تاب بنفشه میدهد طره ی مشک سای تو ... پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
و ندایی که به من میگوید
گرچه شب تاریک است...
دل قوی دار سحر نزدیک است....
تاب بنفشه میدهد طره ی مشک سای تو ... پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
و ندایی که به من میگوید
گرچه شب تاریک است...
دل قوی دار سحر نزدیک است....
تحمل گفتی و من هم که کردم سالها اما......چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت
تو خود ای گوهر یک دانه کجایی آخر//کز غمت دیده مردم همه دریا باشد
دورم به صورت از در دولت سرای تو.....لیکن به جان و دل ز مقیمان حضرتم
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند / نیاز نیمه شبی دفع صد بلا بکندمن چو از خاک لحد لاله صفت برخیزم//داغ سودای توام سر سویدا باشد
دلبرم عزم سفر کرد خدارا یاران......چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوستمن چو از خاک لحد لاله صفت برخیزم//داغ سودای توام سر سویدا باشد
دلبرم عزم سفر کرد خدارا یاران......چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
تو اگر خسته ای از دست دلم حرفی نیست....امر کن تا که بمیرم به خدا میمیرمترجمانی هرچه ما را در دلست//دستگیری هر که پایش در گلست
تو اگر خسته ای از دست دلم حرفی نیست....امر کن تا که بمیرم به خدا میمیرم
بازم توهم خود تحویلگیری!...کی با شما بود؟؟!!!!!بمیر!! د بیمر دیگر!!
من از آن روزن بدیدم حال تو//حال تو دیدم ننوشم قال تو
بازم توهم خود تحویلگیری!...کی با شما بود؟؟!!!!!
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار....اینچنین غافل شدن از چون منی شیدا چرا
بمیر!! د بیمر دیگر!!
من از آن روزن بدیدم حال تو//حال تو دیدم ننوشم قال تو
از جهود و از جهودی رستهایم//تا به زناری میان را بستهایم
از جهود و از جهودی رستهایم//تا به زناری میان را بستهایم
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو.....یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو
واپس مانی ز یار واپس باشی//از شاخ درخت بگسلی خس باشی
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد....به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد
واپس مانی ز یار واپس باشی//از شاخ درخت بگسلی خس باشی
یک شب کمند گیسوی ابریشمین بتاب....ای ماه اگر ز چاه به در می کشانیمدر چشم کسی تو خویش را جای کنی//تو مردمک دیدهٔ آن کس باشی
یک شب کمند گیسوی ابریشمین بتاب....ای ماه اگر ز چاه به در می کشانیم
ماه آمد پیش او که تو جان منی//گفتش که تو کمترین غلامان منی
یا رب که چه شیرین است این تلخ شراب عشق.....تلخی دگران را باد با ما که چو نوش آمد
دو چشم اگر بگشادی به آفتاب وصال//برآ به چرخ حقایق دگر مگو ز خیال
لب بر لبم بنه به نوازش دمی چو نی.....تا بشنوی نوای غزل های دلکشم
خاک ره آن یار سفر کرده بیارید......تا چشم جهان بین کنمش جای اقامتماه دیدم شد مرا سودای چرخ//آن مهی نی کو بود بالای چرخ
خاک ره آن یار سفر کرده بیارید......تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت
تا رفت مرا از نظر آن نور جهان بین.......کس واقف ما نیست که از دیده چها رفتتشنه بر لب جو بین که چه در خواب شدست//بر سر گنج گدا بین که چه پرتاب شدست
تا رفت مرا از نظر آن نور جهان بین.......کس واقف ما نیست که از دیده چها رفت
تو از خواری همینالی نمیبینی عنایتها//مخواه از حق عنایتها و یا کم کن شکایتها
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |