من دیـــوانه ی آنلـــحظه ای هستــم که تو دلتنگم شوی
و محکم در آغوشم بگیــری
و شیطنت وار ببوسیم
و من نگذارم
عشق من
بوسه با لـــجبازی، بیشتر می چسبـــد!!!
در دلم حضور روشن تو هست و نيست
مثل عكس ماه در ميان قاب رود
من دیـــوانه ی آنلـــحظه ای هستــم که تو دلتنگم شوی
و محکم در آغوشم بگیــری
و شیطنت وار ببوسیم
و من نگذارم
عشق من
بوسه با لـــجبازی، بیشتر می چسبـــد!!!
من خداوند را میبینم پشت پنجره تنهاییش منتظر دستان بی تردید ماستتورا من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ "تلاجن" سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم٬تو را من چشم در راهم
دیدم خداوند به ذوق نشسته است این آفرینش رادر دلم حضور روشن تو هست و نيست
مثل عكس ماه در ميان قاب رود
تورا من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ "تلاجن" سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم٬تو را من چشم در راهم
من و تو تنها حروف بی قافیه ی این جهان هستیم
که کنار هم یک شعر میسازیم
اما دیگر نقطه سر خط تو نخواهم شد
شب ها شبيه طفل، در آغوش مادرشدیدم خداوند به ذوق نشسته است این آفرینش را
و همه کائنات را به پایمان به سجده عشق در آورده است .
دیدم اما شیطان سجده نکرد و
خداوند بر سر اینکه میتواند ما را عاشق خودش کندT با او مدارا میکند
انقدر که همان اندازه به او قدرت میدهد درست مثل خودش .
من خداوند را میبینم پشت پنجره تنهاییش منتظر دستان بی تردید ماست
تا به لبخندی دلرباییش را درک کنیم و
پنجره را به سوی نگاه بی انتهای خواستنش بگشاییم .
من دیدم اما آدمها پر از غرورند و یکی یکی پنجره ها را می بندند.
سلام فک کنم من ؟جواب کدومو باید بدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دلهره هايت را به باد بده
اينجا دلي هست كه براي ارامشت
دستي به اسمان دارد
جواب هر کدوم که دل تنگت می خواهدجواب کدومو باید بدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دلهره هايت را به باد بده
اينجا دلي هست كه براي ارامشت
دستي به اسمان دارد
سلام فک کنم من ؟
دوري ات براي مــن مثل دوري ماهــي از آب است
و دوري کبوتر از آســمان
براي تو مي نويسم اينک از عـُـمــق وجــودم . . .
با فــريادي خامــوش که در لا به لاي هــيـاهــوي عـشـقت گــُم شده است
براي تــو مي نويسم اينک تا بداني دوســتـَت دارم !
سلام فک کنم من ؟
دوري ات براي مــن مثل دوري ماهــي از آب است
و دوري کبوتر از آســمان
براي تو مي نويسم اينک از عـُـمــق وجــودم . . .
با فــريادي خامــوش که در لا به لاي هــيـاهــوي عـشـقت گــُم شده است
براي تــو مي نويسم اينک تا بداني دوســتـَت دارم !
تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ،مستانه مى رفتى تو، امّا تا ابد ماندند
خمخانه ها در حسرت لب هاى حق نوشت
من خدافظ
تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ،
تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم
در حسرت چشمهایت هستم ،
میروم به صرف قهوهی دیدار
دوست دارم اینبار تلخ بی هیچ شکر ویاد اضافی
میروم به صرف قهوهی دیدار
دوست دارم اینبار تلخ بی هیچ شکر ویاد اضافی
یادم نیست..............یادته یه روزی بهم گفتی:هر وقت خواستی گریه کنی برو زیرِ بارون که نکنه نامردی
اشک هاتو ببینه و بهت بخنده گفتم: اگه بارون نیومد چی؟؟؟
گفتی: اگه چشم های قشنگ تو بباره آسمون گریه ش میگیره
گفتم: یه خواهش دارم؛ وقتی آسمونِ چشام خواست بباره تنهام نزار
گفتی: باشه…
حالا امروز من دارم گریه میکنم اما آسمون نمی باره
و تو هم اون دور دورا ایستادی و داری بهم می خندی
سلام فک کنم من ؟
دوري ات براي مــن مثل دوري ماهــي از آب است
و دوري کبوتر از آســمان
براي تو مي نويسم اينک از عـُـمــق وجــودم . . .
با فــريادي خامــوش که در لا به لاي هــيـاهــوي عـشـقت گــُم شده است
براي تــو مي نويسم اينک تا بداني دوســتـَت دارم !
در قلبم غوغایی است غوغای عشق تومرد من هر شب
دستهای خسته اش
بر کویر صفحه می لغزد
در دلش شورو امیدی تازه می رقصد
نام من را با هزارات شوق می گوید
بر لبش لبخند می روید
برق چشمش بر جهان تار می تابذ!
می تابذ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟مرد من هر شب
دستهای خسته اش
بر کویر صفحه می لغزد
در دلش شورو امیدی تازه می رقصد
نام من را با هزارات شوق می گوید
بر لبش لبخند می روید
برق چشمش بر جهان تار می تابذ!
در قلبم غوغایی است غوغای عشق تو
می خواهم كه مرا به حال خود وا مگذاری و مرا همیشه با خود همراه سازی
بگذار تا از احساسات شیرینت لبریز شوم
بگذار تا به وسعت قلب پرمهرت دست یابم
زلالی عشقت را از من مگیر، انشای چشمت را برایم بخوان
تا با شنیدن آن سرشار از شادی شوم
دلم برای کسی تنگ استمهم نیست هوا گرمباشد یا سرد.....!
من بـــهـــــــــــــــانه می گیرم و
تــــــــــــــو
دهانـــــم را
با یک "بـــــــــــــوســــــــه" ببند
دلم برای کسی تنگ است که روزگاری دنیایم بوددلم برای کسی تنگ است
که چشمهای قشنگش را
به عمق آبی دریا می دوخت
و شعر های قشنگی چون پرواز پرنده ها می خواند
می تابذ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در تقسیم عشق در نهایت تو برنده ای یا بازنده؟
لازم است گاهی از خود بیرون آیی و
از فاصله ای دورتر به خودت بنگری و با خود بگویی:
سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم ...
آیا ارزشش را داشت
دلبربرفت ودلشدگان را خبر نکرد...........
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود، هم در غم عشق
اما نه چنین زار که اینبار افتاد.
دلبربرفت ودلشدگان را خبر نکرد...........
وجودم لبریز از نیاز با تو بودن استتاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
وجودم لبریز از نیاز با تو بودن است
شامه ام عطر وجودت راجستجو میکند
از اعماق وجودم بی تو بودن را حس میکنم
و
پوچ شدنم را
و بی صدا اشک میریزم
و بی مهابا فریاد میزنم
فریاد میزنم دوستت دارم...
مجنونمو مستم به پای تو نشستم
آخر ز بدی هات بیچاره شکستم..
من نمی دانم حددوست داشتن کجاستشایداگرحدی برای ان بود،انجاپایان دوست داشتن بودبه تعدادبی نهایت دوستت دارمولی نمیدانم ،شایداگربه پایان بینهایت رسیدیمانجا هم اخر دوست داشتن باشدوشایدپایان دوست داشتننمیدانم چقدردوستت دارمبی پایان نیست،جون اخرهربی پایانی راپایانی هستشایدانقدردوستت دارم که می توانم بنویسمدوستت دارم،بیشترازخودم کمترازخدا
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |