ملکه تومروس کسی که سر کوروش هخامنشی را برید.

وضعیت
موضوع بسته شده است.

ayhann

اخراجی موقت
ملکه تومروس کسی که سر کوروش هخامنشی را برید !

توجه کنید که مردمی با فرهنگ و متمدن تعصب ندارند . و تعصب تنها باعث کژ اندیشی و بی فرهنگی است .
سانسور تاریخ خیانت به نسل های آینده است .

....................................
کوروش پس از فتح بابل ، بر آن شد با توسل به نیروی نظامی اش که فوق العاده نیرومند بود و تاکنون شکستی را تجربه نکرده بود، ماساژت را نیز مغلوب کند. ماساژت ها در شمال شرق ایران(آذربایجان) در کرانه رود آراکس(آراز) در همسایگی قوم ایسه دونر زندگی می کردند. ماساژت ها(آذربایجانیها) بسیار ماجراجو بودند. کوروش به دلائل متعدد به سرزمین ماساژت ها لشکر کشی کرد او انگیزه های گوناگونی برای سرکوب این قوم داشته است . یکی پیشینه او بود.او باور داشت که بیش از یک انسان است . و بیش از همه شانس با او بوده است و در همه جنگ ها با موفقیت به اهداف خود دست یافته است . گفتی است که کوروش علیه هر ملتی اراده به لشکر کشی می کرد ، انصراف او از چنین تصمیی ناممکن بود و کسی نمی توانست او را از انجام این تصمیم باز دارد .

حمله به ماساژت ها(آذربایجان)زمانی صورت گرفت که فرمانروای ماساژتها (آذربایجانیها) فوت کرده بود و همسر او که زنی به نام مومی ریس (تومروس) بود بر آنها حکومت می کرد به روایت هرودوت کوروش فرستاده ای را نزد این زن فرستاد و از او خواستگاری کرده ، تومروس گمان می کرد که کوروش از او خواستگاری نکرده است ، بلکه می خواهد سرزمین آذربایجان را تصاحب کند و بر این اساس به کوروش پاسخ منفی داد. وقتی درخواست کوروش توسط تومروس پذیرفته نشد ، علیه ماساژت ها لشکر کشی کرد.تومروس برای کوروش پیغام فرستاد که به سرزمین خود باز گردد و فکر حمله به سرزمین آنها رااز سر خود بیرون کند . کوروش پس از مذاکره با صاحب منصبان به این نتیچه رسید که در سرزمین ماساژت ها یعنی سرزمین تومروس با آنان روبه رو شود.

در جنگی که صورت گرفت پسر تومروس اسیر شد و تومرس از کوروش درخواست کرد که پسرش را آزاد کند و به محض اینکه کوروش او را آزاد کرد ، پسرش خود کشی کرد.و تومرس همه ی نیروهای جنگجوی آذربایجانی راگرد آورد و به مقابله با کوروش فرستاد.مانند این کشتار تاکنون در میان بربرها(غیریونانی)سابقه نداشته است . جریان این کشتار به این صورت بود که نخست طرفین از دور با کمان به سوی یکدیگر به نبرد پرداختند و کاملا به یکدیگر نزدیک شدند.با این که طرفین زمان درازی با یکدیگر جنگیدند، هیچ کدام از طرفین فرار اختیار نکردند،در پایان این جنگ ماساژت(آذربایجانی)ها پیروز شدند.

در این جنگ بخش عظیمی از سپاه پارسیان نابود شدند ودر حین این جنگ کوروش نیز کشته شد؛ پس از آن که بیست و نه سال پادشاه بود. تومروس مشکی را پر ازخون انسان ها کرد و از میان اجساد کشته شدگان پارسی،جسد کوروش را یافت و سر اورا در این مشک فرو برد و با لحنی سرزنش آمیز چنین گفت: تو پسر مرا از من گرفتی ،از من که هنوز زنده ام و بر تو پیروز شدم .من دستور دادم که تو را با خون سیراب کنند . مرگ کوروش را طبق مدرکی که در دست است ؛ در سال 529 پیش از میلاد می دانند . پیکر او را به پاسارگاد بردند و به دخمه سپردند و مقبره او تا این زمان در آنجا برپاست.
قبر این ملکه در گورستان تومروس در شهر تبریز و کنار مسجد کبود واقع شده که بر روی این قبر پاساژی ساخته شده تا ملت از وجودش بیخبر باشند
.
احتمالا نام تبریز هم از نام این ملکه گرفته شده
 

danielo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ملکه تومروس کسی که سر کوروش هخامنشی را برید !

توجه کنید که مردمی با فرهنگ و متمدن تعصب ندارند . و تعصب تنها باعث کژ اندیشی و بی فرهنگی است .
سانسور تاریخ خیانت به نسل های آینده است .

....................................
کوروش پس از فتح بابل ، بر آن شد با توسل به نیروی نظامی اش که فوق العاده نیرومند بود و تاکنون شکستی را تجربه نکرده بود، ماساژت را نیز مغلوب کند. ماساژت ها در شمال شرق ایران(آذربایجان) در کرانه رود آراکس(آراز) در همسایگی قوم ایسه دونر زندگی می کردند. ماساژت ها(آذربایجانیها) بسیار ماجراجو بودند. کوروش به دلائل متعدد به سرزمین ماساژت ها لشکر کشی کرد او انگیزه های گوناگونی برای سرکوب این قوم داشته است . یکی پیشینه او بود.او باور داشت که بیش از یک انسان است . و بیش از همه شانس با او بوده است و در همه جنگ ها با موفقیت به اهداف خود دست یافته است . گفتی است که کوروش علیه هر ملتی اراده به لشکر کشی می کرد ، انصراف او از چنین تصمیی ناممکن بود و کسی نمی توانست او را از انجام این تصمیم باز دارد .

حمله به ماساژت ها(آذربایجان)زمانی صورت گرفت که فرمانروای ماساژتها (آذربایجانیها) فوت کرده بود و همسر او که زنی به نام مومی ریس (تومروس) بود بر آنها حکومت می کرد به روایت هرودوت کوروش فرستاده ای را نزد این زن فرستاد و از او خواستگاری کرده ، تومروس گمان می کرد که کوروش از او خواستگاری نکرده است ، بلکه می خواهد سرزمین آذربایجان را تصاحب کند و بر این اساس به کوروش پاسخ منفی داد. وقتی درخواست کوروش توسط تومروس پذیرفته نشد ، علیه ماساژت ها لشکر کشی کرد.تومروس برای کوروش پیغام فرستاد که به سرزمین خود باز گردد و فکر حمله به سرزمین آنها رااز سر خود بیرون کند . کوروش پس از مذاکره با صاحب منصبان به این نتیچه رسید که در سرزمین ماساژت ها یعنی سرزمین تومروس با آنان روبه رو شود.

در جنگی که صورت گرفت پسر تومروس اسیر شد و تومرس از کوروش درخواست کرد که پسرش را آزاد کند و به محض اینکه کوروش او را آزاد کرد ، پسرش خود کشی کرد.و تومرس همه ی نیروهای جنگجوی آذربایجانی راگرد آورد و به مقابله با کوروش فرستاد.مانند این کشتار تاکنون در میان بربرها(غیریونانی)سابقه نداشته است . جریان این کشتار به این صورت بود که نخست طرفین از دور با کمان به سوی یکدیگر به نبرد پرداختند و کاملا به یکدیگر نزدیک شدند.با این که طرفین زمان درازی با یکدیگر جنگیدند، هیچ کدام از طرفین فرار اختیار نکردند،در پایان این جنگ ماساژت(آذربایجانی)ها پیروز شدند.

در این جنگ بخش عظیمی از سپاه پارسیان نابود شدند ودر حین این جنگ کوروش نیز کشته شد؛ پس از آن که بیست و نه سال پادشاه بود. تومروس مشکی را پر ازخون انسان ها کرد و از میان اجساد کشته شدگان پارسی،جسد کوروش را یافت و سر اورا در این مشک فرو برد و با لحنی سرزنش آمیز چنین گفت: تو پسر مرا از من گرفتی ،از من که هنوز زنده ام و بر تو پیروز شدم .من دستور دادم که تو را با خون سیراب کنند . مرگ کوروش را طبق مدرکی که در دست است ؛ در سال 529 پیش از میلاد می دانند . پیکر او را به پاسارگاد بردند و به دخمه سپردند و مقبره او تا این زمان در آنجا برپاست.
قبر این ملکه در گورستان تومروس در شهر تبریز و کنار مسجد کبود واقع شده که بر روی این قبر پاساژی ساخته شده تا ملت از وجودش بیخبر باشند
.
احتمالا نام تبریز هم از نام این ملکه گرفته شده

ویل دورانت بزرگترین تاریخ شناس دنیا درباره مرگ کوروش میگوید
در همين گيرودارها، و در آن زمان كه به منتهاي بزرگي خود رسيده بود، در جنگ با قبايل ماساگت، كه از قبايل گمنام ساكن در سواحل جنوبي درياي خزر بودند، كشته شد. كوروش نيز، مانند اسكندر، امپراطوري بزرگي را به چنگ آورد
 

hamecheedoon

عضو جدید
کاربر ممتاز
ملکه تومروس کسی که سر کوروش هخامنشی را برید !

توجه کنید که مردمی با فرهنگ و متمدن تعصب ندارند . و تعصب تنها باعث کژ اندیشی و بی فرهنگی است .
سانسور تاریخ خیانت به نسل های آینده است .

....................................
کوروش پس از فتح بابل ، بر آن شد با توسل به نیروی نظامی اش که فوق العاده نیرومند بود و تاکنون شکستی را تجربه نکرده بود، ماساژت را نیز مغلوب کند. ماساژت ها در شمال شرق ایران(آذربایجان) در کرانه رود آراکس(آراز) در همسایگی قوم ایسه دونر زندگی می کردند. ماساژت ها(آذربایجانیها) بسیار ماجراجو بودند. کوروش به دلائل متعدد به سرزمین ماساژت ها لشکر کشی کرد او انگیزه های گوناگونی برای سرکوب این قوم داشته است . یکی پیشینه او بود.او باور داشت که بیش از یک انسان است . و بیش از همه شانس با او بوده است و در همه جنگ ها با موفقیت به اهداف خود دست یافته است . گفتی است که کوروش علیه هر ملتی اراده به لشکر کشی می کرد ، انصراف او از چنین تصمیی ناممکن بود و کسی نمی توانست او را از انجام این تصمیم باز دارد .

حمله به ماساژت ها(آذربایجان)زمانی صورت گرفت که فرمانروای ماساژتها (آذربایجانیها) فوت کرده بود و همسر او که زنی به نام مومی ریس (تومروس) بود بر آنها حکومت می کرد به روایت هرودوت کوروش فرستاده ای را نزد این زن فرستاد و از او خواستگاری کرده ، تومروس گمان می کرد که کوروش از او خواستگاری نکرده است ، بلکه می خواهد سرزمین آذربایجان را تصاحب کند و بر این اساس به کوروش پاسخ منفی داد. وقتی درخواست کوروش توسط تومروس پذیرفته نشد ، علیه ماساژت ها لشکر کشی کرد.تومروس برای کوروش پیغام فرستاد که به سرزمین خود باز گردد و فکر حمله به سرزمین آنها رااز سر خود بیرون کند . کوروش پس از مذاکره با صاحب منصبان به این نتیچه رسید که در سرزمین ماساژت ها یعنی سرزمین تومروس با آنان روبه رو شود.

در جنگی که صورت گرفت پسر تومروس اسیر شد و تومرس از کوروش درخواست کرد که پسرش را آزاد کند و به محض اینکه کوروش او را آزاد کرد ، پسرش خود کشی کرد.و تومرس همه ی نیروهای جنگجوی آذربایجانی راگرد آورد و به مقابله با کوروش فرستاد.مانند این کشتار تاکنون در میان بربرها(غیریونانی)سابقه نداشته است . جریان این کشتار به این صورت بود که نخست طرفین از دور با کمان به سوی یکدیگر به نبرد پرداختند و کاملا به یکدیگر نزدیک شدند.با این که طرفین زمان درازی با یکدیگر جنگیدند، هیچ کدام از طرفین فرار اختیار نکردند،در پایان این جنگ ماساژت(آذربایجانی)ها پیروز شدند.

در این جنگ بخش عظیمی از سپاه پارسیان نابود شدند ودر حین این جنگ کوروش نیز کشته شد؛ پس از آن که بیست و نه سال پادشاه بود. تومروس مشکی را پر ازخون انسان ها کرد و از میان اجساد کشته شدگان پارسی،جسد کوروش را یافت و سر اورا در این مشک فرو برد و با لحنی سرزنش آمیز چنین گفت: تو پسر مرا از من گرفتی ،از من که هنوز زنده ام و بر تو پیروز شدم .من دستور دادم که تو را با خون سیراب کنند . مرگ کوروش را طبق مدرکی که در دست است ؛ در سال 529 پیش از میلاد می دانند . پیکر او را به پاسارگاد بردند و به دخمه سپردند و مقبره او تا این زمان در آنجا برپاست.
قبر این ملکه در گورستان تومروس در شهر تبریز و کنار مسجد کبود واقع شده که بر روی این قبر پاساژی ساخته شده تا ملت از وجودش بیخبر باشند
.
احتمالا نام تبریز هم از نام این ملکه گرفته شده


بعید نیست کلمه "ترمز" هم از این گرفته شده باشه!!
 

ali hoseini

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ممنون از اطلاع رسانیتون
منم شنیدم که تو تاریخ هرودوت نوشته شده کوروش توسط یک ملکه در شمال ایران کشته شده است و سرش بریده شده.
ممنون. البته منبع رو هم ذکر کنید لطفا. منظورم بصورت پی نوشت در پایین پست.
در ضمن برای نام تبریز تفاسیر بسیار زیاد است که من شنیدم تاباریز یعنی محل تجمع دو قوم اولویت دارد.
 

loee

عضو جدید
دلم گرفت.....کاش کسی که کشته بودش ایرانی نبود...تبریزیای جوگیر...
 

hamecheedoon

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون از اطلاع رسانیتون
منم شنیدم که تو تاریخ هرودوت نوشته شده کوروش توسط یک ملکه در شمال ایران کشته شده است و سرش بریده شده.
ممنون. البته منبع رو هم ذکر کنید لطفا. منظورم بصورت پی نوشت در پایین پست.
در ضمن برای نام تبریز تفاسیر بسیار زیاد است که من شنیدم تاباریز یعنی محل تجمع دو قوم اولویت دارد.

دوست عزیز، استارتر هم مثل خیلی از کار درستای دیگه تو جمع ما نیست

دلم گرفت.....کاش کسی که کشته بودش ایرانی نبود...تبریزیای جوگیر...

عزیزم اون زمون نه ایران بود نه تبریز اینچنینی بود نه فوتبال وجود داشت که بخواد جوگیر هم باشه_ اونا از خودشون دفاع کردن
ایرانی هم که میگی اونوقت با نام پرشیا میشناختن _ تبریزم فکر کنم یه قلعه بزرگ بوده و در اون مقطع ظاهرا جزو پارس نبوده
اصلا چیزی بنام کشور تا چند قرن قبل وجود نداشته
 

niki.unique

عضو جدید
دوست عزیز، استارتر هم مثل خیلی از کار درستای دیگه تو جمع ما نیست

واقعا جای تاسف داره...
 

misento

عضو جدید
دوست عزیز، استارتر هم مثل خیلی از کار درستای دیگه تو جمع ما نیست



عزیزم اون زمون نه ایران بود نه تبریز اینچنینی بود نه فوتبال وجود داشت که بخواد جوگیر هم باشه_ اونا از خودشون دفاع کردن
ایرانی هم که میگی اونوقت با نام پرشیا میشناختن _ تبریزم فکر کنم یه قلعه بزرگ بوده و در اون مقطع ظاهرا جزو پارس نبوده
اصلا چیزی بنام کشور تا چند قرن قبل وجود نداشته
خوب معلومه کشوری وجود نداشت : - ) )
 

BaBak.Turk

اخراجی موقت
ملکه تومروس کسی که سر کوروش هخامنشی را برید !

توجه کنید که مردمی با فرهنگ و متمدن تعصب ندارند . و تعصب تنها باعث کژ اندیشی و بی فرهنگی است .
سانسور تاریخ خیانت به نسل های آینده است .

....................................
کوروش پس از فتح بابل ، بر آن شد با توسل به نیروی نظامی اش که فوق العاده نیرومند بود و تاکنون شکستی را تجربه نکرده بود، ماساژت را نیز مغلوب کند. ماساژت ها در شمال شرق ایران(آذربایجان) در کرانه رود آراکس(آراز) در همسایگی قوم ایسه دونر زندگی می کردند. ماساژت ها(آذربایجانیها) بسیار ماجراجو بودند. کوروش به دلائل متعدد به سرزمین ماساژت ها لشکر کشی کرد او انگیزه های گوناگونی برای سرکوب این قوم داشته است . یکی پیشینه او بود.او باور داشت که بیش از یک انسان است . و بیش از همه شانس با او بوده است و در همه جنگ ها با موفقیت به اهداف خود دست یافته است . گفتی است که کوروش علیه هر ملتی اراده به لشکر کشی می کرد ، انصراف او از چنین تصمیی ناممکن بود و کسی نمی توانست او را از انجام این تصمیم باز دارد .

حمله به ماساژت ها(آذربایجان)زمانی صورت گرفت که فرمانروای ماساژتها (آذربایجانیها) فوت کرده بود و همسر او که زنی به نام مومی ریس (تومروس) بود بر آنها حکومت می کرد به روایت هرودوت کوروش فرستاده ای را نزد این زن فرستاد و از او خواستگاری کرده ، تومروس گمان می کرد که کوروش از او خواستگاری نکرده است ، بلکه می خواهد سرزمین آذربایجان را تصاحب کند و بر این اساس به کوروش پاسخ منفی داد. وقتی درخواست کوروش توسط تومروس پذیرفته نشد ، علیه ماساژت ها لشکر کشی کرد.تومروس برای کوروش پیغام فرستاد که به سرزمین خود باز گردد و فکر حمله به سرزمین آنها رااز سر خود بیرون کند . کوروش پس از مذاکره با صاحب منصبان به این نتیچه رسید که در سرزمین ماساژت ها یعنی سرزمین تومروس با آنان روبه رو شود.

در جنگی که صورت گرفت پسر تومروس اسیر شد و تومرس از کوروش درخواست کرد که پسرش را آزاد کند و به محض اینکه کوروش او را آزاد کرد ، پسرش خود کشی کرد.و تومرس همه ی نیروهای جنگجوی آذربایجانی راگرد آورد و به مقابله با کوروش فرستاد.مانند این کشتار تاکنون در میان بربرها(غیریونانی)سابقه نداشته است . جریان این کشتار به این صورت بود که نخست طرفین از دور با کمان به سوی یکدیگر به نبرد پرداختند و کاملا به یکدیگر نزدیک شدند.با این که طرفین زمان درازی با یکدیگر جنگیدند، هیچ کدام از طرفین فرار اختیار نکردند،در پایان این جنگ ماساژت(آذربایجانی)ها پیروز شدند.

در این جنگ بخش عظیمی از سپاه پارسیان نابود شدند ودر حین این جنگ کوروش نیز کشته شد؛ پس از آن که بیست و نه سال پادشاه بود. تومروس مشکی را پر ازخون انسان ها کرد و از میان اجساد کشته شدگان پارسی،جسد کوروش را یافت و سر اورا در این مشک فرو برد و با لحنی سرزنش آمیز چنین گفت: تو پسر مرا از من گرفتی ،از من که هنوز زنده ام و بر تو پیروز شدم .من دستور دادم که تو را با خون سیراب کنند . مرگ کوروش را طبق مدرکی که در دست است ؛ در سال 529 پیش از میلاد می دانند . پیکر او را به پاسارگاد بردند و به دخمه سپردند و مقبره او تا این زمان در آنجا برپاست.
قبر این ملکه در گورستان تومروس در شهر تبریز و کنار مسجد کبود واقع شده که بر روی این قبر پاساژی ساخته شده تا ملت از وجودش بیخبر باشند
.
احتمالا نام تبریز هم از نام این ملکه گرفته شده
كاملا درسته . متاسفانه طبق روال اينجا اخراج شدي و كساني هم كه مي خندند و مسخره مي كنند چيزي نمي دانند كه بعده 2500 سال فعلا هويتشان معلوم نيست!!
 

محمود86

عضو جدید
سلام
من یه جا خونده بودم که به وسیله ملکه سکاها کشته میشه. البته قبلا به کورش پیغام میده که اگه از رود رد بشی و وارد سرزمین ما بشی سرت رو از تنت جدا می کنم و کورش که تو همه جنگها پیروز بوده توجه نمی کنه و خودش و لشکریانش رو به کشتن میده.
یک تابلو خیلی معروف هم هست که سر بریده کورش داخل یک تشته و ملکه و اطرافیانش دور سر خونین کورش حلقه زدند. اگه عکسشو پیدا کردم حتما براتون میزارم.
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
ملکه تومروس کسی که سر کوروش هخامنشی را برید !

توجه کنید که مردمی با فرهنگ و متمدن تعصب ندارند . و تعصب تنها باعث کژ اندیشی و بی فرهنگی است .
سانسور تاریخ خیانت به نسل های آینده است .

کوروش پس از فتح بابل ، بر آن شد با توسل به نیروی نظامی اش که فوق العاده نیرومند بود و تاکنون شکستی را تجربه نکرده بود، ماساژت را نیز مغلوب کند. ماساژت ها در شمال شرق ایران(آذربایجان) در کرانه رود آراکس(آراز) در همسایگی قوم ایسه دونر زندگی می کردند. ماساژت ها(آذربایجانیها) بسیار ماجراجو بودند. کوروش به دلائل متعدد به سرزمین ماساژت ها لشکر کشی کرد او انگیزه های گوناگونی برای سرکوب این قوم داشته است . یکی پیشینه او بود.او باور داشت که بیش از یک انسان است . و بیش از همه شانس با او بوده است و در همه جنگ ها با موفقیت به اهداف خود دست یافته است . گفتی است که کوروش علیه هر ملتی اراده به لشکر کشی می کرد ، انصراف او از چنین تصمیی ناممکن بود و کسی نمی توانست او را از انجام این تصمیم باز دارد .

حمله به ماساژت ها(آذربایجان)زمانی صورت گرفت که فرمانروای ماساژتها (آذربایجانیها) فوت کرده بود و همسر او که زنی به نام مومی ریس (تومروس) بود بر آنها حکومت می کرد به روایت هرودوت کوروش فرستاده ای را نزد این زن فرستاد و از او خواستگاری کرده ، تومروس گمان می کرد که کوروش از او خواستگاری نکرده است ، بلکه می خواهد سرزمین آذربایجان را تصاحب کند و بر این اساس به کوروش پاسخ منفی داد. وقتی درخواست کوروش توسط تومروس پذیرفته نشد ، علیه ماساژت ها لشکر کشی کرد.تومروس برای کوروش پیغام فرستاد که به سرزمین خود باز گردد و فکر حمله به سرزمین آنها رااز سر خود بیرون کند . کوروش پس از مذاکره با صاحب منصبان به این نتیچه رسید که در سرزمین ماساژت ها یعنی سرزمین تومروس با آنان روبه رو شود.

در جنگی که صورت گرفت پسر تومروس اسیر شد و تومرس از کوروش درخواست کرد که پسرش را آزاد کند و به محض اینکه کوروش او را آزاد کرد ، پسرش خود کشی کرد.و تومرس همه ی نیروهای جنگجوی آذربایجانی راگرد آورد و به مقابله با کوروش فرستاد.مانند این کشتار تاکنون در میان بربرها(غیریونانی)سابقه نداشته است . جریان این کشتار به این صورت بود که نخست طرفین از دور با کمان به سوی یکدیگر به نبرد پرداختند و کاملا به یکدیگر نزدیک شدند.با این که طرفین زمان درازی با یکدیگر جنگیدند، هیچ کدام از طرفین فرار اختیار نکردند،در پایان این جنگ ماساژت(آذربایجانی)ها پیروز شدند.

در این جنگ بخش عظیمی از سپاه پارسیان نابود شدند ودر حین این جنگ کوروش نیز کشته شد؛ پس از آن که بیست و نه سال پادشاه بود. تومروس مشکی را پر ازخون انسان ها کرد و از میان اجساد کشته شدگان پارسی،جسد کوروش را یافت و سر اورا در این مشک فرو برد و با لحنی سرزنش آمیز چنین گفت: تو پسر مرا از من گرفتی ،از من که هنوز زنده ام و بر تو پیروز شدم .من دستور دادم که تو را با خون سیراب کنند . مرگ کوروش را طبق مدرکی که در دست است ؛ در سال 529 پیش از میلاد می دانند . پیکر او را به پاسارگاد بردند و به دخمه سپردند و مقبره او تا این زمان در آنجا برپاست.
قبر این ملکه در گورستان تومروس در شهر تبریز و کنار مسجد کبود واقع شده که بر روی این قبر پاساژی ساخته شده تا ملت از وجودش بیخبر باشند

احتمالا نام تبریز هم از نام این ملکه گرفته شده
اين يه متن دستكاري شده ست! متن اصلي از ميراث فرهنگي هست كه تحريف شده ...
دو تا متن رو با هم مقايسه بفرماييد! منبع و تاريخ خبر رو هم گذاشتم
از كي تا حالا آذربايجان شمال شرق ايرانه؟!! :que: البته بعضيها دروغگويان چيره دست تري هستن و شمال شرق رو هم به شمال غرب تغيير دادن!!
ضمن اينكه خود هرودوت در كتابش ذكر كرده كه اين فقط يكي از رواياتي هست كه در مورد مرگ كورش گفته شده؛ و بنابراين چندان قابل اتكا نيست!

اصلش اينه :
خبرگزاري ميراث فرهنگي - 1384/12/16
http://www.chn.ir/news/?section=2&id=29980
كوروش پس از فتح بابل، بر آن شد با توسل به نيروي نظامي‌اش كه فوق‌العاده نيرومند بود و تاكنون شكستي را تجربه نكرده بود، ماساژت را نيز مغلوب خويش كند. ماساژت‌ها در شمال شرق ايران در كرانه رود آراكس (Araxes) در همسايگي قوم ايسه دون (Issedoner) زندگي مي‌كردند، برخي مي‌گويند اينها تيره‌اي از سكاها (skythen) يا سكيت‌ها هستند. ماساژت‌ها بسيار ماجراجو بودند.
اردشير خداداديان استاد دانشگاه و كارشناس تاريخ باستان در مورد علل لشكركشي كوروش به سرزمين ماساژت‌ها در كتاب هخامنشي‌ها مي‌نويسد: «كوروش به دلايل متعدد به سرزمين ماساژت‌ها لشكركشي كرد. او انگيزه‌هاي گوناگوني براي سركوب اين قوم داشته است. يكي پيشينه او بود. او باور داشت كه بيش از يك انسان است و بيش از همه شانس با او بوده است و در همه جنگ‌ها با موفقيت به اهداف خود دست يافته است. گفتني است كه كوروش عليه هر ملتي اراده به لشكركشي مي‌كرد، انصراف او از چنين تصميمي ناممكن بود و كسي نمي‌توانست او را از انجام اين تصميم باز دارد.»
حمله به ماساژت‌ها زماني صورت گرفت كه فرمانرواي ماساژت‌ها فوت كرده بود و همسر او كه زني به نام تومي ريس (Thomy ris) بود بر آنها حكومت مي‌كرد. به روايت هرودوت كوروش فرستاده‌اي را نزد اين زن فرستاد و از او خواستگاري كرده، تومي ريس گمان مي‌كرد كه كوروش از او خواستگاري نكرده است، بلكه مي‌خواهد سرزمين ماساژت‌ها را تصاحب كند و بر اين اساس به كوروش پاسخ منفي داد. وقتي درخواست كوروش توسط تومي ريس پذيرفته نشد، عليه ماساژت‌ها لشكركشي كرد. تومي ريس براي كوروش پيغام فرستاد كه به سرزمين خود باز گردد و فكر حمله به سرزمين ماساژت‌ها را از سر خود بيرون كند. كوروش پس از مذاكره با صاحب‌منصبان به اين نتيجه رسيد كه به سرزمين ماساژت‌ها در سرزمين تومي ريس با آنان روبه‌رو شود. در جنگي كه صورت گرفت پسر تومي ريس يعني سپارگاپيس (Spargapises) اسير شد و تومي ريس از كوروش درخواست كرد كه پسرش را آزاد كند و به محض اين كه كوروش او را آزاد كرد، سپارگاميس خودكشي كرد. تومي ريس وقتي ديد كه كوروش به پيام او توجهي نكرد. همه نيروهاي جنگجوي ماساژتي را گردآورد و به مقابله با كوروش فرستاد.
مانند اين كشتار تاكنون در ميان بربرها (غيريوناني) سابقه نداشته است. جريان اين كشتار به اين صورت بود كه نخست طرفين از دور با كمان به سوي يكديگر تيراندازي كردند، سپس وقتي پيكان‌هاي آنها تمام شد با نيزه و شمشير با يكديگر به نبرد پرداختند و كاملا به يكديگر نزديك شدند. با اين كه طرفين زمان درازي با يكديگر جنگيدند هيچ كدام از طرفين فرار اختيار نكردند، در پايان اين جنگ ماساژت‌ها پيروز شدند.
بخش عظيمي از سپاه پارسيان نابود شد و در حين اين جنگ كوروش نيز كشته شد؛ پس از آن كه بيست و نه سال پادشاه بود. تومي ريس مشكي را پر از خون انسان‌ها كرد و از ميان اجساد كشته‌شدگان پارسي، جسد كوروش را يافت و سر او را در اين مشك فرو برد و با لحني سرزنش‌آميز چنين گفت: «تو پسر مرا از من گرفتي، از من كه هنوز زنده‌ام و بر تو پيروز شدم. من دستور داده‌ام كه تو را با خون سيراب كنند.
مرگ كوروش را طبق مدركي كه در دست است، در سال 529 پيش از ميلاد مي‌دانند. نعش او را به پاسارگاد (pasargadaed) بردند و به دخمه سپردند و مقبره او تا اين زمان در آن جا برپاست.
تلاش و هوشياري و مقاومت كوروش در طي حكومت 30 ساله‌اش، شالوده حكومتي را پي ريخت كه ايران در زمان خود يكي از بزرگ‌ترين مهدهاي تمدن جهان باستان شد. رواياتي كه در مورد شخصيت، سياست، جهانگيري و برخورد كوروش با ملل مغلوب شده است او را به صورت چهره‌اي افسانه‌اي در تاريخ ثبت كرده است.
منابع:
1. خداداديان، اردشير، تاريخ ايران باستان (هخامنشي‌ها)، مجموعه سوم، نشر به‌ديد، تهران، 1378.
2. مشكور، محمدجواد، ايران در عهد باستان (در تاريخ اقوام و پادشاهان پيش از اسلام)، انتشارات اشرفي 1367.

سانسور تاریخ خیانت به نسل های آینده است .
و تحريف تاريخ هم!!
 

hamecheedoon

عضو جدید
کاربر ممتاز
استارتر نیست که بگوید از همان منبع استفاده کرده است یا نه یا شاید اینی که شما از میراث فرهنگی آورده اید خود ترجمه ای باشد توسط این افراد که برای ما اعتباری ندارند
کما اینکه منبع شما ( میراث فرهنگی و . . .) در هیچ جای دنیا بغیر از جاهایی مثل چین و روسیه و ارمنستان مورد تایید نیست

ولی در هر حال ملل شمال شرق ایران نیز هم زبان با آذربایجان در شمال غرب ایران است (ازبک ها و قزاقستان بسیار شبیه آذربایجانی ها حرف میزنند) و اگه حتی گفته شما صحیح باشد باز هم کورش از یک ملت ترک شکست خورده که ریشه اش با آذربایجان یکی است و دوستمان بیراهه نرفته

اگر دوستانی مثل سارپ یا توتولماز اینجا بودند در این زمینه اطلاعات بیشتری داشتند

همچنین پاک کردن تاریخ یک ملت و گم کردن آثارشان توسط دولتها کار پسندیده ای نیست
 
آخرین ویرایش:

niki.unique

عضو جدید
کوروش و مشرق

از کارهای دیگر کوروش، سپهبد بابل، توجه اوست به مشرق و اتفاقاً‌ در روایات اسلامی هم افسانه‌ای در این باب هست. توجه کوروش به مشرق دو بار صورت گرفته که بار نخست، بعد از فتح ماد بوده است و بار دوم در پایان عمر کوروش انجام گرفته است. البته مقصود از مشرق در اینجا مشرق فارس است!

مورخین یونان در این باب، چون مستقیماً به تاریخ آنان مربوط نبوده فقط اشاره‌ای دارند. کتزیاس گوید: کوروش پس از فتح ماد به امور مشرق ایران پرداخت و به طرف باختر راند. باختری‌ها تمکین کردند اما سکا‌ها مطیع نشدند و جنگ سختی رویداد و طرفین پافشردند.
در اوایل کار، کوروش قبل از همه تکلیف ماد و سپس «مشرق ایران» را یکسره کرد. این مشرق کجا بوده است؟ صحبت از ماساژت‌ها و اقوام سکائی می‌شود. از قضا طبری هم در یکی از روایات خود هنگامی که از جنگ‌های کیخسرو با تاتار‌ها و ترک‌ها نام می‌برد، چنین گوید: «وذکر عده من اولاد کیبه جد کیخسرو و الاکبر مع کیخسرو فی حرب الترک و ان ممن کان معه کی‌ارش بن کیبه و کان مملکا علی خوزستان و مایلیها من بابل و «کی‌به ارش» و کان مملکا کرمان و نواحیها...»

با این حساب صحبت از جنگ‌های کوروش با ساکنین شرقی ترک‌نژاد ایرانی بوده است منتهی به کمک کیخسرو. ضمناً نام دیگری به صورت «کی‌به‌ارش» که نزدیک به کوروش است نیز در اینجا به چشم می‌خورد که حاکم کرمان بوده است.

در باب حمله کوروش به مشرق، آریان گوید: کوروش به قندهار و کابل لشکر کشید تا قبایل زاراینکا (زرنگ، سکا‌ها، سیستانی‌ها) و تاتاگوس‌ و هاردوواتیس را مطیع کند. این لشکرکشی‌های طویل بسیار پرخرج و پرزحمت بود. پارسی‌ها ناچار شدند از صحاری متعدد عبور کنند و مقاومت مردم مخالف و فراری را که جز گله‌های بز و چادرهای مختصر چیزی نداشتند از بین ببرند. «نئارک» گوید که کوروش قسمتی از سپاه خود را در صحاری بی‌آب گم کرد. این جنگ‌های خاوری که مدت شش سال طول کشید جزئیات آن هرگز بر ما معلوم نخواهد شد.

در اینجا البته هر دو حمله اوایل حکومت او و حمله اواخر آن نام برده شده است. و احتمال دارد که در جزء آن آرام کردن طوایف مقیم بلوچستان و نواحی شرقی و جنوبی کرمان هم بوده باشد که صحراهای بیشماری را پیموده است. به هر صورت کیفیت جنگ‌های شرقی معلوم نیست و به روایتی کوروش در یکی از این جنگ‌ها به دست ملکه ماساژت‌ها به قتل رسید و بعداً جسد او را به پارس آوردند. به روایتی دیگر کوروش در پارس درگذشته است.
 

niki.unique

عضو جدید
والبته با توجه به ویژگی هایی که از کوروش کبیر می شناسیم و نیز تک همسر بودن وی، با جمله ای در متن که دال بر خواستگاری از تومی ریس میباشد هم عقیده نیستم!چرا که بنابر عقیده بسیاری از تاریخ نویسان بطور کلی چگونگی مرگ او در هاله ای از ابهام است.متن زیر گوشه هایی از مقاله ی معتبری ست که با استناد به منابع گوناگونی گردآوری شده است.

تولد و مرگ یک سردار

مرگ این سردار بزرگ ایران مانند تولدش مرموز و شگفت‌ و در پرده‌ای از اسرار پوشیده است. چنانکه می‌دانیم مورخین یونانی داستان کودکی و پرورش کوروش را به صورت افسانه‌آمیزی نوشته‌اند که از همه مفصل‌تر روایت هرودت است. هرودت گوید: آستیاگ پادشاه ماد شبی خواب دید که از شکم دخترش ماندانا درخت تاکی برآمده و آسیا را فرا گرفت. معبرین گفتند از دخترت فرزندی به دنیا خواهد آمد که سلطنت را از تو خواهد ستاند، او تصمیم گرفت طفل نوزاد دخترش را بکشد. وزیر، طفل را به دست چوپانی مهرداد نام سپرد تا به قتل برسان. مهرداد زنی داشت «سپاکو» نام و در‌‌ همان روز‌ها طفلی مرده به دنیا آورده بود، ‌او جریان سپردن طفل و امریه قتل او را به زن خود گفت و اظهار داشت که من طفل را گرفتم و با خود آوردم بدون این‌که بدانم پدر و مادر او چه کسانی هستند. با اینحال از مشاهده اشیاء زرین و لباس‌های فاخری که در برداشت دچار حیرت بودم و بالاخره دانستم که از مانداناست وقتی زن روپوش را کنار زد و آن نوزاد فربه و زیبا را مشاهده کرد گریستن آغاز کرد و التماس نمود که طفل را نکشد و چنین کردند و او را پروردند. بعد‌ها که آستیاگ خبر یافت اولاً وزیرش را که سرپیچی از فرمان او کرده بود تنبیهی جان گزا کرد و سپس کوروش را به فارس فرستاد که نزد پدر و مادر خود برود و کوروش در آنجا حکومت یافت و لشکری فراهم کرد و بالاخره آستیاگ را نیز از میان برد.

جالب این است که در روایات ما نیز‌، در همین زمانی که صحبت از کوروش به میان می‌آید – یعنی زمان حکومت بهمن و دخترش خمانی یا همای – چنین داستانی مربوط به یکی از شاهزادگان هست منتهی این شاهزاده را داراب نامیده‌اند، و اینک خلاصه‌ای از آن: «چون همای دختر بهمن بعد از مرگ بهمن به تخت بنشست، کودک اندر شکم او سه ماهه بود، چون شش ماه دیگر برآمد، بار بنهاد و پسری بیاورد. همای ترسید و گفت اگر این پسر را پیدا کنم، سپاه و رعیت ملک از من بستانند و به کودک دهند، دلش بار نداد... و این ملکه دختر بهمن آن پسر را به تابوتی نهاد... و اندر آن تابوت با او گوهر‌ها و خواسته بسیار بنهاد... و آن تابوت را در رود کر که در اصطخراست اندر انداخت... و در تابوت استوار کرده بود... مردی بود آسیابان که او را پسری آمده و آن پسرش مرده و زنش بر آن پسر جزع و گریستن کرد، آن تابوتک به دست آسیابان افتاد، سرش باز کرد، آن خواسته دید و کودک ماهروی، زن را گفت: خدای تعالی مرا این کودک داد بدل آن کودک، بیا تا این را بپروریم، او را برگرفتند و همی پروردند... همای از پس حسرت آن کودکی می‌بود همیشه؛ خبر آوردند که فلان آسیابان کودک یافته است... چون بیست ساله شد همه ادب‌ها آموخته بود؛ همای او را بخواند و مر او را گفت: تو پسر منی، از پدر من بهمن و این ملک تراست.

اما مرگ کوروش نیز خود داستانی پیچیده و مرموز دارد و هنوز پرده‌ای از ابهام بر آن پوشیده است. مورخین یونان خصوصاً هرودت گوید که کوروش در اواخر عمر به جنگ ماساگت‌ها، که قومی بودند در نواحی رود سیحون، رفت. گفتیم در روایات اسلامی نیز به این نکته اشاره شده بود که در زمان سلطنت گشتاسب و بهمن، ترکان نواحی شرقی و شمالی ایران شورش آورده و مرتباً شهر بلخ را تهدید می‌کردند «و نشست گشتاسب به بلخ بودی تا پادشاهی خویشتن از ترکان نگاه داشتی.» و حتی در یکی از جنگ‌های بعد از آن، بر بلخ نیز پیروز شده و درفش کاویان را هم از ایرانیان ربوده بودند.

ظاهر امر این است که دیگر سلطنت مشرقی ایران یعنی بلخ، با هجوم ترکان اضمحلال یافته و با بر تخت نشستن زنی از شاهزادگان یعنی همای، دیگر قدرتی در مشرق نبود. طبق روایت یونانیان: کوروش که در مغرب کار‌ها را روبه‌راه کرده بود برای یکسره کردن کار مشرق و جلوگیری از هجوم قبایل ماساگت و سکا‌ها به مشرق تاخت در این وقت بر این طوایف مهاجم زنی حکومت می‌کرد که «تومی ریس» نام داشت کوروش تا رود سیحون (آراکس) راند و از آن رود نیز گذشته و به پیغام ملکه که گفته بود: «شاه ماد،‌‌ رها کن کارهایی که می‌کنی، چه نمی‌دانی نتیجه آنچه خواهد بود.» اعتنایی نکرد اما در این جنگ سپاهیان ایران شکست یافتند. ظاهراً‌ در همین وقت خبر توطئه‌ای در غیاب کوروش از پایتخت (پارس) نیز به گوش او رسید و وضع او را مشوش‌تر کرد و پسر ملکه ماساگت‌ها نیز که در اسارت کوروش بود خودکشی کرد و بالنتیجه خشم و توحش طوایف مهاجم شدید‌تر شد و در جنگ بعد، هنگام گیرودار جنگ به قول کتزیاس کوروش از اسب به زیر افتاد و یکی از جنگی‌های هندی زوبینی به طرف او انداخت که به ران او آمد، او را بلند کرده به اردو بردند. کوروش پس از آن‌که وصایای خود را کرد به فاصله سه روز درگذشت.

بیشتر مورخین، غیر از کزنفون که بر طبق یک روایت مفصل مرگ او را عادی و در پارس دانسته است پایان زندگی او را در جنگ باسکا‌ها نوشته‌اند. هرودت گوید: در‌‌ همان میدان جنگ کوروش که زخم دیده بود درگذشت و جسدش در میدان ماند. تومی ریس امر کرد، مشکی از خون انسانی پر کنند و سپس جسد کوروش را یافته سر او را در مشک خون فرو کرد و خطاب به آن می‌گفت: «ای پادشاه با این‌که من زنده‌ام و سلاح به دست بر تو پیروز شده‌ام، اما تو که با خدعه و نیرنگ بر فرزند من دست یافتی در حقیقت مرا نابودی کردی، ‌اکنون ترا از خونخواری سیر می‌کنم.»

این روایت هرودت، اگر صحیح باشد می‌تواند نتیجه یک روحیه انتقامجویانه دیگر از نوع انتقام آتش‌سوزی سارد و آتن و تخت جمشید – نیز باشد و این این است که بر طبق روایات ایرانی سال‌ها پیش از زمان کوروش – یعنی در زمان کیخسرو – که از اجداد پادشاهان بلخ مانند گشتاسب و لهراسب بود چنین رفتاری با پادشاه تورانیان (سکا‌ها) کرده بودند، بدین معنی که پس از آن‌که افراسیاب بعد از جنگ‌های طولانی از برابر کیخسرو گریخت «او را یافتند و پیش کیخسرو آوردند. او را بند کرد و سه روز بازداشت... روز چهارم افراسیاب را پیش خواست و گفت: مرا بگوی که سیاوخش را به چه جهت کشتی؟ او هیچ سخن نگفتی. پس بفرمود تا بکشتندش مردی برخاست... و سر افراسیاب را ببرید اندر طشتی، همچنانکه سر سیاوش را بریده بودند و آن طشت پر خون شد و سوی کیخسرو آوردند و او دست به خون افراسیاب اندر کرد تا آرنج.» اگر تنها از جهت مرگ فرزند ملکه، رفتار خشن‌ این زن را توجیه نکنیم، آیا نمی‌توان گفت که یک نوع رفتار انتقامجویانه او نسبت به خون یکی از اجداد دلیر و معروف خود نیز بوده باشد؟
 

*Chakavak*

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من تاپیکو گزارش کردم چون منبع نداره، نمی دونم چه دلیلی می تونه باشه که تاپیک زیرخاکی بدون منبع اونم با استارتر اخراجی آپ بشه!!!
.
.
.
.

استارتر نیست که بگوید از همان منبع استفاده کرده است یا نه یا شاید اینی که شما از میراث فرهنگی آورده اید خود ترجمه ای باشد توسط این افراد که برای ما اعتباری ندارند
کما اینکه منبع شما ( میراث فرهنگی و . . .) در هیچ جای دنیا بغیر از جاهایی مثل چین و روسیه و ارمنستان مورد تایید نیست

ولی در هر حال ملل شمال شرق ایران نیز هم زبان با آذربایجان در شمال غرب ایران است (ازبک ها و قزاقستان بسیار شبیه آذربایجانی ها حرف میزنند) و اگه حتی گفته شما صحیح باشد باز هم کورش از یک ملت ترک شکست خورده که ریشه اش با آذربایجان یکی است و دوستمان بیراهه نرفته

اگر دوستانی مثل سارپ یا توتولماز اینجا بودند در این زمینه اطلاعات بیشتری داشتند

همچنین پاک کردن تاریخ یک ملت و گم کردن آثارشان توسط دولتها کار پسندیده ای نیست
یا اصلا از منیعی هم استفاده کرده یا نه؟!!!

عجب استدلالی!!!!!!!!!!!!!!!!!
 

niki.unique

عضو جدید
منابعی که حداقل من به شخصه بهشون استناد کردم منابع معتبری هستند و لیستشان را در زیر از مرجع ذکرشده (هفته نامه امرداد)می آورم.

۱- ایران باستان پیرنیا، ص ۳۸۱
۲- در باب وضع اجتماعی بابل و توجه کوروش به آن شهر رجوع کنید به مقاله نگارنده این کتاب در کتاب «قهرمانان تاریخ ایران» از انتشارات یونسکو – تهران ۱۳۴۲
۳- ایران باستان پیرنیا، ص ۲۷۴
۴- کوروش کبیر: ترجمه دکتر هدایتی ص ۱۵
۵- مسئله جالب توجه نجات معجز‌ه‌آمیز کوروش در جنگ سارد است در آن ساعت که برق چکاچاک نیزه‌ها و شمشیرهای سواران ایرانی ولیدی چشم‌ها را خیره می‌کرد و دو سپاه در هم آویخته بودند و شمشیرهای آخته، پیکر‌ها را از هم می‌شکافت و شیهه اسبان و غلغله سواران و گرد و خاک عظیم میدان، خاطره محشر را زنده می‌کرد، در این غوغا و هیاهو، ناگهان اسبی سواری لیدی را در زیر دست و پای خود به زمین کوفت. سوار لیدی پیش از آن‌که در زیر لگد اسب کوه‌پیکر خرد شود، خنجر خود را کشید و شکم اسب دهان را درید. اسب از شدت درد روی دو پا ایستاد و سوار خود را بر زمین افکند. برق تکمه‌های لباس سوار درخشید و یک سردار ایرانی متوجه شد که این سوار «کوروش» پادشاه و فرمانده سپاه ایران است. سربازان دشمن متوجه کوروش شدند لحظه‌ای حساس بود. سردار ایرانی فوراً از اسب پیاده شد و اسب خود را فداکارانه تقدیم کوروش کرد. کوروش به اصرار سردار، سوار بر اسب شد و دوباره به میدان آمد.
از سرنوشت سرداری که از اسب پیاده شد و اسب خود را به کوروش سپرد اطلاعی نداریم حتماً سردار پیاده جان خود را باخته است، ولی در برابر این فداکاری، ‌کوروش جنگ را برد یعنی سرنوشت تاریخ دنیا تغییر کرد. چنین فداکاری را در تاریخ، من فقط یکبار دیگر خوانده‌ام و آن زمانی است که محمد مظفر از امرای آل مظفر به جنگ اقوام نواحی جبال بارز و جیرفت کرمان رفته بود و در آنجا دچار چنین بلیه‌ای شد و یکی از سردارانش به نام پهلوان علیشاه بهی اسب خود را به محمد مظفر داد و خود کشته شد. ولی محمد مظفر نجات یافت. رجوع شود به تاریخ کرمان تصحیح و تحشیه از نگارنده ص ۱۹۲.
۶- روایت آلرشاندور
۷- این استوانه کوروش در بابل پیدا شده است.
۸- الکامل مدینه الحسناء و این ترجمه بلخ بامی (روشن) است.
۹- تاریخ الامم والملوک طبری، ج ۱ ص ۳۸۵
۱۰- از ترجمه بلعمی، ص ۶۴۱ تا ۶۴۵
۱۱- از ترجمه بلعمی، صفحات ۶۴۵-۶۵۵
۱۲- مروج الذهب، ص ۲۶
۱۳- ترجمه بلعمی، ص ۶۴۸
۱۴- بعضی نیز فقط به یک کمبوجیه و یک کوروش قبل از کوروش بزرگ قائلند.
۱۵- طبری: من ولد فیلم بن سام
۱۶- طبری: احشویرش بن کی‌رش جاماسب الملقب بالعالم و بهرام بن کی‌رش بن بشتاسب
۱۷- ترجمه بلعمی صفحه ۶۷۱
۱۸- البدء والتاریخ: بلطاشص
۱۹- ترجمه بلعمی ص ۶۷۴
۲۰- طبری، ج ۱، ص ۳۸۶
۲۱- ایضاً‌‌ همان کتاب و‌‌ همان صفحه
۲۲- تاریخ الامم والملوک ج ۱ صفحه ۴۰۷
۲۳- کتاب العبر و دیوان المبتدا و الخبر فی ایام العرب والجم البربر و من عاصر هم من ذوی‌السلطان الاکبر ج ۲ ص ۱۰۸.
۲۴- تاریخ الامم والملوک ج ۱، ص ۳۸۶
۲۵- فارسنامه چاپ تهرانی ص ۴۳
۲۶- کتاب العبر، ج م، ص ۱۰۸
۲۷-‌‌ همان کتاب، ص ۱۰۹
۲۸- مروج الذهب، ج ۱، ص ۹۹.
۲۹- تاریخ سنی ملوک الارض والانبیاء، ص ۵۹.
۳۰- جلد ششم، ص ۲۷۶.
۳۱- صحیح: اولمردوخ، جریان تاریخی واقعه این است: در سال ۵۶۱ پس از بخت‌النصر فرزند ارشد اواول مردوک جانشین او شد. ولی در سال بعد شورشیان او را خلع کردند و نرگال و سپس لابازی مردوک به حکومت رسید تا بالاخره نبونید در ۵۵۵ بر تخت نشست و به شهر تیما رفت و پسرش بالتازار (بلتشصر) جانشین او در شهر بود کوروش که بر او تاخت.
۳۲- کتاب العبر، ج ۲، ص ۱۰۸.
۳۳- آثار الباقیه چاپ لایپزیک، ص ۲۰.
۳۴- الکامل، ج ۱، ص ۱۱۴.
۳۵- قزوینی نیز در آثار البلاد (ص ۱۶۰) نام او را کوشک نوشته که ظاهراً اشتباه نساخ است.
۳۶- نزهه القلوب چاپ دبیر سیاقی، ص ۱۷.
۳۷- کتاب العبر، ج ۲، ص ۱۰۹.
۳۸- تاریخ الامم والملوک، ج ۱، ص ۴۰۷.
۳۹- مروج الذهب، ج ۱، ص ۹۹.
۴۰- فارسنامه، ص ۴۴.
۴۱- تاریخ گزیده چاپ لندن، ص ۹۸.
۴۲- تاریخ سنی ملوک الارض والانبیاء، چاپ برلین، ص ۲۸.
۴۳- مروج الذهب، ج ۱، ص ۹۹.
۴۴- کتاب العبر، ج ۲، ص ۱۶۲.
۴۵- الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص ۱۱۵.
۴۶- روضه الصفاء، ج ۱ احوال بهمن.
۴۷- در چاپ تهرانی – کیرش.
۴۸- لب التواریخ، ص ۴۱.
۴۹- حبیب اسیر چاپ خیام، ج ۱، ص ۱۳۶.
۵۰- تاریخ هرودت ترجمه دکتر هادی هدایتی، ج ۱، ص ۱۰۴ در ایران باستان آمده است که وقتی قاطری پادشاه لیدی شود، و به هر حال اصل مطلب یکی است.
۵۱- کوروش کبیر: ترجمه دکتر هدایتی، ص ۷۴.
۵۲- موافق روایت کزنفون، پدر کوروش – کامبیز از‌نژاد پرسه بوده است. این قوم یکی از طوایف شش گانه‌ای بود که در جنوب ایران سکونت داشته‌اند و به روایت هرودوت عبارت بودند از پانتیاله‌ها، دروزی‌ها، ژرمنی‌ها، پرسه‌اید‌ها (پازار گادی‌ها) و ما ارافی‌ها و ماسپ‌ها (تاریخ هرودت ج ۱ ترجمه دکتر هادی هدایتی ص ۲۱۱)
چندی قبل از آقای محمد محیط طباطبایی شنیدم که یکی از محققین عرب در باب این‌که آیا قومی به نام (بارز) در ایران هست یا خیر سؤال کرده بود و سؤال‌کننده تصور داشته است که قوم پارس‌‌ همان قوم بارز بوده است. البته آقای محیط پاسخ داده بودند که چنین قومی هست و غیر از پارس است. اتفاقاً صاحب تاج المروس هم گوید: «و بارز بغرب کرمان. یجبال و به فسرالحدیث المروی من ابی هریره: لا تقوم الساعه حتی تقاتلوا ما ینتعلون الشعروهم البارزه».
درباره این قوم که پیغمبر فرمود قیامت نخواهد آمد تا شما یا قومی که پای پوش از طناب و ریسمان دارند (بارز‌ها) جنگ نکنید باز صاحب تاج العروس آرد: قال والذی رویناه فی کتاب البخاری عن ابی هریره سمعت رسول‌الله (ص) یقول «بین یدی الساعه تقاتلون قوما نعالهم الشعر و هو هذا البارز...»
و در تفسیر این قومی که پیغمبر گفت: می‌بینم الان شما اعراب را که می‌جنگید با قومی که پای‌پوش ریسمانی و موئین دارند و آنان قوم بارز هستند.‌‌ همان کتاب اضافه می‌کند: «و قال سفیان مره هم اهل البارز (یعنی باهل بارز اهل فارس هکذا) هو بلغتهم و هکذا جاء فی لفظ الحدیث کانه البدال السین زایا...» (از تاج العروس، ذیل برز) و لسان العرب، ص ۳۱۱.
هیچ استعبادی ندارد، که این قوم پرسه‌ها‌‌ همان طایفه پارز (= پاریز) بوده باشند که امروز هم در شعاب جبال بارز سکنی دارند و این کوهستان به همین نام معروف است و قومی بوده‌اند که همیشه از اطاعت ملوک بیرون بوده‌اند کریستن سن گوید: «نکته دیگری از اصلاحات لشکری خسرو اول (انوشیروان) هست که قبل از هر کس موسیواشتاین آن را دریافته است: پس از آن‌که کسری قوم کوهستانی موسوم به پاریز را که ساکن کرمان بودند به اطاعت درآورد بازماندگان آن‌ها را به قسمت‌های مختلف کشور انتقال داد و به آن‌ها مساکن عطا کرد و مجبور به خدمت سرباز نمود.» (از ایران در زمان ساسانیان، ترجمه مرحوم یاسمی، ص ۲۵۹) و طبری گوید: «واعظم (ای کسری) القتل فی‌امه یقال ل‌ها البارز و اجلی یقیهم من بلادهم واسکنهم مواضع من بلاد مملکه (طبری ج ۱، ص ۵۲۶) و باز همین طایفه بودند که سال‌ها تحت عنوان کبچ و قفص در برابر حمله عرب از مغرب مقاومت کردند و باز با معزالدوله و آل بویه جنگیدند و هم قاورد سلجوقی ریشه آن‌ها را از بن برآورد و همه آن‌ها را کشت و به قول تاریخ گزیده: «تا طفل را در گهواره زنده نگذاشت»
بنابر موقعیت و قرب مکانی قوم بارز «(=پاریز) با پرسه (که بعد از کوروش معروف شدند و شهر پارسه گرد مراکز آنان شد) هیچ استبعادی ندارد که قوم پارسه و پرسه را‌‌ همان قوم پاریز و بارز بدانیم در باب این طایفه رجوع شود به حواشی تاریخ کرمان وزیری مصحح نگارنده ص ۲۴ و ۶۶ و ۷۸ و صفحات دیگر.
۵۳- تاریخ الامم والملوک، ج ۱،ص ۳۸۶.
۵۴-‌‌ همان کتاب، ص ۳۸۷.
۵۵- الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص ۱۱۵.
۵۶- مروج الذهب، ج ۱، ص ۹۹.
۵۷- طبری، لقب کوروش را سپهبد بابل آورده و گوید «من لدن تخریب بخت نصر بیت‌المقدس انی حین عمران‌ها فی عهد کی‌رش‌بن اخشویرش اصبهبد بابل...» (تاریخ الامم والملوک، ج ۲، ص ۷۱۸) و باز همچنانکه قبلاً اشاره شد او را عامل بهمن دانسته است و تفسیر جالب طبری از کلمه بهمن است که گوید «و تفسیر بهمن بالعربیه: الحسن النیه» (ج ۱، ص ۴۰۶) و این درست معنی کلمه و هومن = بهمن فارسی یعنی «پاک نیت» است.
۵۸- تاریخ الامم والملوک، ج ۱،ص ۳۶۶.
۵۹- کوروش کبیر، ترجمه دکتر هدایتی، ص ۲۴۷.
۶۰- در باب کیفیت حمل جنازه کوروش به پارس، رجوع کنید به مقاله نگارنده در مجله تهران مصور اردیبهشت سال ۱۳۲۷.
۶۱- ایران باستان پیرنیا، ص ۲۳۳.
۶۲- اشاره آقای ایرج فره‌وشی معلم فارسی باستان در دانشکده ادبیات به نگارنده.
۶۳- رجوع شود به جلد اول یشت‌ها، ص ۲۰۹، ۲۱۱.
۶۴- قمبوسیوس (کمبوجیه) در سال ۵۲۳ ق م هنگامی که از مصر باز می‌گشت کشته شد. بنابراین حدود هفت سال حکومت کرده است.
۶۵- عبارت پریشان است و ظاهراً: و کان قبل هذا.
۶۶- اریوش (ص = داریوش) پس از (اسمردیس = بردیا) پسر کوروش شاه شد و بر گئومات مغ غلبه یافت اسمردیس نام برادر گئومات مغ هم بوده است گئومات قریب ۹ ماه حکومت کرد. رجوع کنید به مقاله نگارنده این مقدمه در مجله یغما شماره دی ماه ۱۳۴۱ تحت عنوان «گنهکاران بیگناه».
۶۷- در حکومت خشایارشا (اخشویرش)،‌هامان نام یهودی به وزارت رسیده که با یهود دشمنی داشته و به تحریک او، شاه فرمان قتل یهودیان را صادر کرده است ولی به وساطت «استر» اینکار انجام نگرفت و‌هامان نیز به قتل رسید.
۶۸- اردشیر درازدست (طویل الباع) ظاهراً این لقب را به علت بخشندگی و قدرت و سطوت خود به دست آورده بود نه این‌که دستش آنقدر دراز باشد که به زانویش برسد، آنطور که مورخین گفته‌اند.
۶۹- بعد از اردشیر اول داریوش دوم و سپس اردشیر دوم به سلطنت رسیده است.
۷۰- این چند جمله تا حدی مغشوش است ولی به هرحال آخرین سلاطین هخامنشی داریوش پسر آرسام (آرسان) بوده است که ابن خلدون به صورت ارشیش آورده است.
۷۱- کتاب العبر... ج ۲ ص ۱۶۶ و ۱۶۷.
۷۲- ترجمه تاریخ هرودت آقای دکتر هدایتی ج ۱ ص ۱۹۵ تا ۲۱۷ و ایران باستان پیرنیا ص ۲۳۳ تا ۲۴۰.
۷۳- بعضی، نهری را که طفل بدان افکنده شده نهر بلخ دانسته‌اند و فردوسی رود فرات نوشته و نجات دهنده را گازری دانسته و جریان جا دادن طفل را به دست مادر و دایه در صندوق چنین گوید:
یکی خوب صندوق از چوب خشک بکرد و گرفتند در قیر و مشک
درون نرم کردش به دیبای روم بر آلوده بیرون اودبق و موم
بزیر اندرش بستر خواب کرد میانش پر از در خوشاب کرد
بسی زر سرخ اندرو ریختند عقیق و زبرجد بر آمیختند
به بستند یک گوهر شاهوار ببازوی آن کودک شیرخوار
بدانگه که شد کودک از خواب مست خروشان بشد دایه چربدست
نهادش به صندوق در نرم نرم به چینی پرندش بپوشید گرم
ببردند صندوق را نیم شب یکی بر دگر نیز نگشاد لب
ز پیش همایش برون تاختند به آب فرات اندر انداختند
(شاهنامه، ج ۳، ص ۳۲۱)
اما روایت بلعمی در انداختن این طفل به رود کر، با شباهتی که با داستان کودکی کوروش دارد و از جهت نام کوروش خود قابل تأمل است.
۷۴- ترجمه طبری بلعمی، ص ۶۸۹ و ۶۹۰ و ابن اثیر ج ۱ ص ۱۲۰.
۷۵- ترجمه بلعمی، ص ۶۵۷.
۷۶- ترجمه بلعمی، ص ۶۱۶.
۷۷- شاید این‌که در تورات، کوروش، عقاب شرق خوانده شده است به همین مناسبت بوده باشد.
۷۸- قسمتی از مقاله نگارنده در مجله تهران مصور ۳۱ اردیبهشت ۱۳۲۷.
 

hamecheedoon

عضو جدید
کاربر ممتاز
من تاپیکو گزارش کردم چون منبع نداره، نمی دونم چه دلیلی می تونه باشه که تاپیک زیرخاکی بدون منبع اونم با استارتر اخراجی آپ بشه!!!
.



یا اصلا از منیعی هم استفاده کرده یا نه؟!!!

عجب استدلالی!!!!!!!!!!!!!!!!!


گزارش کن بلکه به یه جایی رسیدی:دی

ببینم، شماها واسه اینکه بگین ماست سفیده منبع معتبر میارین؟؟؟ پس عقل چی میشه؟ یک کمم به عقل رجوع کردن بد نیستا

اگه اینجوریه با منبع ثابت کن شمال شرق ایران و شمال غرب ایران ترک نبودن و نیستن!
زود باش:D

یا با منبع معتبر ثابتش کن یا اگه نتونستی گزارش بده این تاپیکم زودی ببندن . . .
 

ali hoseini

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من تاپیکو گزارش کردم چون منبع نداره، نمی دونم چه دلیلی می تونه باشه که تاپیک زیرخاکی بدون منبع اونم با استارتر اخراجی آپ بشه!!!
.
.
.
.


یا اصلا از منیعی هم استفاده کرده یا نه؟!!!

عجب استدلالی!!!!!!!!!!!!!!!!!
اولا منبع این متن در خود متن نوشتهخ. تاریخ هرودوت. که خیلی از افتخارات رو برای هخامنشیان بدروغ هم ثبت کرده. حوصله بحث روی اون دروغها رو دارید بیارم براتون.
در ضمن امیدوارم برای احادیث 2012 نقل قول گرفته از کوروش هم که هر روز بروز تر و جالبتر میشه درخواست منبع کنید.
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
استارتر نیست که بگوید از همان منبع استفاده کرده است یا نه یا شاید اینی که شما از میراث فرهنگی آورده اید خود ترجمه ای باشد توسط این افراد که برای ما اعتباری ندارند
کما اینکه منبع شما ( میراث فرهنگی و . . .) در هیچ جای دنیا بغیر از جاهایی مثل چین و روسیه و ارمنستان مورد تایید نیست
ولی در هر حال ملل شمال شرق ایران نیز هم زبان با آذربایجان در شمال غرب ایران است (ازبک ها و قزاقستان بسیار شبیه آذربایجانی ها حرف میزنند) و اگه حتی گفته شما صحیح باشد باز هم کورش از یک ملت ترک شکست خورده که ریشه اش با آذربایجان یکی است و دوستمان بیراهه نرفته
اگر دوستانی مثل سارپ یا توتولماز اینجا بودند در این زمینه اطلاعات بیشتری داشتند
همچنین پاک کردن تاریخ یک ملت و گم کردن آثارشان توسط دولتها کار پسندیده ای نیست
بودن و نبودن استارتر اهميتي نداره! اين متن داره داد ميزنه منبعش كجاست! البته منبع ِ منبع كه نه! ويرايش و تحريفِ يه منبع ديگه به نفع خودش؛ اونم منبعي كه شما ميگي مورد تأييد هيچ جا نيست! چه شود!!!! [حالا بگذريم كه ميراث فرهنگي وقتي منبع معتبر محسوب نميشه، پس چطور يه مطلب بي سر و ته از يه جاي بي سر و ته تر براي شما معتبره و مشكلي نيست! و جالب تر هم اينكه از همون جاي بي اعتبار استفاده شده _از نوع سوءش- و اونقدر آگاهي وجود نداشته كه دستكم خودش بنويسه.. اگه ميراث بي اعتباره، پس اين متن هزار بار بي اعتبار تر هست! چون از همون جا كپي شده!]
خبري كه از ميراث گذاشتم، تاريخ داره! شما قديمي تر از اسفند 84 پيدا كن همين متن رو؛ اونوقت ادعا كن كه كپي شده!! يا ترجمه شده!! خوبه پايينش منبع هم داره!
عرض كردم خدمتتون! اين فقط و فقط يك روايت از مرگ كورش هست! منابع ديگه مرگ كورش رو جور ديگه اي گفتن! پس نميشه در موردش با اطمينان چيزي گفت! به قول خودتون «یک کمم به عقل رجوع کردن بد نیستا»
يعني ميفرماييد ماساژتها ترك بودن؟!!! منتظر رفرنس معتبر يا نقشه جغرافيايي قديمي در اين مورد هستم! :)
اولا منبع این متن در خود متن نوشتهخ. تاریخ هرودوت. که خیلی از افتخارات رو برای هخامنشیان بدروغ هم ثبت کرده. حوصله بحث روی اون دروغها رو دارید بیارم براتون.
والا من در كتاب تواريخ هرودوت نديدم گفته باشه ماساژتها ترك بودن!!! اونم داخل پرانتز!!!
ضمنا عرض كردم تو پست اولم، خود هرودوت گفته كه اين روايت مرگ، فقط يكي از روايات هست! اونوقت شما ميگين همين و قطعا و يقينا همين درسته!! :surprised: راستي رو چه حسابي تشخيص ميدين گفته هاي هرودوت چه موقع راست و چه موقع دروغه؟!
 

BaBak.Turk

اخراجی موقت
اين يه متن دستكاري شده ست! متن اصلي از ميراث فرهنگي هست كه تحريف شده ...
دو تا متن رو با هم مقايسه بفرماييد! منبع و تاريخ خبر رو هم گذاشتم
از كي تا حالا آذربايجان شمال شرق ايرانه؟!! :que: البته بعضيها دروغگويان چيره دست تري هستن و شمال شرق رو هم به شمال غرب تغيير دادن!!
ضمن اينكه خود هرودوت در كتابش ذكر كرده كه اين فقط يكي از رواياتي هست كه در مورد مرگ كورش گفته شده؛ و بنابراين چندان قابل اتكا نيست!

اصلش اينه :
خبرگزاري ميراث فرهنگي - 1384/12/16
http://www.chn.ir/news/?section=2&id=29980
كوروش پس از فتح بابل، بر آن شد با توسل به نيروي نظامي‌اش كه فوق‌العاده نيرومند بود و تاكنون شكستي را تجربه نكرده بود، ماساژت را نيز مغلوب خويش كند. ماساژت‌ها در شمال شرق ايران در كرانه رود آراكس (Araxes) در همسايگي قوم ايسه دون (Issedoner) زندگي مي‌كردند، برخي مي‌گويند اينها تيره‌اي از سكاها (skythen) يا سكيت‌ها هستند. ماساژت‌ها بسيار ماجراجو بودند.
اردشير خداداديان استاد دانشگاه و كارشناس تاريخ باستان در مورد علل لشكركشي كوروش به سرزمين ماساژت‌ها در كتاب هخامنشي‌ها مي‌نويسد: «كوروش به دلايل متعدد به سرزمين ماساژت‌ها لشكركشي كرد. او انگيزه‌هاي گوناگوني براي سركوب اين قوم داشته است. يكي پيشينه او بود. او باور داشت كه بيش از يك انسان است و بيش از همه شانس با او بوده است و در همه جنگ‌ها با موفقيت به اهداف خود دست يافته است. گفتني است كه كوروش عليه هر ملتي اراده به لشكركشي مي‌كرد، انصراف او از چنين تصميمي ناممكن بود و كسي نمي‌توانست او را از انجام اين تصميم باز دارد.»
حمله به ماساژت‌ها زماني صورت گرفت كه فرمانرواي ماساژت‌ها فوت كرده بود و همسر او كه زني به نام تومي ريس (Thomy ris) بود بر آنها حكومت مي‌كرد. به روايت هرودوت كوروش فرستاده‌اي را نزد اين زن فرستاد و از او خواستگاري كرده، تومي ريس گمان مي‌كرد كه كوروش از او خواستگاري نكرده است، بلكه مي‌خواهد سرزمين ماساژت‌ها را تصاحب كند و بر اين اساس به كوروش پاسخ منفي داد. وقتي درخواست كوروش توسط تومي ريس پذيرفته نشد، عليه ماساژت‌ها لشكركشي كرد. تومي ريس براي كوروش پيغام فرستاد كه به سرزمين خود باز گردد و فكر حمله به سرزمين ماساژت‌ها را از سر خود بيرون كند. كوروش پس از مذاكره با صاحب‌منصبان به اين نتيجه رسيد كه به سرزمين ماساژت‌ها در سرزمين تومي ريس با آنان روبه‌رو شود. در جنگي كه صورت گرفت پسر تومي ريس يعني سپارگاپيس (Spargapises) اسير شد و تومي ريس از كوروش درخواست كرد كه پسرش را آزاد كند و به محض اين كه كوروش او را آزاد كرد، سپارگاميس خودكشي كرد. تومي ريس وقتي ديد كه كوروش به پيام او توجهي نكرد. همه نيروهاي جنگجوي ماساژتي را گردآورد و به مقابله با كوروش فرستاد.
مانند اين كشتار تاكنون در ميان بربرها (غيريوناني) سابقه نداشته است. جريان اين كشتار به اين صورت بود كه نخست طرفين از دور با كمان به سوي يكديگر تيراندازي كردند، سپس وقتي پيكان‌هاي آنها تمام شد با نيزه و شمشير با يكديگر به نبرد پرداختند و كاملا به يكديگر نزديك شدند. با اين كه طرفين زمان درازي با يكديگر جنگيدند هيچ كدام از طرفين فرار اختيار نكردند، در پايان اين جنگ ماساژت‌ها پيروز شدند.
بخش عظيمي از سپاه پارسيان نابود شد و در حين اين جنگ كوروش نيز كشته شد؛ پس از آن كه بيست و نه سال پادشاه بود. تومي ريس مشكي را پر از خون انسان‌ها كرد و از ميان اجساد كشته‌شدگان پارسي، جسد كوروش را يافت و سر او را در اين مشك فرو برد و با لحني سرزنش‌آميز چنين گفت: «تو پسر مرا از من گرفتي، از من كه هنوز زنده‌ام و بر تو پيروز شدم. من دستور داده‌ام كه تو را با خون سيراب كنند.
مرگ كوروش را طبق مدركي كه در دست است، در سال 529 پيش از ميلاد مي‌دانند. نعش او را به پاسارگاد (pasargadaed) بردند و به دخمه سپردند و مقبره او تا اين زمان در آن جا برپاست.
تلاش و هوشياري و مقاومت كوروش در طي حكومت 30 ساله‌اش، شالوده حكومتي را پي ريخت كه ايران در زمان خود يكي از بزرگ‌ترين مهدهاي تمدن جهان باستان شد. رواياتي كه در مورد شخصيت، سياست، جهانگيري و برخورد كوروش با ملل مغلوب شده است او را به صورت چهره‌اي افسانه‌اي در تاريخ ثبت كرده است.
منابع:
1. خداداديان، اردشير، تاريخ ايران باستان (هخامنشي‌ها)، مجموعه سوم، نشر به‌ديد، تهران، 1378.
2. مشكور، محمدجواد، ايران در عهد باستان (در تاريخ اقوام و پادشاهان پيش از اسلام)، انتشارات اشرفي 1367.


و تحريف تاريخ هم!!
يه منبع خوب بيار از كجا معلوم شما ها تحريفش نكردين!
 

پسر آریایی

عضو جدید
من موندم که این هموطنان ترک به دنبال چی هستن؟
خب بر فرض که شمال شرق و غرب همه یکی باشن.
اصلا خود تبریزی ها این کار رو کردن.آخرش؟
یه سوال..

زمانی که یک ایرانی این کشور رو اداره میکرد ایران در حهان چه جایگاهی داشت؟
والان که اکثر مسولین ما ترک هستن ویا اصالتشون از کشورهای عربیه جایگاه ایران کجاست؟
اینکه میگم از کشورهای عربی هستن:به عنوان مثال آقای لاریجانی اصالتا اهل نجف عراق هستن و وزیر امور خارجه آقای صالحی اهل کربلا هستن...
 

BaBak.Turk

اخراجی موقت
من موندم که این هموطنان ترک به دنبال چی هستن؟
خب بر فرض که شمال شرق و غرب همه یکی باشن.
اصلا خود تبریزی ها این کار رو کردن.آخرش؟
یه سوال..

زمانی که یک ایرانی این کشور رو اداره میکرد ایران در حهان چه جایگاهی داشت؟
والان که اکثر مسولین ما ترک هستن ویا اصالتشون از کشورهای عربیه جایگاه ایران کجاست؟
اینکه میگم از کشورهای عربی هستن:به عنوان مثال آقای لاریجانی اصالتا اهل نجف عراق هستن و وزیر امور خارجه آقای صالحی اهل کربلا هستن...
من كه نفهمديم تو چي خواستي بگي من كه تركي نمي بينم در مسئولين اگر هم باشه ولي هر چي اين مملكت پول در مياره مخصوصا ازربايجان به جيب تهران شيراز اصفهان ميره؟
در ضمن لاريجاني اصليتش عري نيست مادرشون انگليسي هست و پدرشون يه اخوند بود كه در لندن بود!! و خودش هم در امريكا درس مي خوند
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا