روزی با احساس عاشقت شدم...
بارها گفتی اشتباه کردی...گفتی پای عقلم می لنگد...
با عقلم صحبت کردم...پس قرار بر این شد تو را دوست بدارم که عقل هم در میان باشد...
باز گفتی اشتباه کردی...
و بی تفاوت از کنارش گذشتی...
حال دیگر رد پای احساسم نیست...
عقل بلند شد و تمام حقایقت را امروز بر من آشکار کرد...
عشق سر تعظیم فرود آورد...
و من این بار تو را با حقایقت می خواهم...و البته توضیح از خودت...
ولی افسوس که دیگر تو نیستی...
و من تنهای تنهایم...