آغوش

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوش مهربانی ندارم
اما خودم را هر روز در اغوش میگیرم
نیازی به اغوش هیچکس ندارم
اخر میدانم
خودم تنها کسی
میتواند باشد که تا لحظه مرگ مرا در اغوش میگیرد
هرگاه بر سر تابوتم بیایید
میبیند که دستانم مرا در اغوش گرفته
حتی در اخرین لحظه این خودم هستم که
خودم را در اغوش میگیرم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوش ادمها کمی برایم تنگ شده
اغوش خدا را میخواهم
تا بدانم کجای این
هستی مرا با خود میبرد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از عـجـایـب عـشـق . . .

هـمـیـن بـس !

تـنـهـا آغـوش کسی آرامـت مـی کـنـد . . .

کـه دلـت را بـه درد آورده و آتـش زده . .
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوش ادمها برایم تنگ شده
خدایا مرا در اغوش بگیر
میدانم اغوش تو انقدر
عظیم هست که مرا در خود جای دهد
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
رسمش نبود
از قحطی عشق در اغوشت
پناهت باشم

و امروز ..
من ,
زخمی ,
رها ,
و تو در جستجوی
اغوشی دیگر ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو بهاري؛به لطافت همه تن مهتابي

نفس صبحي و روشنگر شب هاي مني


بوسه ي گرمم و بر سرخي لب هاي توام

واژه ي ‌عشقي ودر شعر محبوب مني

لب جانبخش گل آميزينه بر لب من

در تنم روح بدم؛اي که مسيحاي مني

مرغ دريايي ام وتشنه ي طوفان وصال

بگشا حلقه ي آغوش که درياي مني
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوش را از هر که بخواهی میتوانی تقاضا کنی
اما همیشه حسرت اغوشی را دارم
که بدانم تا ابد مال خودم هست
و کسی جز من در ان جایی ندارد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زن بود! حوا بود و شریک آدم
قبول ، از بهشت رانده بودنش
اما ذاتش بهشتی بود...بهشت در آغوشش بود
اصلا با او به زمین آمده بود......شرم داشت حیا داشت مستور بود
حتی وقتی عریان آغوش برای آدمش میگشود؛ نجیب بود
پاک بود و زلال.......زن بود! زن...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوش هر ادمی جای من حوا نیست
من تنها اغوش ادم خود را میخواهم
تا در اغوش مردانه اش
ارام گیرم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لبهای ترانه داغ از بوسه ی توست
گل واژه ی عشق در گل خنده ی توست
لبهای تو بوسیدنی و شیرین اند
هیهات که دل بر کنم از بوسه ی تو
آغوش تو گرم و خواستنی است ای گل من
آغوش گشا که جان دهم در بر تو

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوش مهربانی نیست
اخر امروز دلم میخواست کسی بود تا
مرا ارام بگیرد در اغوش
و بگوید مبارک باشه
از اینکه هستی خوشحالم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خراما ن امدی با عطر سنبل
به اغوشت گرفتم با توکل
دلم لرزید وگشتم مست وحیران
تو بازم امدی با بوی باران
به هرجا گیسویت افتاد و لغزید
شکوفه چون ستاره خوش درخشید
همه مرغان برایت نغمه خوانند
تمام عاشقا ن دیوانه گا نند
زمین وجنگل ودریا و بیشه
زعشق دید نت سوزند ز ریشه
برای لحظه ی اغاز دیدار
زدم یک پرده از ترمه به دیوار
به یاد سفره هفت سین مادر
گشودم سفره ای از عود و عنبر
نهادم پای اسپند نام دلبر
کتابی را که پر کرده ز گوهر
کنار سیب و سنجد تنگ ماهی
نبات وسیر و سبزه هر چه خواهی
بیاد ان زمان های گذ شته
یه عکس کودکی پشت اش نوشته
کتاب حافظ و اینه شمعدان
برای گام اول داغ و سوزان
تنم در شور وحال بوسه تو
حجابی بسته بر دل از پر نو
همان چادر که گلهای زری داشت
فراوان خاطرات مادری داشت
نشستم در کنارت با دل وجان
بهاری شد وجودم زیر قران

به نوروز شد تبرک کار و بارم
بمن دادی تو پیغامی ز یارم
بزن هرلحظه پیوندی به هستی
برای میوه اش از بهر مستی
خجسته باد بهاری این چنینی
ز هر سین اش گل شب بو بچینی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
نمیتوانم بدانم
وقتی کسی یاری دارد چه میکند
نمیدانم وقتی کسی به یاد کسی هست چه حس غریبی دارد
نمیدانم وقتی معشوق را اغوش بگیری چه حسی دارد
معشوقه کسی نیستم اما گاهی دلم هوای اغوش
عاشق خود را میکند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق تنها بوسه و آغوش نیست
آتتش است ، خاکسترش خاموش نیست
عشق افسون است و جادوی نگاه
مستی دلدادگی و جام نوشانوش نیست
عشق پرواز و سماع عاشق است
اسمانش پاک ، جای قوش نیست
عشق درد است و سودای قرار
چاره اش جوشانده و داروی مرزنجوش نیست
عشق اسرار نهان کبریاست
دل بده ، ورنه که جای مردم بیهوش نیست
عشق یعنی اوج وصل و کام دل
تو بیا ساقی که وصلی نیست و مدهوش نیست
عشق یعنی من ، سراسر اشتیاق
عشق جز بوس و کنار و غمزه و آغوش نیست !!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوش هر که میخواهی میشود رفت
اغوش در این زمانه مفت شده
کافیست
یک شماره و یک قرار ملاقات
انوقت بعد دو روز اغوش هم میشود پیدا کرد
اما اغوش که من میخواهم
همان قدر گران هست
که من گران هستم
اغوشم را به هر کسی تعارف نمیکنم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آغوش توترس‌های مرا می‌بلعدلغت‌نامه‌ها دروغ می‌گفتندآغوش تویعنی پایان سردردهایعنی آغاز عاشقانه‌ترین رخوت‌هاآغوش تو یعنی "من" خوبم !بلند نشوی بروی یک‌وقت !بغلم کنمن از بازگشت بی‌هوای ترس‌هامی‌ترسم
مهدیه لطیفی

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی دلم یک اغوش پر مهر میخواهد
بین خودمان باشد از جنس لطیف نه
کمی زمخت تا بشود به ان تکیه کرد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شبي پر كن از بوسه ها ساغرم
به نرمي بيا همچو جان در برم
تنم را بسوزان در آغوشِ خويش
كه فردا نيابند خاكسترم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
.

.

اغوش تو تنها
و امنترین جایست که
سراغ دارم
بدان همیشه در قلب جای داری
ای عشق من
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لبهای ترانه داغ از بوسه ی توست
گل واژه ی عشق در گل خنده ی توست
لبهای تو بوسیدنی و شیرین اند
هیهات که دل بر کنم از بوسه ی تو
آغوش تو گرم و خواستنی است ای گل من
آغوش گشا که جان دهم در بر تو
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوش مهربانت
تنها جایست که میتوانم
انجا لبخند بزنم
تنها جایست که میتوانم
بگویم دوستت دارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خراما ن امدی با عطر سنبل
به اغوشت گرفتم با توکل
دلم لرزید وگشتم مست وحیران
تو بازم امدی با بوی باران
به هرجا گیسویت افتاد و لغزید
شکوفه چون ستاره خوش درخشید
همه مرغان برایت نغمه خوانند
تمام عاشقا ن دیوانه گا نند
زمین وجنگل ودریا و بیشه
زعشق دید نت سوزند ز ریشه
برای لحظه ی اغاز دیدار
زدم یک پرده از ترمه به دیوار
به یاد سفره هفت سین مادر
گشودم سفره ای از عود و عنبر
نهادم پای اسپند نام دلبر
کتابی را که پر کرده ز گوهر
کنار سیب و سنجد تنگ ماهی
نبات وسیر و سبزه هر چه خواهی
بیاد ان زمان های گذ شته
یه عکس کودکی پشت اش نوشته
کتاب حافظ و اینه شمعدان
برای گام اول داغ و سوزان
تنم در شور وحال بوسه تو
حجابی بسته بر دل از پر نو
همان چادر که گلهای زری داشت
فراوان خاطرات مادری داشت
نشستم در کنارت با دل وجان
بهاری شد وجودم زیر قران

به نوروز شد تبرک کار و بارم
بمن دادی تو پیغامی ز یارم
بزن هرلحظه پیوندی به هستی
برای میوه اش از بهر مستی
خجسته باد بهاری این چنینی
ز هر سین اش گل شب بو بچینی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میدانی من هرگز به اغوش کسی فکر نمیکردم
حتی به بوسه کسی
اما نمیدانم
چرا اینگونه میشوم گاهی
نیتوانم نگویم وقتی خسته ام تنها اغوش تو مرا ارم میکند
تنها دوستت دارمهای تو دوباره به این تن خسته جان میدهد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شبي پر كن از بوسه ها ساغرم
به نرمي بيا همچو جان در برم
تنم را بسوزان در آغوشِ خويش
كه فردا نيابند خاكسترم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کاش میشد
نگویم کاش
بلکه حقیقت داشت
در اغوش تو بودن
در کنار تو قرار گرفتن
دستت را گرفتن
و ارام گفتن دوستت دارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای که طوفان در دلم انگیختی...

تو مرا از نو به عشق آمیختی...

ای دو چشمت رنگ دشت سوخته...

آتشی در جان من افروخته...

رخت عشقی بر تن عریان من...

بوسه هایت نم نم باران من...

باز کن آغوش خود ای هم نفس...

بی نیازم کن دگر از همه کس...

تا بگویم راز عشق در گوش تو...

حل شوم در گرمی آغوش تو...

در حریم بستر سوزان تن...

می تپد چون قلب تو بر قلب من...

می شکافد پوست من از شور عشق...

می تراود از نگاهم نور عشق...

می دود خون در رگ من با شتاب...

از تب داغ تنم در التهاب...

می فشارد قلب من را اسم تو...

جسم من جاری شده در جسم تو...

ای نفس هایت نسیم سبزه زار...

سقف خانه پر شد از عطر بهار...

گاهی از من عاشقانه یاد کن...

تو به یادم بوسه ای بر باد کن!

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
قاصدکی به سراغت میاید
برایت از من پیغامی دارد
به قاصدک گفته ام دوستت دارم و ارام بوسه ای زده ام بر ان
حواست به پنجره باشد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لبانت
به ظرافت شعر
شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می کند
که جاندار غارنشین از آن سود می جوید
تا به صورت انسان در آید

و گونه هایت
با دو شیار مورب
که غرور تو را هدایت می کنند و
سرنوشت مرا
که شب را تحمل کرده ام
بی آن که به انتظار صبح
مسلح بوده باشم

هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشستم!

و چشمانت راز آتش است
و عشق ات پیروزی آدمی است
هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد.

و آغوشت
اندک جایی برای زیستن
اندک جایی برای مردن
و گریز از شهر
که با هزار انگشت
به وقاحت
پاکی آسمان را متهم می کنند.....​
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوش تو میشود تنها جای امن دنیا
گاهی هوای اغوشت که به سرم میزند
نمیدانم میشود مثل ماهی که از اب جدا شده
همیشه در قلبم هستی
 
بالا