چیکار باید بکنیم که در شرکتی که داریم متفاوت تر باشه

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
سلام

مبحثی در تاپیک "گفتگوی خودمانی" شد و بحث خوبی شد
برای جمع بندی موضوعی پستها رو در این تاپیک انتقال دادیم

دوستان میتونند ادامه مبحث رو در این تاپیک ادامه بدهند


=======================
چیکار باید بکنیم که در شرکتی که داریم متفاوت تر باشه
چه ایده ها و نظرهایی دارید .. ؟!!
 
آخرین ویرایش:

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
چیکار باید بکنیم که شرکتی که داریم(یا داریم توش کار میکنیم) متفاوت تر باشه
چه ایده ها و نظرهایی دارید .. ؟!!

ممنون میشم همه جواب بدن
:smile:

۱.ببینید الزامی به تفاوت وجود نداره.اما باید شرکت شما «مزیت رقابتی» داشته باشه. (ر.ک : تحول سازمانها در اقتصاد دیجیتال،توربان و همکاران)
حالا این مزیت رقابتی میتونه از طرق مختلف به دست بیاد که دوتا از مشهورترین هاش «تمرکز» و «تفاوت» هست.
به نظرم مهم ترین مسئله اینه که شرکت باید استراتژی داشته باشه.یعنی بدونه چه اهدافی رو دنبال میکنه،چه رسالتی داره،اولویتش هاش چیه،چه منابعی در اختیار داره،چطور با استفاده از این منابع میتونه به اهدافش برسه و ...
عموما شرکت های خصوصی اینجوری تشکیل میشن : یک یا چند نفر فکر میکنن که «توی فلان کار پول هست»،بعد میرن سرمایه هاشونو میارن ، شرکت رو تاسیس میکنن، شروع به کار میکنن.
نه هدفی وجود داره و نه رسالتی،نه نقشه راهی دارن و نه تحلیلی انجام شده،الان به خیلی از شرکتهای کوچک و جدید بگو شما تحلیل استراتژیک انجام دادید؟ شما از چه ابزارهایی استفاده کردید برای تحلیل؟ و جوابی که خواهند داد رو میشه توی یه صفحه A4 خلاصه کرد.در حالی که سند استراتژیک اگه خیلی خلاصه هم تهیه شده باشه بیشتر از این حرفا میشه.جوابی که میدن عموما خیلی کلی هست و غیرفنی،حالا بگذریم از اینکه خیلی ها اصلا وجود همچین چیزی رو برای یه شرکت کوچک یا متوسط لازم نمیدونن و فکر میکنن حتما باید شرکت چند ملیتی باشن تا استراتژی داشته باشن.در حالی که اون شرکتی که بزرگ شده دلیلش همین استراتژی هاش بوده.
همین باعث میشه که مدیریت ارشد نتونه اون «تفاوت»ی که شما مدنظرتونه اجرا کنه.تفاوت نیازمند بررسی بازار،آگاهی از امکانات موجود،داشتن یک تیم تحقیق و توسعه قوی،و صرف هزینه های بسیار زیاده که ریسک خیلی بالایی هم داره.ممکنه تیم تحقیق و توسعه شما ۲ سال صرف پیاده سازی یه ایده جدید و متفاوت بکنه،بعد بازار روی خوشی بهش نشون نده.

مسائل دیگه ای هم هست که من الان وقت ندارم باید برم سر امتحان «مدیریت استراتژیک در فناوری اطلاعات» !!! حالا بعدا سرشون با هم حرف میزنیم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

طاها حک

کاربر فعال مهندسی IT ,
کاربر ممتاز
چیکار باید بکنیم که شرکتی که داریم(یا داریم توش کار میکنیم) متفاوت تر باشه
چه ایده ها و نظرهایی دارید .. ؟!!
ممنون میشم همه جواب بدن :smile:
به همه دوستان توصیه میکنم کتاب e-business رو بخونن. یک کتاب فوق العاده زیبا که کیس استادی های جالبی داره و شرکت هایی که وارد عرصه تجارت الکترونیک شدن رو بررسی کرده.
در حالت کلی، برای موفقیت باید مزیت رقابتی پایدار(پایدار بودنش مهمه) داشت. مثلاً مزیت رقابتی پایدار آمازون پایگاه داده عظیمش هست که برای داده کاوی ازش استفاده می کنه. شما همین الان بخواین کاری مشابه آمازون انجام بدین، صفر رکورد دارین و اون 100میلیون رکورد داره، تا شما به 1 میلیون رکورد برسی، تعداد رکوردهای اون میشه 150 میلیون. اصطلاحا این مزیت رقابتی عدم تقارن رقابتی ایجاد کرده.
شرکت هایی که به first mover مشهور هستن، یعنی یک ایده نو میدن، در ابتدا موفق هستن، چون یک مزیت رقابتی دارن اما اگه این ایده نتونه همراه با مزیت رقابتی پایدار باشه و عدم تقارن ایجاد کنه، همه ازش کپی می کنن و بی ارزش میشه.
در گذشته ابزار ایجاد مزیت رقابتی پایدار و عدم تقارن، تجهیزات فیزیکی و سرمایه بود. مثل تعداد شعبه برای بانک. اندازه یک مغازه، محل شرکت. اما الان فقط اطلاعات هست که میتونه مزیت رقابتی پایدار و عدم تقارن ایجاد کنه چون پایگاه داده مثل سرمایه های فیزیکی قابل کپی نیست.



۱.ببینید الزامی به تفاوت وجود نداره.اما باید شرکت شما «مزیت رقابتی» داشته باشه. (ر.ک : تحول سازمانها در اقتصاد دیجیتال،توربان و همکاران)
حالا این مزیت رقابتی میتونه از طرق مختلف به دست بیاد که دوتا از مشهورترین هاش «تمرکز» و «تفاوت» هست.
به نظرم مهم ترین مسئله اینه که شرکت باید استراتژی داشته باشه.یعنی بدونه چه اهدافی رو دنبال میکنه،چه رسالتی داره،اولویتش هاش چیه،چه منابعی در اختیار داره،چطور با استفاده از این منابع میتونه به اهدافش برسه و ...
عموما شرکت های خصوصی اینجوری تشکیل میشن : یک یا چند نفر فکر میکنن که «توی فلان کار پول هست»،بعد میرن سرمایه هاشونو میارن ، شرکت رو تاسیس میکنن، شروع به کار میکنن.
نه هدفی وجود داره و نه رسالتی،نه نقشه راهی دارن و نه تحلیلی انجام شده،الان به خیلی از شرکتهای کوچک و جدید بگو شما تحلیل استراتژیک انجام دادید؟ شما از چه ابزارهایی استفاده کردید برای تحلیل؟ و جوابی که خواهند داد رو میشه توی یه صفحه A4 خلاصه کرد.در حالی که سند استراتژیک اگه خیلی خلاصه هم تهیه شده باشه بیشتر از این حرفا میشه.جوابی که میدن عموما خیلی کلی هست و غیرفنی،حالا بگذریم از اینکه خیلی ها اصلا وجود همچین چیزی رو برای یه شرکت کوچک یا متوسط لازم نمیدونن و فکر میکنن حتما باید شرکت چند ملیتی باشن تا استراتژی داشته باشن.در حالی که اون شرکتی که بزرگ شده دلیلش همین استراتژی هاش بوده.
همین باعث میشه که مدیریت ارشد نتونه اون «تفاوت»ی که شما مدنظرتونه اجرا کنه.تفاوت نیازمند بررسی بازار،آگاهی از امکانات موجود،داشتن یک تیم تحقیق و توسعه قوی،و صرف هزینه های بسیار زیاده که ریسک خیلی بالایی هم داره.ممکنه تیم تحقیق و توسعه شما ۲ سال صرف پیاده سازی یه ایده جدید و متفاوت بکنه،بعد بازار روی خوشی بهش نشون نده.

مسائل دیگه ای هم هست که من الان وقت ندارم باید برم سر امتحان «مدیریت استراتژیک در فناوری اطلاعات» !!! حالا بعدا سرشون با هم حرف میزنیم.

جواب خوبی بود، اما تعریف رسالت(ماموریت) و هدف(چشم انداز) به مزیت رقابتی ربطی نداره. شما در لحظه شروع به کار باید بگین هدفتون چیه(مثلاً پرفروش ترین شرکت نرم افزاری دنیا) که میشه هدف و اینکه میخواین چی کار کنین(نرم افزار تولید کنم) اینم میشه رسالت.
منظورت از تمرکز رو نفهمیدم. تمرکز بنگاه بر روی یک صنعت خاص رو میگی؟ که الزاماً این درست نیست. شرکت سامسونگ در صنایع کاملا متفاوتی فعالیت داره، تولید لوازم خانگی، تولید ماشین سواری!!!!!! من کیس این شرکت رو خوندم. جالب اینجاست سودخالصش یه رقمی نجومی بود و از درآمد 100 و اندی کشور بیشتر بود!!!!!!
یه چیزایی تلخی هم وجود داره. وقتی که ما در کشوری زندگی می کنیم که برنامه های بلندمدتش 20 ساله هست و در رسیدن به برنامه های میان مدت 5 سالش ناموفقه. خب نمیشه از سازمان ها و شرکتهای دیگه هم انتظار داشت که بینش متفاوتی داشته باشن.
در ایران نمیشه برنامه ریزی کرد. مثال: شرایطی رو در نظر بگیرین که واردات یک جنس ممنوع هست. مثلاً مرغ.(مثاله دیگه) شما میخواین بزرگترین مرغداری ایران رو داشته باشید، این هدف شما. تامین مرغ مردم هم ماموریت شماست. کلی سرمایه گذاری میکنین، کاملاً اصولی هم کار میکنین. ولی یه شبه میبینین یه نفری با یه راند و .... چندین هزار تن مرغ با قیمت کمتر از شما وارد ایران میکنه و شما ورشکست میشین.
پدر دوستم در گمرک کار میکرد. می گفت واردات شکر ممنون بود. یه روز سر ظهر اعلام شد که واردات آزاد شده، و یه کله گنه ای چندین هزار تن شکر از مرز اورد تو. میگفت از طرف بالا فشار آورده بودن به گمرک، از ظهر اون روز تا صبح فرداش همه شکرها ترخیص شد و فردا صبح اعلام شد واردات شکر ممنوع می باشد.http://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/mad.gif حالا چه کسی میتونه چنین چیزی رو پیش بینی کنه؟ شما با بهترین مدیریت و استراتژی هم در چنین شرایطی ورشکست خواهید شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
جواب خوبی بود، اما تعریف رسالت(ماموریت) و هدف(چشم انداز) به مزیت رقابتی ربطی نداره. شما در لحظه شروع به کار باید بگین هدفتون چیه(مثلاً پرفروش ترین شرکت نرم افزاری دنیا) که میشه هدف و اینکه میخواین چی کار کنین(نرم افزار تولید کنم) اینم میشه رسالت.

در ایران نمیشه برنامه ریزی کرد.
نمیشه گفت چشم انداز،هدف و رسالت به مزیت رقابتی ارتباطی ندارند.نوشتن سند چشم انداز بدون ارزیابی محیط داخلی و خارجی ممکن نیست و یکی از مسائلی که باید در ارزیابی محیط داخلی مورد توجه باشه مسئله نقاط قوته.اینجا مسئله مزیت رقابتی رو داریم.
در مورد اینکه مزیت رقابتی باید پایدار باشه هم حرفت درسته.توی مدیریت استراتژیک اینجوری دیده میشه :
عوامل مختلف رو در نظر می‌گیریم و برای هرکدوم میپرسیم که ۱.آیا ارزشمند است؟ ۲.آیا بی‌همتا است؟ اگه این دوتا مثبت بود یعنی اون عامل مزیت رقابتیه.حالا اگه تقلید یا کپی کردن اون مزیت رقابتی برای دیگران غیرممکن یا بسیار سخت باشه (مثلا گران باشه) مزیت رقابتی پایدار داریم.اما از اون مهم تر اینه که آیا این مزیت رقابتی رو می‌شه به بخش های دیگه‌ی سازمان هم تعمیم داد؟ و اگر جواب مثبت باشه به «توانمندی اساسی» یا Core Competency میرسیم.
شرکتی که میخواد توی رقابت دووم بیاره باید حداقل یکی دوتا Core Competency داشته باشه.

نمیشه گفت که مثلا تمرکز درست نیست،یا تنوع درست نیست یا غیره.بر اساس ارزیابی محیط داخلی و خارجی باید استراتژی مورد نظر انتخاب بشه.‫استراتژي تداوم و ثبات ‪Stability Strategy‬‬، استراتژي های رشد‬ ‫‪، Growth Strategies‬‬ استراتژي تنوع محصولي‬ ‫‪Diversification‬‬ ،استراتژي تجميع عمودي‬ ‫‪Vertical Integration‬‬، استراتژي ممتاز و متفاوت شدن‬ ‪Differentiation Strategy‬‬ ، استراتژي ائتلاف‬ ‫‪Alliance Strategy‬‬ ، ‫استراتژي مشارکت‬ ‫‪Joint Venture Strategy‬‬ فقط یه تعداد از استراتژی های قابل اتخاذ هستند که البته ممکنه چندتاشون رو با هم داشته باشیم که در اینصورت میگن استراتژی Hybrid بوده.
نمیدونم Sims بازی کردید یا نه،اما توی اولین نسخه Sims شما شغل رو میگشتی از توی روزنامه یا غیره پیدا می‌کردی و انتخاب می‌کردی.هر شغلی یه سری نیازمندی ها داشت،مثلا مهارت مکانیکی یا دانش یا غیره.بعد از اینکه یکی دو مرحله توی شغلت پیشرفت میکردی صرفا بالابردن توانایی دیگه واسه ات کافی نبود،باید دوستات هم زیاد میشدن.مثلا برای شهردار شدن باید حداقل ۲۰ تا دوست نزدیک پیدا می‌کردی.
یه بحثی مثل مدیرعامل یا مدیر استراتژیک هم همینطوره.چرا آقای فلانی مدیرعامله و من یا تو نیستیم؟ چون اون «نفوذ» داره.در طی سالها تونسته به کانالهای مختلف دسترسی پیدا کنه.منابع اطلاعاتیش با ماها فرق داره.اگر نتونه محیط سیاسی / اقتصادی رو تجزیه تحلیل کنه،اگه نتونه بگه فردا قراره چه اتفاقی بیفته،نشونه‌ی اینه که به درد این کار نمیخوره.
از طرف دیگه قرار نیست همیشه وضعیت اقتصادی یا سیاسی (به طور کلی بهش بگیم محیط خارجی بهتره) ثبات داشته باشه.اگه هیچ اتفاق اقتصادی یا سیاسی نیفتاد ولی یه شرکتی اومد که همه‌ی مزایای رقابتی شما رو پودر کرد،باید بکشید برید کنار؟ یا باید استراتژی های تدافعیتون رو رو کنید؟ مدل نیروهای ۵گانه رقابتی پورتر رو که بلدی.

توی ایران هم میشه برنامه ریزی کرد،فقط مثل بقیه جاها نیاز به منابع درست برای کسب اطلاع دارید.
 

طاها حک

کاربر فعال مهندسی IT ,
کاربر ممتاز
حیفم اومد که این تاپیک بدون بحث و نظر بمونه.

---------------------------------------------------

تاحالا به تغییر ماهیت شرکت های قدرتمند اقتصادی در دنیا توجه کردید؟
در گذشته اقتصاد و صنعت بر مبنای تولید بود و شرکت های تولیدی تراز مالی بالایی داشتند اما الان این وضع کمی تغییر کرده. الان خدمات کم کم از بخش تولید پیشی می گیره.
شرکت هایی مثل گوگل، آمازون، فیس بوک،تسکو، ebay، مک دونالدز، هتل های زنجیره ای مثل هیلتون، شرکت های هواپیمایی، شرکت های خدمات پستی(مانند فدکس و یو پی اس) و... شرکت های تولیدی نیستند ولی از لحاظ اقتصادی در شرایط بسیار خوبی به سر می برند. ولی چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الان وضعیت اقتصادی دنیا به جایی رسیده که حتی برای برخی از شرکت های تولیدی، ارائه خدمات ارزش اقتصادی بیشتری از تولید داره. مثلاً بیشتر شرکت های خودروسازی از خدمات پس از فروش خود درآمد بیشتری نسبت به تولید و فروش خودرو کسب می کنن. اما چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پس شک نکنید اگر میخواهید شرکت موفقی داشته باشید ارائه خدمات، ارزش اقتصادی بیشتری تولید خواهد کرد. در رشته ما شما می توانید یک بازی ساز باشید و یک بازی تولید کنید یا یک شرکت ارائه دهنده خدمات مثل ISP باشید.
مزیت خدمات نسبت به تولید این است که مشتری با شرکت بیشتر سروکار خواهد داشت و مدام برای رفع نیاز خود به شرکت مراجعه خواهد کرد اما در تولید و فروش محصول وقتی که یک محصول به مشتری فروخته میشه، به جز محصولات پر کاربرد(مانند نان)، در بقیه موارد مثل خودرو، فرش، مبل و... مشتری ممکنه تا چند سال دیگه دوباره به شرکت شما برنگرده.

در واقع در بیشتر شرکت های خدماتی میشه با مشتری ارتباط رابطه مند داشت اما در شرکت های تولیدی اغلب این ارتباط تراکنش گرا هست. (ارتباط در 4 درجه بین تراکنش گرا تا رابطه مند تقسیم میشه.)

حال اگه ما یک شرکت خدماتی داریم، باید سعی کنیم رابطمون رو با مشتری هر چه بیشتر تقویت کنیم. هر چقدر بیشتر میتونیم از مشتری اطلاعات دریافت و ذخیره کنیم و مشتری رو بهتر بشناسیم. شرکت هایی که این طوری نیستند شکست میخورند.
مثلاً شرکت مخابرات رو در نظر بگیرید. مخابرات ایران تنها به دلیل بی رقیب بودن و اولین بودن تونسته بازار خودش رو حفظ کنه. درک مخابرات از مشتریانش مخصوصا پس از تحویل به سپاه(که داره کم کم کل بخش های اساسی کشور رو میگیره و حتی اخیراً پتروشیمی تبریز هم به سپاه واگذار شد!!!!) نسبت به قبل از این واگذاری بسیار کمتر شده. الان هر یک ماه قبض صادر میشه و اگه تا 5-6 روز پرداخت نکنید تلفن قطع میشه. استاد ما دقیقاً مثال جالبی زد. میگفت 15-16 ساله مشتری مخابراتم، تا حالا همه قبضامم به موقع پرداخت کردم، 1هفته میرم سفر خارج، برمیگردم میبینم بله موبایلم قطع شده. چرا؟؟؟ چون مخابرات هیچ درکی از مشتریانش نداره. مخابرات به صورت تراکنشی با مشتری هاش برخورد میکنه. آیا عقلانی هست که کسی که 15 ساله داره به مخابرات به طور مرتب سود میده و یک مشتری پر ارزشه براحتی حذف بشه؟؟؟

پس اگر میخواهید تو شرکت خدماتی خودتون موفق باشید باید به مشتری هاتون از دید رابطه مند نگاه کنید و سعی نکنید از طریق همون تراکنش اول سود کلانی بدست بیارید بلکه سعی کنید در طول زمان و از طریق رابطه بلند مدت به سود پایدار برسید.

در صورتی که با مشتری ارتباط رابطه مند داشتید، خود این مشتری ها تبدیل به یک مزیت رقابتی پایدار میشن. چون مشتری ها حاضر نیستند که شرکت شما رو ترک و به شرکت دیگه ای مراجعه کنند.
مثلاً من همیشه با اتوبوس های سیروسفر رفت و آمد میکنم. چون مسئولان این شرکت با من به صورت رابطه مند برخورد میکنن. شماره موبایل خودشون رو به من دادن، و شماره موبایل منم ذخیره کردند. با یک تلفن و یا اس ام اس، هر صندلی که بخوام رو برام نگه میدارن. اگه دیر کنم منتظر من میشن و... . الان من حاضر نیستم سوار اتوبوس شرکت دیگه ای بشم حتی باوجود اینکه شرکت های دیگه در زمان های خلوت سال حاضر هستن بلیت خودشون رو چند هزارتومن ارزون تر بهم بفروشن. پس من یک مزیت رقابتی پایدار برای شرکت سیروسفر هستم.
 

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
. پس من یک مزیت رقابتی پایدار برای شرکت سیروسفر هستم.
در واقع تو یه مزیت رقابتی پایدار واسه این شرکت نیستی، مشتری مداری، ارتباط نزدیک با مشتری یا به قول شما رابطه مند بودن سیستم یه مزیت رقابتی پایدار واسه شرکته.شما یه مشتری راضی هستی که نشاندهنده‌ی این مزیت رقابتیه.
البته در مورد پایدار بودنش هم جای بحثه.این مزیت رقابتی به طور طبیعی پایدار نیست،مگر اینکه سیستم یه ساز و کاری برای پایدار نگه داشتنش در نظر بگیره.


یه نکته ای که به نظرم میرسه در مورد تاسیس یه شرکت اینه که درسته ما میخوایم یه کار متفاوت بکنیم، اما نباید الزاما متفاوت شروع کنیم.فکر یه تغییر اساسی توی دنیای آی تی با یه شرکت مثلا ۳۰ نفری منطقی نیست.شما اول باید سعی کنید در طبقه خودتون بهترین بشید،بعد در گروه فعالیت این حوزه ،بعد در حوزه کشوری ، منطقه ای و بعدا می‌تونید جهانی بشید.
روند رشد و رقابت در ایران (و بیشتر کشورهای دنیا) به دلایل مختلف با ایالات متحده قابل مقایسه نیست. توصیه میکنم اگر بعد از این خواستید اسم یه شرکت رو بیارید سعی کنید غیرآمریکایی باشه.
 

R-Quantum

عضو جدید
کاربر ممتاز
الان حرف اول رو مشتری میزنه . حتما تو مباحث بازاریابی به گوشتون خورده که کسی که اول محصول تولید میکنه و بعد وارد بازار میکنه ، حالا به هر شرایطی مثل عدم پذیرش بازار یا عدم نیاز مشتری به ان، فروش اون محصول با شکست مواجه میشه ولی کسی که اول از مشتری نیازسنجی میکنه ، تو تولید و فروش محصولاتش خیلی موفق خواهد بود. درسته شرکت ما الان شرکت تولیدی نیست و بحث ما کلی هستش . علت اینکه اول حرفام رو اونجوری شروع کردم ، میخواستم اهمیت مشتری رو نشون بدم.
الان بحث دانش و مدیریت ان خیلی رو بورسه . ما 3 نوع دانش داریم : دانش از مشتری، دانش برای مشتری و دانش در مورد مشتری.
دانش برای مشتری از جمله دانش هایی است که مشتریان برای شناخت بهتر از شرکت به ان نیاز دارند.در بعضی از مقالات به این نوع از دانش کمتر بها داده شده است.
دانش از مشتری هم زمانی برای شرکت اهمیت دارد که ان شرکت قصد بهبود دادن کالا یا خدمت خودش را داره .
شرکت برای شناخت بهتر از مشتریان خودش نیاز به دانش در مورد مشتری را داره. شرکت ها علاوه بر دانش می توانند از داده ها و اطلاعات مشتریان نیز استفاده کنند.
برای اینکه یه شرکت متفاوتی داشته باشیم ، باید خیلی به مشتری بها بدیم .
اینم قبول دارم که نمیشه یهو پا تو کفش بزرگترها گذاشت، باید بقول دراگو از جز کوچیک به کل برسیم .
حتی میتونیم بحث ریسک رو هم بیاریم. مدیر ارشد باید ریسک پذیر باشه . برای ریسک پذیری هم خودتون بهتر میدونید که بهتره کارافرین و خلاق بود . پس به ریسک پذیری مدیر ارشد باید کارافرینی و خلاق بودن رو هم اضافه کنیم.
 

طاها حک

کاربر فعال مهندسی IT ,
کاربر ممتاز
در واقع تو یه مزیت رقابتی پایدار واسه این شرکت نیستی، مشتری مداری، ارتباط نزدیک با مشتری یا به قول شما رابطه مند بودن سیستم یه مزیت رقابتی پایدار واسه شرکته.شما یه مشتری راضی هستی که نشاندهنده‌ی این مزیت رقابتیه.
البته در مورد پایدار بودنش هم جای بحثه.این مزیت رقابتی به طور طبیعی پایدار نیست،مگر اینکه سیستم یه ساز و کاری برای پایدار نگه داشتنش در نظر بگیره.


یه نکته ای که به نظرم میرسه در مورد تاسیس یه شرکت اینه که درسته ما میخوایم یه کار متفاوت بکنیم، اما نباید الزاما متفاوت شروع کنیم.فکر یه تغییر اساسی توی دنیای آی تی با یه شرکت مثلا ۳۰ نفری منطقی نیست.شما اول باید سعی کنید در طبقه خودتون بهترین بشید،بعد در گروه فعالیت این حوزه ،بعد در حوزه کشوری ، منطقه ای و بعدا می‌تونید جهانی بشید.
روند رشد و رقابت در ایران (و بیشتر کشورهای دنیا) به دلایل مختلف با ایالات متحده قابل مقایسه نیست. توصیه میکنم اگر بعد از این خواستید اسم یه شرکت رو بیارید سعی کنید غیرآمریکایی باشه.
منظورم همونه، شرکت از طریق رابطه و اطلاعاتی که از من مشتری جمع کرده، تونسته برای خودش مزیت رقابتی ایجاد کنه. اطلاعات خودش یک مزیت رقابتی پایدار محسوب میشه. علت پایداریش اینه: روز به روز شناخت من و کارکنان سیروسفر از یکدیگر به صورت تصاعدی بیشتر میشه ولی خیلی زمان میبره که شرکت دیگه ای بتونه چنین رابطه ای با من برقرار کنه و اطلاعات مربط به من رو جمع آوری کنه.
---------------------------------------------------------
بستگی داره حوزه کاری، سیاست ها، اهداف و... در شرکت چطور تعریف بشه.
استاد ما تعریف می کرد که در برخی کشور های اروپایی مثل ایتالیا (ایتالیایی ها اهل ذوق و مبتکر هستند، اگه دقت کنید از نظر هنر خیلی مطرحن و تا حالا کلی طراح موفق در صنایع مختلف به دنیا معرفی کردن) شرکت های کوچکی هستند که کارشون فقط ایده پردازی هست. روی یک ایده جدید کار میکنند، به بهره وری می رسوننش، حق امتیازشو میفروشن و میرن روی یک طرح دیگه. چنین شرکت هایی از ابتدا بر پایه تفاوت شکل میگیرن.
ولی همه مردم که ایده پرداز نیستند. برای همین دقیقاً بهتره که در شروع کار مثل بقیه شرکت ها عمل کنیم.پس شما میتونید از کارهای ساده و اولیه مثل همه شروع کنید.

اما یک جمله ای استفاده کردی که تناقض داره: در طبقه خودتون بهترین باشین. این یعنی تفاوت. همه که بهترین نیستند، پس شما یه فرقی با بقیه دارین که به شما بهترین خواهند گفت. تفاوت فقط این نیست که محصول متفاوتی تولید کنیم یا ایده خاصی داشته باشیم.
شما برای اینکه بتونید در طبقه، حوزه و ... بهترین باشید، باید مثلاً به مشتریان خودتون بهترین خدمات رو عرضه کنید و این تفاوته. دو فروشنده که محصول یکسان عرضه میکنند، مغازهاشونم چندان تفاوتی نداره ولی طرز برخورد یکی عالیه، طرز برخورد دومی خوب نیست رو در نظر بگیرید. همین یک تفاوت ساده هست که باعث میشه فروشنده اول موفق تر و بهتر از فروشنده دوم باشه.

فکر یه تغییر اساسی توی دنیای آی تی با یه شرکت مثلا ۳۰ نفری منطقی نیست. اینم اشتباهه. یوتیوب یا ای بی یا فیس بوک مثال های بسیار ساده هستند.(ایده اولیه و خام اش رو در نظر بگیرید، مثل ایده یوتیوب قبل از به فروش رسیدن حق امتیازش و با تبلیغات یا حمایت های سیاسی کاری نداشته باشین). سال 86 بود من فیس بوک داشتم، اون موقع امکانات فیس بوک خیلی خیلی اولیه بود(والبته کاربر پسند تر بود). یک طراح وب با دانش متوسط خیلی راحت میتونه فیس بوک اون زمان رو پیاده سازی کنه.

نباید محدود دید و محدود فکر کرد. گاهی من خودم فکر میکنم دیگه نمیشه به این راحتی ها ایده جدید و جذاب داد ولی یهو میبینم یکی میاد یه ایده شاید به ظاهر ساده ولی بسیار جذاب میده!!! اینکه چنین ایده ای به ذهن من نمیرسه دلیل این نیست که دیگه ایده های جدید و اساسی برای تغییرات بزرگ وجود نداره.
------------------------------------------------------
با اجازه امیر حسین جان، اینجای بحث به موضوع تاپیک ربطی نداره ولی شاید این بحث هم خالی از لطف نباشه.
قبول دارم که روند رشد، جریان های اقتصادی و... در ایران با بیشتر نقاط دنیا تفاوت داره. ولی دوست دارم بدونم که چرا ازمقایسه روند رشد و رقابت در برخی از کشورهای اروپایی و جنوب شرق آسیا با آمریکا مخالفی؟
اقتصاد آمریکا تفاوت هایی با ایران داره که باعث میشه نتونیم اونا رو مقایسه کنیم مثلاً:
اونجا محدودیت های وارداتی مثل ایران نیست. در آمریکا دولت میگه مهم نیست که کارخانه های آمریکایی خودروسازی ورشکست بشن، مهم اینه که مردم سوار بهترین ماشین ها بشن. در حالی که در ایران برعکس.
در آمریکا صنایع کوچک در چند سال اول فعالیت از مالیات و ... معاف هستند. علت: دولت میگه وقتی یک شرکت دوساله شروع به کار کرده، این شرکت هنوز به بهره وری و سود خالص نرسیده، و هنوز داره هزینه ها و سرمایه های صرف شده اش رو جبران میکنه( مثال: آمازون از سال 2004 به سود دهی رسید، یعنی چندین سال طول کشید که به نطقه سر به سر برسه!!!)
در آمریکا وام با بهره های بسیار پایین ارائه میشه(در ژاپن هم همین طوره) و هر فرد میتونه سرمایه اولیه خودش رو راحت تامین کنه.
در امریکا میزان تورم نجومی نیست(و همین طور در برخی کشورهای پیشرفته دیگه مثل آلمان).
در فرهنگ آمریکا کار زیاد ارزشمنده (برخلاف کشورهایی مثل انگلستان) به همین دلیل سرعت رشد بیشتره.
امریکا کاملاً به بازار جهانی متصل هست یعنی شما با عرضه یک محصول در امریکا راحت می تونین کارتون رو در کشور های دیگه هم گسترش بدید.
میزان مصرف هم در آمریکا بیشتر از کشورهای پیشرفته دیگر مثل کانادا هست.
در آمریکا دولت مستقیماً در صنعت و اقتصاد فعالیت نمیکنه بلکه اونا رو مدیریت میکنه. اونجا به معنی واقعی خصوصی سازی میشه نه مثل ایران که سازمان رو میدن به سپاه و ادعای خصوصی سازی میکنن. زمانی که بانکها، کاخانه ها و شرکتهای امریکایی در چند سال گذشته ورشکست شدند، دولت آمریکا وارد عرصه شد. اکثریت سهام برخی از اونا رو خرید،مدیرعامل رو خودش تعیین کرد و بهش وظیفه داد که مثلاً تا 5 سال شرکت یا بانک باید به سوددهی برگرده، و قرارشد بانک یا شرکت با سودخودش سهام خودش رو از دولت بخره و دوباره خصوصی بشه. در یکی از بانکهای بزرگ این کار انجام شد و بانک در عرض 3 سال دوباره خصوصی شد.
اما
همه اینا باعث نمیشه رشد و توسعه در کشورهای دیگه رو هم دست کم بگیریم. کره جنوبی مثال خیلی خوبیه.
من این رو زیاد حس کردم، برای خیلی از دوستان آمریکا یک بهشته(همون dream land)، یک جایی که متفاوت از کل دنیاست. به نظرم ما همه جای دنیا رو ندیدیم، اطلاعاتمون محدوده و قدرت تبلیغاتی امریکا هم خیلی خیلی بیشتر از کشورهای دیگه هست. مگه کاربرای اینجا تو چند کشور اروپایی و آمریکایی زندگی کردن یا حتی سفر کردن؟؟؟(سفر و تماشای فیلم با کار و زندگی در یک مکان خیلی فرق میکنه)
 

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
حتی میتونیم بحث ریسک رو هم بیاریم. مدیر ارشد باید ریسک پذیر باشه . برای ریسک پذیری هم خودتون بهتر میدونید که بهتره کارافرین و خلاق بود . پس به ریسک پذیری مدیر ارشد باید کارافرینی و خلاق بودن رو هم اضافه کنیم.
ریسک خوبه، شاید حتی بشه گفت بعضی جاها لازمه. اما ریسک همیشه انتخاب مناسب نیست مثلا وقتی که محصول یا خدمات شما به بلوغ رسیده و سودآوریش حداکثره وقت ریسک نیست. اگه ریسک تبعاتش برای شرکت خیلی زیاد باشه اصلا قابل بررسی نیست واسه همینه که یه شرکت بزرگ و باثبات قدرت ریسک بیشتری داره : اگه یه شرکت کوچیک به جای گوگل محصولاتی مثل Buzz یا Wave رو ارائه میداد و با این حجم شکست رو به رو می‌شد به معنی واقعی نابود میشد.

یوتیوب یا ای بی یا فیس بوک مثال های بسیار ساده هستند.
مثال های ساده اما از کدوم کشور....؟ ایالات متحده!! اسم یه شرکت که از کوچیک شروع کرده و تحول بزرگ به وجود آورده و آمریکایی نیست رو بگو! نمیگم وجود نداره،اما به اندازه امریکایی ها معروف نشده.

بد نمیبینم که موضوع استارت آپ‌ها رو هم بررسی کنیم.
یکی از دلایل موفقیت آمریکایی ها همین استارت آپ ها (یا ایده های نوپا) هست.شما یه ایده داری، در سطح کوچیک هم پیاده سازیش کردی، توسط سازمانها و گروه‌های اینکاره یه همایش ها و جشن هایی ترتیب داده میشه که توی اونا با سرمایه گذارها ملاقات میکنی و ایده اتو ارائه میکنی. اونا میان سرمایه گذاری میکنن و موقعی که به سوددهی رسیدی چندبرابر سرمایه‌اشون رو کاسب میشن، شما هم پولدار میشی، دولت هم که از شما مالیات می‌گیره خوشحاله.

خوبیش اینه که این فرآیند لازمش اینه که شما ایده‌ی خوبی داشته باشی، بتونی ایده رو پیاده کنی، بتونی خودت و ایده رو معرفی کنی، بتونی مذاکره کنی و سرمایه گذارها رو جذب کنی.
همین گوگل و یوتیوب و غیره هم از همینجا شروع کردن.
اتفاقا یکی از همین سرمایه گذارها داستانی تعریف کرده از روزی که پیشنهاد سرگئی برین رو رد کرده! اون موقع اوضاع موتورهای جستجو خوب نبوده و excite هم داشته ضرر میداده، ایشون هم با همین دلایل توی این پروژه سرمایه گذاری نکرده...الان تاسف میخوره!!
 

R-Quantum

عضو جدید
کاربر ممتاز
بد نمیبینم که موضوع استارت آپ‌ها رو هم بررسی کنیم.
ایده های نوپا به نظر منم گفتنش خالی از لطف نبود.
وقتی استارت اپ ها رو گفتی یاد این افتادم.
وقتی کسی یا شرکتی قراره کار جدیدی انجام بده 3 حالت وجود داره:
شرکتی همه ریسک ها رو قبول میکنه و استارت کار رو میزنه که به اصطلاح به این شرکت ها میگن " early adopter".
شرکتی هست که کمی تامل میکنه و وقتی موفقیت تنها یه شرکت دیگه رو تو اون زمینه میبینه ، دست به کار میشه که به اصطلاح به این شرکت ها میگن "fast follower".
شرکت گروه 3وم هم خیلی تامل میکنه مثلا در حد 1 یا 2 سال تا کار و موفقیت و شکست چندین شرکت رو ببینه و بعد دست به کار شه که به اصطلاح به این شرکت ها میگن "cautious".
حال سوالی که پیش میاد اینه که در مقابل یه تکنولوژی جدیدی که قراره در اینده توسط شرکتی وارد بازار بشه ، به نظر شما شرکت باید کدوم یک از موارد بالا باشه؟
 

Drago

پیشکسوت فعال فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
حال سوالی که پیش میاد اینه که در مقابل یه تکنولوژی جدیدی که قراره در اینده توسط شرکتی وارد بازار بشه ، به نظر شما شرکت باید کدوم یک از موارد بالا باشه؟
بستگی به متغیرهای مختلف و متنوعی داره.
اگه حس میکنیم که دوره بلوغ محصول یا خدمتمون تموم شده و در سالهای آینده رو به کاهش خواهد گذاشت، پس باید به تغییر فکر کرد.اما اگه به دلایلی (مثلا مالی یا نیروی انسانی) امکان ریسک زیاد وجود نداره نمیشه تصمیم به قبول تکنولوژی خیلی جدید (Cutting Edge) گرفت. اما اگه امکان ریسک هست امکان پیشرفت هم خواهد بود.
از اون متغیرها مثلا برند رو هم میشه اسم برد : اپل اگه از یه تکنولوژی داغون استفاده کنه و آشغال هم تولید کنه خیلی ها میخرن، پس ممکنه نیازی به رقابت در بعضی زمینه ها نبینه، یک توانمندی اساسی به اسم برند داره. در عوض مثلا HTC توی ایران برند شناخته شده ای نبود، اما تقریبا میشه گفت اولین سری گوشی های Touch رو به ایرانی ها معرفی کرد(Early Adopter).در عوض سامسونگ با گوشی های معمولی شناخته شده بود و در بازار گوشی های لوکس خیلی جایگاهی نداشت، با تاخیر کم به سمت آندروید و تاچ رفت و تونست به یه بازیگر بزرگ توی بازار تبدیل بشه(
fast follower
).از اون طرف LG همیشه توی بازار موبایل عقب بود.

یه موقعی خیلی اخبار روز تکنولوژی رو دنبال میکردم، نوکیا تصمیم داشت Symbian رو جایگزین کنه، گزینه های پیش روش آندروید، ویندوز و سیستم عامل خودش بود. این موضوع قبل از پیش نمایش ویندوز ۸ در جریان بود.نوکیا با شرکت های مختلف داشت مذاکره میکرد و پیشنهاد ها رو میدید، بعد از یه مذاکره با مایکروسافت به این نتیجه رسید که میخواد تمرکز رو روی ویندوز بزاره و روی سیستم عامل خودش هم کار کنه. بعدها به این نتیجه رسیدم که توی اون جلسه واسشون ویندوز ۸ رو ارائه کردن. همونطور که دیده میشه با نوکیا امروز جایگاه خیلی زیادی نداره، چون ریسک کرد و روی یه تکنولوژی که نمیدونست چقدر محبوب خواهد بود سرمایه گذاری کرد.
 
بالا