اگر زندگی شعر نيست
پس چرا هوهوی بادش
ياهوی رند خرابات است؟!
اگر زندگی مهر نيست
پس چرا كبوتر با كبوتر
باز با باز كند پرواز؟!
اگر زندگی عشق نيست
پس چرا ستاره ها
باز چشمك می زنند؟!
اگر زندگی بوسه نيست
پس چرا زاغان
مرغان عشق نشدند؟!
اگر زندگی آغوش نيست
پس چرا نسيم در تن برگ
اين گونه می پيچد؟!
اگر زندگی آبی نيست
پس چرا چشم ماهرخان
رنگ دريا و آسمان دارد؟!
اگر زندگی رقص نيست
پس چرا پروانه ها
تمام فصول عمر را میرقصند؟!
اگر زندگی صبح نيست
پس چرا با هر طلوع
زندگی آغاز ميشود؟!
اگر زندگی چشم نيست
پس چرا نور اينقدر ميرقصد؟!
اگر زندگی جوی نيست
پس چرا زمزمه اش
اينقدر شنيدنی است؟!
اگر زندگی صفا نيست
پس چرا بی صفا، زندگی نيست؟!
اگر زندگی شاد نيست
پس چرا صدای خنده هست؟!
اگر زندگی جاده نيست
پس چرا مرده ها در حاشيه دفنند؟!
اگر زندگی روز نيست
پس چرا هر روز زندگی نو می شود؟!
اگر زندگی وفا نيست
پس چرا هيچ كس بدون وفا
خوشآیند نيست؟!
اگر زندگی جور نيست
پس چرا "هر روز دريغ از ديروز"
دروغ نيست؟!
اگر زندگی زندگی نيست
پس چرا هيچ چيز
در توصيف زندگی
بهتر از زندگی نيست؟!