شبی یاد دارم که چشمم نخوفتمی روم توشادباش
ازعذاب دیدن من ازاد باش
شنیدم که پروانه با شمع گفت....
شبی یاد دارم که چشمم نخوفتمی روم توشادباش
ازعذاب دیدن من ازاد باش
شبی یاد دارم که چشمم نخوفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت....
تا زمیخانه و می نام و نشان خواهد بوددر فصل های زندگی ام فصل پنجم است
یا نه درست مثل خودم لاابالی است
توشب هامو به بیزاری کشوندیشبی یاد دارم که چشمم نخوفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت....
توشب هامو به بیزاری کشوندی
توخورشیدیه بی خوابو سوزوندی
یادمن کردی ولی روزی که دیگردیربودتو رو دیدم مثله آیینه، توی تنهایی شکستی
من کلامی نمی گفتم که برام زندگی هستی
توشب هامو به بیزاری کشوندی
توخورشیدیه بی خوابو سوزوندی
مجال من همین باشدکه پنهان عشق اوورزم................یا مثل چشم های شما با کلاس نیست
این رسم زندگی ست بزرگ و بزرگ تر
هر چه بزرگ تر و سپس هرچه گرگ تر
بین خودم و آینه دیوار می کشم
یا مثل چشم های شما با کلاس نیست
این رسم زندگی ست بزرگ و بزرگ تر
هر چه بزرگ تر و سپس هرچه گرگ تر
بین خودم و آینه دیوار می کشم
مجال من همین باشدکه پنهان عشق اوورزم................
مجال من همین باشدکه پنهان عشق اوورزم................
ماهی همیشه تشنه ام درزلال لطف بیکرا ن تو...................
یک نفس اگر مرا به حال خود رها کنی
ماهی تو جان سپرده روی خاک...
مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق
راه مستانه زد و چاره ی مخموری کرد...
بیت دومش رو دوست ندارم خوب...........................بیتو کامل کنید...دوست عزیز...![]()
منی در کاسه ی چشم است ساقی را بنان میردمن ،
یک درخت دمدمی مزاجم ؛
یک روز پرتقال ،
روز دیگر انار میوه ی من است .
بترس از روزی که سیب را برگزینم
اتفاقا منمبیت دومش رو دوست ندارم خوب...........................
کناروبوس واغوشش چه گویم چون نخواهدشد..................خوبه
شاید اون جوری که باید ،قدرتو من ندونستممنی در کاسه ی چشم است ساقی را بنان میرد
که مستی میکند با عقل و می بخشد خماری خوش...
بیت دومش رو دوست ندارم خوب...........................
کناروبوس واغوشش چه گویم چون نخواهدشد..................خوبه
شاید اون جوری که باید ،قدرتو من ندونستم
حرفایی بود توی قلبم ، من نگفتم، نتونستم
ای کاش درچشمانت تردید رادیده بودماتفاقا منم
دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما
دور است سر آب از این بادیه هش دارخوب بایه مصرع نمیشه مشاعره رو پیش برد....
دال...
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل ادمن بسرشتند و به پیمانه زدند...
من مانده ام و یک برگه سفید!!!ای کاش درچشمانت تردید رادیده بودم
یااز روزاول ازعشق ترسیده بودم![]()
رفتی در حسرت بازگشتن تو یک اسمان اشکمیل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش
بر لب جوی طرب جوی و به کف ساغر گیر...
رفتی در حسرت بازگشتن تو یک اسمان اشک
ان شب در کوچه پاشیده بودم
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباددور است سر آب از این بادیه هش دار
تا غول بیابان نفریبد به سرابت
در ان بساط که حسن تو جلوه آغازدمن مانده ام و یک برگه سفید!!!
یک دنیا حرف نا گفتنی!!!
و یک بغل تنهایی و دلتنگی...
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود!!!
همیشه روی کاغذت مرا سیاه می کشیمن بتو هرگز نگفتم باتو بودن آرزومه
نقشه اون چشمای معصوم لحظه لحظه روبرومه
در جهان عیشی ندارم بی رخت ای دوست دوستتنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت ازرده ی گزند مباد...
"دنــیــا"
برایم تـــانــگو برقص
من زنی را به آغوش گرفته ام
که از من مـــردتر است
در ان بساط که حسن تو جلوه آغازد
مجال طعنه ی بد بین و بد مباد...
دلم تواوج تردید فقط یه ارزو کردتنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت ازرده ی گزند مباد...
در ان بساط که حسن تو جلوه آغازد
مجال طعنه ی بد بین و بد مباد...
رفتی بی توهمدم شب وروزدر جهان عیشی ندارم بی رخت ای دوست دوست
جز تو در عالم نخواهم ای بت عیار یار
رفتی در حسرت بازگشتن تو یک اسمان اشک
ان شب در کوچه پاشیده بودم
هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هامن بتو هرگز نگفتم باتو بودن آرزومه
نقشه اون چشمای معصوم لحظه لحظه روبرومه
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |