در جواب شما دوست عزیز باید بگم که قضیه شما برمیگرده به غدیر پس خوب توجه کن تا بگ سپس بقیه سوالاتشما ها هر چقدر هم كه امامان رو بشناسيد دليل بر حقانيت اهل سنت نيست جالبه كه اولين كساني كه به حضرت علي (ع) امامتش رو تبريك گفتند خلفاي اول و دوم بودن.كسي از تشيع هم نگفته كه زن پيامبر جنده بوده بلكه ميگه اين بي اميه بودن كه احاديث جعلي وارد كتب شما كردند جانم .در اين باره خودت قضاوت كن در كتب شما موجوده كه پس از مرگ پيامبر اسلام مردان امت براي سوالاتي وارد خانه عايشه ميشدند و صبح با حالت جنابت از اونجا خارج ميشدند و يا حكم عايشه در مورد جنابت كه ازش پرسيدن گفته كه اگر از ختنه گاه بيشتر وارد بشه غسل بر هردو واجب ميشه من و پيغمبر چنين كرديم و سپس غسل كرديم اخه بخدا شيطان پرستها هم نميذارن كه ناموسشون يه همچين حرفايي بزنه كه تو اكثر كتابهاي شما هست. شما چجوري قبول ميكنيد كه ناموستون به يه نامحرم احكام جنابت رو توضيح بده پس كو غيرت؟"اينهايي كه گفتم تماما روايات خودتون هست اگر اينو بي احترامي ميدونيد پس محدثين و راوي هاي شما اولين كساني هستند كه به ناموس پيامبر اهانت كردند.حالا ما بي احترامي ميكنيم يا شما؟؟؟ اينه درد ما كه بني اميه تمام تحريفها رو وارد دين پيامبر اسلام كرد وگرنه محاله كه عايشه همچين حرفايي زده باشه.و شما بدون كه در هيچ كتاب شيعي نوشته نشده كه ام كلسوم دختر حضرت فاطمه بوده و در نتيجه چون حضرت فاطمه همسر حضرت علي بوده اين دختر نه فرزند حضرت علي بوده و نه حضرت فاطمه اگر روايتي پيدا كرديد بهتون جايزه ميدم.و شما گفتيد كه دست شما به خون هيچ مسلموني الوده نشده ///وقتي ابوبكر انتخاب شد گفته بودن كه راي با اكثريته و هر كس بيعت نكنه گردن بزنيد حالا اين هيچي در باره معاويه چي داريد بگيد كه اگر گمان ميبرد كه يه نفر در يك روستاي عراق شيعه هست خونشو ميريخت و هر كسي روايات حضرت علي رو نقل ميكرد مجازات ميشد در دوران خلافت معاويه تقريبا عراق از شيعه به خاطر نسل كشي هاي اون خالي شده بود پسرش هم كه تير خلاصو به حضرت امام حسين كه جانم به فدايش زد كه حتي خودتون هم نتونستيد تحمل كنيد. حالا دوست عزيز چي جواب ميدي؟؟؟
اینکه می گویند: «روز غدیر خم هوا خیلی گرم بود!»
اثبات این ادعا بدین شکل است: ماجرای غدیر در روز 18 ذی الحجۀ سال 10 هجری پیش آمد؛ اگر تقویم ها را ورق زده و به عقب برگردیم خواهیم دید که روز غدیر دقیقاً با 28 اسفند مصادف خواهد بود ، یعنی انتهای فصل زمستان!!
دوستان می توانند به لینک زیر رجوع کرده و تاریخ هجری قمری را وارد کنند تا مصادف هجری شمسی آن را دریافت کنند:http://www.iranchamber.com/calendar/converter/iranian_calendar_converter.php
نکتۀ جالب توجه این است که طبق روایتی که در کتب شیعه آمده روز غدیر مصادف است با "اول فروردین" یعنی اولین روز بهار!!!!
مرجع تقلید شیعه "مکارم شیرازی" در کتاب "مفاتیح نوین" خودشان می نویسند:
«عيد نوروز:مرحوم «علاّمه مجلسى» در كتاب «زادالمعادص528-530» مى گويد:
به سندهاى معتبر از «معلّى بن خنيس» نقل شده است كه در روز «نوروز» به محضر امام صادق(عليه السلام) شرفياب شدم. حضرت به من فرمود: آيا اين روز را مى شناسى؟ گفتم: فدايت شوم! اين روزى است كه ايرانيان آن را بزرگ مى شمارند، و در اين روز براى يكديگر هدايا مى فرستند. امام(عليه السلام) فرمود: .....در اين روز، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به اصحاب خود امر كرد كه با على(عليه السلام) به عنوان اميرمؤمنان بيعت كنند (اشاره به اين است كه روز عيد غدير مصادف با نوروز بوده است).» (مفاتیح نوین _ مکارم شیرازی ص882 چاپ چهارم سال 1385)
و اینچنین نیز آمده است: «ابن فهد الحلي ، عن المولى السيد المرتضى العلامة بهاء الدين علي بن عبد الحميد النسابة بإسناده إلى المعلى بن خنيس ، عن الصادق ( عليه السلام ) : إن يوم النيروز هو اليوم الذي أخذ فيه النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) لأمير المؤمنين ( عليه السلام ) العهد بغدير خم فأقروا له بالولاية فطوبى لمن ثبت عليها والويل لمن نكثها ...» =«نوروز روزی است که پیامبر(ص) از مردم برای امیرمومنان(ع) در غدیر خم پیمان ولایت گرفت ومردم آن را پذیرفتند، خوش به حال کسی که بر آن پیمان ثابت بماند، وای بر کسی که آن عهد را بشکند....»[SUB](موسوعة أحاديث أهل البيت (ع)ج11 ص439 ، شیخ هادی نجفی_بیروت؛ وسائل الشيعة (آل البيت) ج 8 ص173 ، حر عاملی _قم ؛ حدائق الناظره ج4 ص215 ،محقق بحرانی _قم و.....)[/SUB]
حال کدام آدم عاقلی است که بگوید "28 اسفند" یا " اول فروردین" روز گرمی است؟ آن هم برای کسانی که در عربستان به دنیا آمده و با این آب و هوا بزرگ شده اند؛ برای چنین اشخاصی این وقت سال بهترین وقت سال است و این را هر کس که در منطقۀ گرمسیر زندگی کرده باشد می داند. بهترین روزهای سال در منطقۀ حجاز در ماه های بهمن و اسفند و فروردین است ؛ بله اگر روز غدیر در ماه مرداد بود ، می توانستیم به او حق دهیم که آن روز را با کلمۀ "داغ" و "گرم" توصیف کند ؛ اما داغ بودن "28 اسفند" از عجایب و بلکه شبیه به هذیان است.
اما اگر سخن شیعیان را قبول کنیم و بپذیریم که هوا داغ بوده باز خیلی ساده و معمولی است که آنان در آن هوا به خطبۀ پیامبر گوش دهند به چند دلیل:
1. حرکت از مکه به مدینه آن هم با قافله، حدود 15 روز طول می کشد ؛ حال حساب کنید که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در این 15 روز چند بار مجبور بودند به منظور غذا خوردن، برای به جا آوردن نماز و... توقف کنند! ؛ فقط 75 بار مجبور بودند به منظور ادای نماز توقف کنند و اگر نماز صبح و مغرب و عشاء را حساب نکنیم، می شود 30 وقت در طول این 15 روز ، یعنی پیامبر اکرم در آن هوای داغ؟؟!! روزی دو بار (ظهر و عصر) جماعت را گرد هم می آورده و نماز می گذاردند؛ حال چه اشکال دارد که در این میان یک بار هم سخنی با اهل قافله داشته باشند؟ 30 بار توقف در زیر هوای گرم را تحمل کردند یک بار هم اضافه بر آن 30 بار ، آیا سخت است؟؟
ضمناً فراموش نکنیم که نماز نبی اکرم و کلاً نماز صدر اسلام طولانی بود و بر عکس آن ، خطبه ها کوتاه بود (برعکس زمان ما) به همین خاطر ، شاعر در مورد نبی اکرم صلی الله علیه وسلم می سراید:
دائم به نماز طول دادی ... در عالم وحی دلگشادی
وی خطبه بسی قصیر خواندی ... بس گوهر معنوی فشاندی
2اهل قافله در طول مسیر ، با همین هوای داغ سر می کردند ، زیر همین آفتاب سوزان!! راه می رفتند ، نماز می خواندند ، غذا می خوردند و ..... و هر عاقلی می داند که راه رفتن زیر هوای داغ سخت تر است از ایستادن زیر هوای داغ! و این جماعت ، چندین روز است که زیر همین آفتاب راه می روند ، حال یک بار به جای راه رفتن، ایستادند! این کجایش سخت و دشوار است؟
جالب اینجاست که شیعه وقتی داستان برگشت از حجة الوداع را تعریف می کند ، در کل این داستان یادش می رود که هوا داغ است و مردم زیر این آفتاب مسیر طی می کنند ولی وقتی که پیامبر خواست خطبه بخواند ، به یکباره یادشان می آید که هوا داغ بود و می گویند: خدا می داند اهمیت این سخن پیامبر چقدر بالا بود که مردم را زیر هوای داغ نگه داشتند و برایشان سخن گفتند و.....!! تو گویی قبل از خطبه هوا داغ نبوده و اهل قافله زیر باد کولر بوده اند!
3. عرب حجاز با همین آب و هوا بزرگ شده ، برای او هوای داغ معنی ندارد ( آن هم هوای اسفند ماه!!) ، او با آن گرما خو کرده ، این گرما برای او بی معناست
حال در نظر داشته باشید که من با وسایل رفاهی مانند: پنکه و کولر و .... نیز خو کرده ام ولی با این حال در مقایسه با یک گیلانی نسبت به گرما خیلی مقاومتر هستم . (و گیلانی نیز نسبت به من در برابر سرما مقاومتر است)
وضع عرب 1400 سال پیش حجاز نیز به همینگونه است ، او به هوای گرم عادت کرده بود ، با همین هوا بزرگ شده بود ، زیر همین آفتاب کار می کرد ، زراعت می کرد ، دامداری می کرد؛ ایستادن زیر این آفتاب! برایش به مراتب راحت تر از راه رفتن و کار کردن است.
گمان کنم متوجه بی اساس بودن روضه خوانی شیعیان در مورد گرمی هوا در روز غدیر شده باشید. والحمد لله رب العالمین
ـ در شگفتم که چرا فقط در کشور ما عید غدیر، بزرگترین عید امت اسلامی به حساب می آید و یک هفته در سراسر کشور جشن و چراغانی برپا می شود و رسانه ها دربست در مورد فضائل این روز سخن به میان می آورند. ولی یک میلیارد مسلمان در کشورهای دیگر روزی به نام غدیر نمی شناسند و آن را جشن نمی گیرند.
ـ در شگفتم که چرا روزهای عید فطر و عید قربان که نزد سایر مسلمانان دنیا از اهمیت زیادی برخوردار هستند در کشور ما از اهمیتی شبیه اهیمت غدیر برخوردار نیستند!
ـ در شگفتم از اینکه چرا رسول خدا در روز عرفه که محشر حاجیان بود و در خطبه ی معروف حجة الوداع که این آیه را تلاوت نمود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتمت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» و خبر از اکمال دین و شریعت داد و فرمود: شما حاضرین به غایبین برسانید، دست علی را نگرفت و این امر مهم (جانشینی) را اعلام نکرد.
ـ در شگفتم که چرا بعد از سپری شدن چند روز از حج و در مسیر بازگشت به مدینه در مکانی بی نام و نشان در فاصله دویست کیلومتر از مکه و دور از چشم مردم مکه و حاجیان یمن و سایر شهرها دست علی را گرفت و فرمود: « من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» (هر کس مرا دوست دارد علی را دوست بدارد خدایا دوست بدار کسی که او را دوست دارد و دشمنی کن با کسی که با علی دشمن است) که در این جا بحث دوستی و دشمنی است و هیچ ربطی به جانشینی ندارد.
ـ در شگفتم که چرا آشکارا نفرمود: «خلیفه و جانشین من است» بلکه با واژه مولا که دارای معانی متعدد است و فقط معنی جانشینی را نمی¬دهد فرمود.
ـ در شگفتم که چرا بعدها خود علی از این جریان برای خلافت خویش استدلال ننمود و هر ساله آن را جشن نگرفت و عید اعلام نکرد و در نهج البلاغه و سایر کتابهای معتبر یکبار هم ذکر نشده که ایشان با استدلال از جریان غدیر خود را مستحق خلافت بداند بلکه عکس قضیه صادق است چنانکه وقتی پس از قتل عثمان مردم نزد او آمدند تا با او بیعت کنند فرمود: «مرا رها کنید و دنبال کسی دیگر بروید» (نهج البلاغه)
ـ در شگفتم از تشیع که چرا برخی از وقایع تاریخی را پس از گذشت هزار و چهارصد و اندی سال با این همه اهمیت احیا می نماید مگر نه اینکه ابوبکر و عمر و عثمان و علی رضی الله عنهم و همه ی آن روزگار از میان رفته اند و کیفر کردار نیک و بد خود رسیده اند.
شکی نیست که بیعت مزعوم غدیر نزد امامیه بسیار افضل و بزرگ است طوری که آن را عید گرفته ونام عید الکبیر بر آن نهاده اند وبه زور وبهتان می گویند که ایه ابلاغ واکمال در این روز نازل شده ومی گویند که ۱۰۰۰ نفر با علی بیعت کردند وهرکس آن را انکار کند کافر و مرتد است.
در قرآن در مورد دو بیعت صحبت شده که در نزد شیعه اصلا مهم هم نیستند
بیعت اول: لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً.سوره الفتح ۱۸
«به راستى خدا هنگامى كه مؤمنان زير آن درخت با تو بيعت مىكردند از آنان خشنود شد و آنچه در دلهايشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پيروزى نزديكى به آنها پاداش داد»
بیعت دوميَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَن لَّا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ وَلَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ) الممتحنه ۱۲
(اى پيامبر چون زنان باايمان نزد تو آيند كه [با اين شرط] با تو بيعت كنند كه چيزى را با خدا شريك نسازند و دزدى نكنند و زنا نكنند و فرزندان خود را نكشند و بچههاى حرامزاده پيش دست و پاى خود را با بهتان [و حيله] به شوهر نبندند و در [كار] نيك از تو نافرمانى نكنند با آنان بيعت كن و از خدا براى آنان آمرزش بخواه زيرا خداوند آمرزنده مهربان است)
بیعت رضوان و بیعت نساء:
حال چرا در مورد بیعت رضوان ونساء که به زعمشان اهمیتی ندارد سخن گفته شده اما از بیعت غدیر که حد فاصل کفر وایمان است سخنی ولو به اندازه سر سوزنی در قرآن نشده؟
شاید بپرسند چرا می خواهید که در قرآن باشد؟
می گوییم علی رضی الله عنه می فرماید(وكفى بكتاب الله حجيجا و خصيما) ( بحار الأنوار 74/441 - تحف العقول 211)
(کتاب خدا تو را کافی است وبه آن اطمینان)روایتی است که در کتب امامیه آمده.
عبدالحسین امینی در کتاب «الغدیر» معانی زیر را برای مولی ذکر کرده است:
۱- پروردگار ۲- عمو ۳- پسر عمو ۴- پسر ۵- پسر خواهر ۶- آزادکننده ۷-آزاد شده ۸- بنده و غلام ۹- مالک ۱۰- تابع و پیرو ۱۱- نعمت داده شده ۱۲- شریک ۱۳- همپیمان ۱۴- صاحب و خواجه (یا همراه) ۱۵- همسایه ۱۶- مهمان ۱۷- داماد ۱۸- خویشاوند ۱۹- نعمتدهنده و ولی نعمت ۲۰- فقید ۲۱- ولی ۲۲- کسی که به چیزی سزاواتر از دیگران است ۲۳- سرور (نه به معنای مالک و آزادکننده) ۲۴- دوستدار ۲۵- یار و مددکار ۲۶- تصرفکننده در کار ۲۷- عهدهدار کار( ) و با تمام کوششی که کرده موفق نشده معنای خلیفه و حاکم و امیر و … از آن استخراج کند و اعتراف کرده که لفظ «مولی» مشترک لفظی و حد أکثر به معنای «أولى بالشيء» (معنای بیست و دوم) است. بدین ترتیب معنای لفظ «مولی» را بدون قرینه نمیتوان دریافت و از این معانی آنچه با توجه به موجبات ایراد خطبه و موقعیت اظهار آن و از همه مهمتر قرینه آن در جمله بعدی که میفرماید: «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» یعنی پروردگارا هر که او را دوست دارد، دوست بدار، و هر که او را دشمن بدارد، دشمن بدار و ثابت میکند که مراد از آن محبت و دوستی و نصرت آن بزرگوار است( ).
آخرین ویرایش: