عشق، به امپراتورانِ عرصهی بخشش تعلق دارد
نه گدایانِ ویرانههای توقع و انتظار
مهم نیست که چه کسی را از عشقِ خود بهرهمند میسازی. شور و سرمستیِ بخشش، چنان عظیم است که دیگر در بندِ آن نخواهی بود که بدانی چه کسی را از آن بهرهمند ساختهای. چه اهمیتی دارد؟
وقتی عشق میآید، چنان مستت میکند که ناگهان از چنبرِ وجود، بیرون میجهی و همهچیز و همهکس را از رایحهیِ خود خوشبو میکنی؛ حتی درختان و دورترین ستارگان را نیز.
نگاهِ عاشقانهی تو،
عشقِ تو را به دورترین ستارهها نیز میرساند.
نوازشِ عاشقانهی دستانِ تو،
عشقِ تو را به یک ساقهی شکستهی علف نیز میرساند.
لازم نیست عشق را بیان کنی؛
عشق، خود را بیان خواهد کرد.