سلام...
من همیشه عاشق کامپیوتر و زبان انگلیسی بودم...
از وقتی که بلد نبودم موس کامپیوتر رو تو دستم بگیرم، عاشق این بودم که یه روز برنامه نویس بشم و بتونم کار کنم....
هیچوقت هیچچیزی برام مهم تر از کامپیوترم و زبان انگلیسی نبوده...
دو ماه پیش، یه جایی یه پیشنهاد در خصوص کار کردن در بحث امنیت شبکه ها بهم داد، حقوق عالی، مزایای عالی و ایندهی عالی تر... من در اون زمینه حرفه ای هم نیستم و اونا هم قبول کردن....
تصمیم شد که من برم کار یاد بگیرم و بعد برم باهاشون کار بکنم(میشناسن منو و میدونن که کار کردن رو سریع یاد میگیرم)....
بعد از چند روز، بیخیالش شدم!!!!!!
یکماه پیش، یکی از دوستان با پیشنهاد چند تا کار برنامه نویسی وب اومد پیشم، درامد کار عالی بود و ایده هاش رو میتونستم تقریبا 2 روزه پیاده بکنم و پول خوبی به جیب بزنم... قبول کردم، روز اول رو ساختم، روز دوم هنوزم که هنوزه تموم نشده! :|....
هفتهی پیش، یه دوستی کار در تیم برنامه نویسی سیستمی برای مدیریت الکترونیکی دانشگاهها بهم پیشنهاد داد که به عنوان برنامه نویس باهاش همکاری کنم، ماهی 1.5 هم بهم پول میداد و ایندهی خوبی هم داشت چون طرف پارتی داره، بازم الکی زدم زیرش و کار رو نگرفتم....
سه روز پیش، یه رفیقی گفت یه چند تا کار بهت میدم، برام کدشون رو بزن ببینم چیکارهای که باهم همکاری کنیم، بازم گفتم اره و زدم زیرش....
من دانشجوی کارشناسیم، دو تا پروژه بهم دادن، 70 درصد یکیش رو نیم ساعته توی اوتوبوس انجام دادم، ولی حوصله ندارم که 30 درصد باقی مونده رو تکمیل بکنم... پروژهی بعدی رو کافیه از تو نت دانلود کنم، اینکارو هم نکردم
لپتاپم رو باز میکنم که شروع کنم به برنامه نویسی، یه چیز جدید حواسم رو پرت میکنه و میره پی کارش....
روزهاست که تصمیم دارم نماز بخونم، فرصتش پیش نمیاد... یعنی همهی روزم به بطالت میگذره، ولی کاری از پیش نمیبرم!
....
میخوام زبان المانی و یا عربی(هر دو با هم!!) رو یاد بگیرم، بهترین متد ها رو هم دارم، اما حوصلهی حتی شروع به کار روی هیچکدومش رو ندارم....
کلی سیدی واسه تکمیل دانش زبان و لهجه ام دارم، ولی حوصله ندارم بهشون گوش بکنم!!!!
گیگها کتاب اموزش برنامه نویسی و مدیریت تیم پیشرفته زبان انگلیسی دارم که حوصله ندارم بخونمشون....
حوصله ندارم از این اتاق برم تو اشپزخونه و واسه خودم یه ساندویچ درست کنم بخورم....
حوصله ندارم بشینم فیلم ببینم....
حوصله ندارم سریالی که تو یه هفتهی گذشته داشتم دانلودش میکردم رو ببینم....
حوصله ندارم هیچ کاری بکنم....
هیچ هدفی ندارم...
هیچ برنامه ای ندارم....
هیچ کاری نمیخوام بکنم....
و این، مال امروز و دیروز و یه هفتهي گذشته نیست...
زندگیم دیگه کاملا از دستم در رفته.... من الان 20 سالمه و کمکم باید زندگیم رو تو دست بگیرم و برم جلو...ولی دارم به بطالت میگذرونمش....
میدونم که کارم بده.... میدونم که باید تصمیم بگیرم و کار کنم... ولی نمیتونم.... حوصلهام سر میره وسطش... یه دفعه بیخیالش میشم....
سنگین شروع نمیکنم.... ولی وسطش ول میکنم و میره تا چند ماه بعد....
مدام از این شاخه به اون شاخه پریدم... اصلا دوست نداشتم وب دولوپر باشم، امروز از هر چهار تا کاری که بهم پیشنهاد میشه، 3 تاش تحت وبه... کارهای تحت دسکتاپی که مورد علاقهام هستن و بهم پیشنهاد میشن رو هم حوصله ندارم کار بکنم و تکمیل بکنم....
ریاضیم مشکل دارم و میدونم پاس نمیشم ولی میدونم کافیه نیم ساعت بشینم بخونم و ببینم چی به چیه ولی حوصله ندارم اینکارو بکنم....
میخوام تو زندگیم هدف داشته باشم.... یه دلیل واسه زنده بودن...یه دلیل واسه کار کردن واسه تلاش کردن... من فقط میخوام.... من همه چی میخوام، ولی برا بدست اوردن هیچکدومش هیچ کاری نمیکنم...
من همیشه عاشق کامپیوتر و زبان انگلیسی بودم...
از وقتی که بلد نبودم موس کامپیوتر رو تو دستم بگیرم، عاشق این بودم که یه روز برنامه نویس بشم و بتونم کار کنم....
هیچوقت هیچچیزی برام مهم تر از کامپیوترم و زبان انگلیسی نبوده...
دو ماه پیش، یه جایی یه پیشنهاد در خصوص کار کردن در بحث امنیت شبکه ها بهم داد، حقوق عالی، مزایای عالی و ایندهی عالی تر... من در اون زمینه حرفه ای هم نیستم و اونا هم قبول کردن....
تصمیم شد که من برم کار یاد بگیرم و بعد برم باهاشون کار بکنم(میشناسن منو و میدونن که کار کردن رو سریع یاد میگیرم)....
بعد از چند روز، بیخیالش شدم!!!!!!
یکماه پیش، یکی از دوستان با پیشنهاد چند تا کار برنامه نویسی وب اومد پیشم، درامد کار عالی بود و ایده هاش رو میتونستم تقریبا 2 روزه پیاده بکنم و پول خوبی به جیب بزنم... قبول کردم، روز اول رو ساختم، روز دوم هنوزم که هنوزه تموم نشده! :|....
هفتهی پیش، یه دوستی کار در تیم برنامه نویسی سیستمی برای مدیریت الکترونیکی دانشگاهها بهم پیشنهاد داد که به عنوان برنامه نویس باهاش همکاری کنم، ماهی 1.5 هم بهم پول میداد و ایندهی خوبی هم داشت چون طرف پارتی داره، بازم الکی زدم زیرش و کار رو نگرفتم....
سه روز پیش، یه رفیقی گفت یه چند تا کار بهت میدم، برام کدشون رو بزن ببینم چیکارهای که باهم همکاری کنیم، بازم گفتم اره و زدم زیرش....
من دانشجوی کارشناسیم، دو تا پروژه بهم دادن، 70 درصد یکیش رو نیم ساعته توی اوتوبوس انجام دادم، ولی حوصله ندارم که 30 درصد باقی مونده رو تکمیل بکنم... پروژهی بعدی رو کافیه از تو نت دانلود کنم، اینکارو هم نکردم

لپتاپم رو باز میکنم که شروع کنم به برنامه نویسی، یه چیز جدید حواسم رو پرت میکنه و میره پی کارش....
روزهاست که تصمیم دارم نماز بخونم، فرصتش پیش نمیاد... یعنی همهی روزم به بطالت میگذره، ولی کاری از پیش نمیبرم!

میخوام زبان المانی و یا عربی(هر دو با هم!!) رو یاد بگیرم، بهترین متد ها رو هم دارم، اما حوصلهی حتی شروع به کار روی هیچکدومش رو ندارم....
کلی سیدی واسه تکمیل دانش زبان و لهجه ام دارم، ولی حوصله ندارم بهشون گوش بکنم!!!!
گیگها کتاب اموزش برنامه نویسی و مدیریت تیم پیشرفته زبان انگلیسی دارم که حوصله ندارم بخونمشون....
حوصله ندارم از این اتاق برم تو اشپزخونه و واسه خودم یه ساندویچ درست کنم بخورم....
حوصله ندارم بشینم فیلم ببینم....
حوصله ندارم سریالی که تو یه هفتهی گذشته داشتم دانلودش میکردم رو ببینم....
حوصله ندارم هیچ کاری بکنم....
هیچ هدفی ندارم...
هیچ برنامه ای ندارم....
هیچ کاری نمیخوام بکنم....
و این، مال امروز و دیروز و یه هفتهي گذشته نیست...
زندگیم دیگه کاملا از دستم در رفته.... من الان 20 سالمه و کمکم باید زندگیم رو تو دست بگیرم و برم جلو...ولی دارم به بطالت میگذرونمش....
میدونم که کارم بده.... میدونم که باید تصمیم بگیرم و کار کنم... ولی نمیتونم.... حوصلهام سر میره وسطش... یه دفعه بیخیالش میشم....
سنگین شروع نمیکنم.... ولی وسطش ول میکنم و میره تا چند ماه بعد....
مدام از این شاخه به اون شاخه پریدم... اصلا دوست نداشتم وب دولوپر باشم، امروز از هر چهار تا کاری که بهم پیشنهاد میشه، 3 تاش تحت وبه... کارهای تحت دسکتاپی که مورد علاقهام هستن و بهم پیشنهاد میشن رو هم حوصله ندارم کار بکنم و تکمیل بکنم....
ریاضیم مشکل دارم و میدونم پاس نمیشم ولی میدونم کافیه نیم ساعت بشینم بخونم و ببینم چی به چیه ولی حوصله ندارم اینکارو بکنم....
میخوام تو زندگیم هدف داشته باشم.... یه دلیل واسه زنده بودن...یه دلیل واسه کار کردن واسه تلاش کردن... من فقط میخوام.... من همه چی میخوام، ولی برا بدست اوردن هیچکدومش هیچ کاری نمیکنم...