خیلی زیبا بودای همه ی دل های پاکی که در روشنی به دنبال حقیقتید!حقیقت اینجاست! در تاریکی!در تاریکی های بی شمار جستجوهامان!در نمی دانم ها...سبک بال از هر می دانم حقیری که بار دلم شده بود,حالا دیگر هیچ نمی دانستم!نقطه ی ذوبم کجاست؟در کدام تقاطع؟نمی دانستمو چه لذت بخش است اعتراف صادقانه ی نمی دانم!عروسم می شوی؟
از مجموعه چشم چپ سگ حسین پناهی فکر میکنم دفتر پنجم انتشارات دارینوشخیلی زیبا بود
بی نهایت
ممنون اسم کتابو گفتیاز مجموعه چشم چپ سگ حسین پناهی فکر میکنم دفتر پنجم انتشارات دارینوش
حسین پناهی همه حرفاش خیلی زیبا بود
دردهاي من
جامه نيستند
تا ز تن درآورم
«چامه و چكامه» نيستند
تا به رشتهي سخن درآورم
نعره نيستند
تا ز ناي جان برآورم
دردهاي من نگفتني
دردهاي من نهفتني است
دردهاي من
گرچه مثل درد مردم زمانه نيست
درد مردم زمانه است
مردمي كه چين پوستينشان
مردمي كه رنگ روي آستينشان
مردمي كه نامهايشان
جلد كهنهي شناسنامههايشان
درد ميكند
من ولي تمام استخوان بودنم
لحظههاي سادهي سرودنم
درد ميكند
انحناي روح من
شانههاي خستهي غرور من
تكيهگاه بيپناهي دلم شكسته است
كتف گريههاي بيبهانهام
بازوان حس شاعرانهام
زخم خورده است
دردهاي پوستي كجا؟
درد دوستي كجا؟
درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟
((قیصرامین پور))
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش(من از خلوت و تنهایی میترسم) | ادبیات | 122 | ||
کوچه های تنهایی | ادبیات | 6180 | ||
((**++ تشکر از تنهایی کاربری که شایسته تشکر است ++**)) | ادبیات | 52 |