درد ما دوا نشد .....دکتر مملکت!توانا بود هر که دانا بود
زدانش دل پیر برنا بود(اینام ما رو گرفتنا با این شعراشون)
توانا بود هر که دانا بود
زدانش دل پیر برنا بود(اینام ما رو گرفتنا با این شعراشون)
اینجا منتو به تلاش ترجیح میدن ، سر صندلی تو مترو هم درگیر میشندانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی//پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفادانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی//پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
اینجا منتو به تلاش ترجیح میدن ، سر صندلی تو مترو هم درگیر میشن
اینجا گوش های مردم شعار پرستن ، به هم میگن پیدا نمیکنی تو هارتر از من !
آخه تفریح سالم جوونا سیگاریه ، دخترو زمین زدن از روی بیکاریه
ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا
خو بلد نیستم ولی مشاعره دوس دارم!!آن وقت این شعر است؟
از جرم ترسان میشوی وز چاره پرسان میشوی آن لحظه ترساننده را با خود نمیبینی چرااین تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی//راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا
خو بلد نیستم ولی مشاعره دوس دارم!!
تکست مینیویسم چشه مگه؟؟!!
از جرم ترسان میشوی وز چاره پرسان میشوی آن لحظه ترساننده را با خود نمیبینی چرا
کجاس؟؟!!هر چه می خواهد دل تنگت بگو
ولی اون تاپیکش فرق میکنه...
ای مردمان بگویید آرام جان من کو؟//راحت فضای هر کس محنت رسان من کو؟
ور عاقبت این چشم من محروم خواهد ماندن تا کور گردد آن بصر کو نیست لایق دوست را
ای ساقی ما سر مستان، جامی بده جانم بستان//به همه گریان ، ناله خیزان بر تو رو کردم
من مست وتو ديوانه مارا كه برد خانه چندبار تورا گفتم كم خور دو سه پيمانه
هر طربی که در جهان گشت ندیم کهتری//میبرمد از او دلم چون دل تو ز مقذری
يارمرا غارمرا عشق جگر خوار مرا
يار تويي غار تويي خواجه نگهدار مرا
دست از طلب ندارم تا کام من برآید...یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآیدازين چراغ توام چشم روشنايی نيست//که کس ز آتش بيداد، غير دود نديد
ازين چراغ توام چشم روشنايی نيست//که کس ز آتش بيداد، غير دود نديد
منم که گوشه ی میخانه خانقاه من است...دعای پیر مغان ورد صبحگاه من استديدار شد ميسر وبوس وكنار هم
از بخت شكردارم واز روزگار هم
ديدار شد ميسر وبوس وكنار هم
از بخت شكردارم واز روزگار هم
تا مطربان زشوق منت آگهی دهندمنم که گوشه ی میخانه خانقاه من است...دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
تا لشکر غمت نکند مــــــلک دل خراب...............جان عزیز خود به نوا مــــــی فرستمتتا مطربان زشوق منت آگهی دهند
قول و غزل به ساز و نوا میفرستمت
مرد را دردي اگر باشد خوش است//درد بي دردي علاجش آتش است
تا لشکر غمت نکند مــــــلک دل خراب...............جان عزیز خود به نوا مــــــی فرستمت
من اين شعرو خيلي دوست دارم..باصداي شهرام ناظري..مرسي
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد/ وجود نازکت ازرده ی گزند مباد
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود...........تا دل شب سخن از سلسله موی تو بودتو خوداي گوهر یکدانه کجایی آخر
کز غمت دیده ی مردم همه دریا باشد
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخوردر طلب تجلیی در نظری و منظری//آب حیات جستنی جامه در آب شستنی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |