کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی نــیستی این روزها همینطور کش می آیند ...

این ثانیه ها عبورشان را ..

به رخ آدم میکشند ..

و این شب ها ظلمتشان را ...!

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم میخواست ميدانستي شبها...

تنها ستاره اي را كه به نامت زده ام...

به چشمانم سنجاق ميكنم...

تا يادم نرود در روي زمين كسي هست...

كه سبزي لحظه هايش .... آرزوي من است !

دلم میخواست می دانستی...

که شادی ات... دنيای من است...

و اندوهت... ويرانی لحظه هايم!


که چگونه در خنده هايت به اوج می رسم...

اما کاش می توانستم نشانت دهم...

که با هر نفسم...

دانسته و يا ندانسته...

به یادت هستم

به تو فکر میکنم به کسی که

نامش در اندیشه من

عشقش در قلب من

کلامش در دفتر من
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!

تا یادم نرفته است بنویسم
... حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نیامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببین انعکاس تبسم رویا
شبیه شمایل شقایق نیست!
راستی خبرت بدهم
خواب دیده‌ام خانه‌ئی خریده‌ام
بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار ... هی بخند!
بی‌پرده بگویمت
چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه
یک فوج کبوتر سپید
از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد
باد بوی نامهای کسان من می‌دهد
یادت می‌آید رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟
نه ری‌را جان
نامه‌ام باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آینه،
از نو برایت می‌نویسم
حال همه‌ی ما خوب است
اما تو باور نکن!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه جا به دنبال نگاهت می گردم

و دست خالی برمی گردم

باز آن روزهای دلتنگی سراغ لحظه هایم را میگیرد

و من بی صدا

گوشه ای می ایستم و می بینم

همه روزها و شبهایم در سکوت نبودنت فرو میرود

و هیچ کاری نمیتوانم برای دلم بکنم

باز زانوی غم بغل گرفتن و

اشک ریختن

و با تنهایی روزگار گذارندن در راه است

باز هم شعرهام بوی غم میگیرد

و چشمان ترم به دوردست خیره میشود

و من همچنان دنبال راهی هستم

برای درمان دلتنگی هایم...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پشتــ همیـن چــراغ قـرمــز

اعتــرافــ کردم کــه دوستتــ دارمــ!

تــا هـرجــا مجبـور شـدی کمــی مکثــ کنـی ،

،یــاد عشقمــان بیــافتی

چــه می دانستــم قــرار استــ بعـد از مـنــ

. . .تمــام چــراغ هــای زندگی ات سبـز شوند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه خوش خیال است!!

چه میخندد،چه ژستی گرفته!!

چه بی ادب است،انگارکینه ی از من دارد!!

فــــــــــــــــــــــــ ــاصـــــــــــــــــــــ ــلــــــــــــــــــــــ ـه را میگویم!!

به خیالش تو را از من دور کرده،به خیالش وسط ما دوتا قرار گرفته،چه خوش خیال است

نمیداند تو جایت خیلی گرمو راحت و امن است.

آری جای تو اینجا

در قلب من است وکسی نمیتواند جای تو را بگیرد.هیچکس.

اینو که تو میدانی....
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کوچه را دور میزنم تا مبادا سایه خیالت دوباره اشکم را دربیاورد انگاه مردم نگاهی بیاندازند و بگویند اخی چه ادم بدی بود
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در گذر اندیشه خود بخوان نامم را
شاید دوباره زنده شود این مرده
سکوت که میکنی دلم میگیرد
اما با شنیدن صدایت دوبااره جان میگیرم
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
ماهی همیشه تشنه ام
در زلال لطف بیکران تو
می برد مرا به هرکجا که میل اوست
موج دیدگان مهربان تو
زیر بال مرغکان خنده هات
زیر آفتاب داغ بوسه هات
ای زلال پاک

جرعه جرعه میکشم تو را به کام خویش
تا که پر شود تمام جان من ز جان تو
ای همیشه خوب
ای همیشه آشنا
هر طرف که میکنم نگاه
تا همه کرانه های دور
عطر و خنده و ترانه میکند شنا
در میان بازوان تو

ماهی همیشه تشنه ام
ای زلال تابناک

یک نفس اگر مرا به حال خود رها کنی
ماهی تو جان سپرده روی خاک
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
مگــر چند بار به دنیا آمده ایمــــــــ
که ایـــن همهـــــــــ می میـــــریمــ???


 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
کــــــــــــــــآش
میــــــــ..شد

آدمــــــــــــــ……..
گــــــآهی
به اندازه ی نـیــآز، بمیـــــرد!!!


بعد بلند شــــــود
آهستــــه آهستــــــــه

خــــــــآک هایش رآ بتکــــــــآند

گردھآیش بمآند

اگــــــــر دلش خوآست،

برگردد به زنــــــــــدگی.

دلش نخوآست،

بخوآبــــــــــــــــد تا

ابـــــــــــــــــــــــ د………….
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
یـــادت بـــاشـــد ...

فـــرقـــی نـمــیکــنـــد تـــو ...

دل ببـــــــری

یــــا مــــن ...

دل ببـــــــــــازم ،

اگـــر حـــکــــم ،

دل نـبـــاشـــد ،

دیـــر یا زود یــــک نفـرمان خــــواهـد بریـــــــــــــــد !
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه اینکه حرفی برای گفتن نباشد ، هست

حرف هست

عشق هست

بغض هست

درد هست !!!

اما ...

چه بگویم وقتی

نه در آرزوهایت حرفی از رویای با من بودن است

نه در روزهایت تلاش ِ داشتن ِ همیشگی ِ من ...!

گمان مبر همیشه حوالی خواب های تو بیدارم

گمان مبر که همیشه عاشقانه می نویسم

و می خوانمت

عشق ...

به زخم که برسد ، سکوت می شود ....

زخم که عمیق شود ، بیداری ِ دل ، درد دارد ....!

من

در این بغض های هر لحظه

در این دلتنگی های مدام

در این آشفتگی های دقایقم

دارم سکوت می شوم ....

با من از عشق چیزی بگو

پیش تر از آنکه زخم هایم عمیق شود
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران می آید

باران مثل چشم های من خیس خاطره است

راستی آسمان از چه دلگیر است

از یک خاطره ی بعض آلود

یا آرزویی محال ؟
 

n*@*f*@*s

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]چی شد که سیگاری شدی؟[/FONT]

..
[FONT=&quot]یه شب بارون میومد[/FONT]
..
[FONT=&quot]خیلی تنها بودم[/FONT].!
...........
[FONT=&quot]چی شد که ترک کردی؟[/FONT]
..
[FONT=&quot]یه شب بارون میومد[/FONT]…
..
[FONT=&quot]دیگه تنها نبودم[/FONT].!
..
[FONT=&quot]چی شد الکلی شدی و سیگار رو دوباره شروع کردی؟[/FONT]
..
[FONT=&quot]یه شب بارون میومد[/FONT]…
..
[FONT=&quot]دوباره تنها شدم[/FONT].!
..
[FONT=&quot]چی شد آوردنت اینجا، بستریت کردن؟[/FONT]

..
[FONT=&quot]یه شب بارون میومد[/FONT]...
..
[FONT=&quot]خیلی تنها بودم… تو خیابون دیدمش[/FONT]…
..
[FONT=&quot]اون تنها نبود[/FONT].!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
فراموش کرده ایم دل داریم اینقدر به بازی نگیریم دلهایمان را
فراموش کرده ایم او نیز دل دارد چرا اینقدر از کسی بد بگوییم که دوستش داریم و ترکمان کرده
بیایید از تقدیر بد بگوییم که این چنین
مهر و عاطفه و عشق شده بازیچه
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش توی زندگی هم مثل فوتبال

وقتی زمین میخوردی و از درد به خودت میپیچیدی

یه داور میاومد از آدم میپرسید:میتونی ادامه بدی؟!

تو هم میگفتی نه ، باید برم بیرون . .
 

some1

عضو جدید
کاربر ممتاز
مـــحــکـــم تـــر از آنــــم

کـــه بــرای تــنــهــا نـــبـــودنــم

آنـــچـــه را کـــه

اســـمــش را غـــرور گـــذاشـــته ام

بــــرایـــت بــــــــه زمـیــن بــکــوبـــم

احــســــــــاس مــــــــــن قیـــمتـــی داشــــتـــــ ،

کــــه تــــــــو برای پرداخـــت آن

فـقـــیــــــر بـــودی . . . ! ! !
 

some1

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک حبه قــــنــــد

در فنجـــان قهــــوه تلخ شیرین نمی شــــــود

دو حبه قنـــــد

در فنجـــان قهـــــوه تلخ شیرین نمی شــــــود

سه حبــــه ، چهار ، پنج ...

اصلا تو بگــــــــو یک دنیــــا قنـــــد

در این دنیای تلخ

نــــــــــــه . . .

اگـــــر تــــو نباشــــــی فال این

زندگـــــــــــــــــــــ ـــی

شیرین نمی شــــــــــــود . . . ! ! !
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در پس کوچه به دنبال چه میگردی پیرمرد
لبخندی زد و گفت
دختر جان به دنبال معشوقه ام سالها پیش اینجا سر همین کوچه با او قرار داشتم اما نیامد من سالهاست میایم تا شاید روزی ببینمش
لبخندی زدم به پیرمرد
و به یاد این افتادم ایا کسی هم منتظر من هست یا نه
ایا میشود کسی این چنین مرا دوست بدارد که حاضر باشد عمرش را فدایم کند
اما دلم نمیخواهد مثل معشوق پیرمرد باشم میخواهم همیشه کسی که دوستم دارد و به من وفادار هست را دوست بدارم
 

n*@*f*@*s

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]مَنْ را زیر خاکِستَر جْا[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]گـــــذاشتـــــْـے[/FONT][FONT=&quot]



[/FONT]
[FONT=&quot]آهـــــــایـــْــــــــــ . . .با تُوامـْـ[/FONT][FONT=&quot] . . .


[/FONT]
[FONT=&quot]تــــــُــ ـو یادَتـــــ نــَـرودْمَن [/FONT][FONT=&quot]ب[/FONT][FONT=&quot]هــ خاطِر[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]تــــُــو[/FONT][FONT=&quot]



[/FONT]
[FONT=&quot]آتــــَـــشْ گـِــرفتهــ اَمــْــ[/FONT][FONT=&quot]..[/FONT]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کوچه ای را به نام عشق میزند
ان هم عشق به خدا
اما هنوز کسی نیامده
کوچه ای را به نام عشق بزنند
ان هم به عشق خدای خود
اخر این کوچه تنها در دلهایتان هست نه خیابانها
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
من سکوت خويش را گم کرده ام .

لاجرم در اين هياهو گم شدم

من که خود افسانه ميپرداختم

عاقبت افسانه مردم شدم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میخندی به چه به موهای سپیدم یا چروکهای صورتم
اری بخند اخر تو باعثش هستی
تو که سالهاست با تمام ادمها زندگی کردی
اری بخند عمر بر باد رفته به تنهایی و سردیم
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
آمدم تا به سراي تو ، ودر خانه نبودي

آمدم تا به سراي تو ، ودر خانه نبودي




با دلي شاد به اميد وصالي كه نديدم

آمدم تا به سراي تو ودر خانه نبودي
حلقه بر در زدم از تو جوابي نشنيدم
بلكه بودي و در خانه برويم نگشودي


اشك زد حلقه بچشم من و آهم بلب آمد
ناگهان غيبت تو بست به دل راه اميدم
نا اميدانه زدم تكيه بديوار ز حسرت
رنج حرمان نكشيدي كه بداني چه كشيدم


با دلي تنگ به جبران گناهي كه نكردم _
گريه‌هاكردم و بر آتش دل اشك فشاندم
يادگار تو همان حلقه زيباي طلا را_
نگهي كردم زان پس_
روي آن چند نگين از گوهر اشك نشاندم


من بتو زنده‌ام و‌بي تو دلم خانه مرگست
تو مرا گرمي عشقي تو مرا نور اميدي
زندگي بي تو مرا نيست بجز شام سياهي
تو مرا نور اميدي تو مرا بخت سپيدي


با دلي شاد به اميد وصالي كه نديدم
آمدم تا به سراي تو و در خانه نبودي
حلقه بر در زدم و از تو جوابي نشنيدم


شاعر:مهدي سهيلي
 

solo69

عضو جدید

وحشت از قصه كه نه ، ترس ما خاتمه هاست


ترس بیهوده نداریم صحبت از خاطره هاست


صحبت از كشتن ناخواسته ی عاطفه هاست


كوله باریست پر از هیچ كه بر شانه ماست



ما سرانجام ، سرانجام گرفتیم به هیچ ...


 

mar.1980

عضو جدید
بانو !
برای شما چه فرق می‌‌کند
از چشمان او بنویسی‌
یا از روزگارِ من ؟
سیاه نبود بانو !
حرمت داشت


( حواست باشد وقتِ رفتن همه کسِ یک مرد نباشی‌ )

"فیروزکوهی"
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا