خودم بردم راه ***** قطع اين مرحله با مرغ سليمان كردم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |