در واقع تو یه مزیت رقابتی پایدار واسه این شرکت نیستی، مشتری مداری، ارتباط نزدیک با مشتری یا به قول شما رابطه مند بودن سیستم یه مزیت رقابتی پایدار واسه شرکته.شما یه مشتری راضی هستی که نشاندهندهی این مزیت رقابتیه.
البته در مورد پایدار بودنش هم جای بحثه.این مزیت رقابتی به طور طبیعی پایدار نیست،مگر اینکه سیستم یه ساز و کاری برای پایدار نگه داشتنش در نظر بگیره.
یه نکته ای که به نظرم میرسه در مورد تاسیس یه شرکت اینه که درسته ما میخوایم یه کار متفاوت بکنیم، اما نباید الزاما متفاوت شروع کنیم.فکر یه تغییر اساسی توی دنیای آی تی با یه شرکت مثلا ۳۰ نفری منطقی نیست.شما اول باید سعی کنید در طبقه خودتون بهترین بشید،بعد در گروه فعالیت این حوزه ،بعد در حوزه کشوری ، منطقه ای و بعدا میتونید جهانی بشید.
روند رشد و رقابت در ایران (و بیشتر کشورهای دنیا) به دلایل مختلف با ایالات متحده قابل مقایسه نیست. توصیه میکنم اگر بعد از این خواستید اسم یه شرکت رو بیارید سعی کنید غیرآمریکایی باشه.
منظورم همونه، شرکت از طریق رابطه و اطلاعاتی که از من مشتری جمع کرده، تونسته برای خودش مزیت رقابتی ایجاد کنه.
اطلاعات خودش یک مزیت رقابتی پایدار محسوب میشه. علت پایداریش اینه: روز به روز شناخت من و کارکنان سیروسفر از یکدیگر به صورت تصاعدی بیشتر میشه ولی خیلی زمان میبره که شرکت دیگه ای بتونه چنین رابطه ای با من برقرار کنه و اطلاعات مربط به من رو جمع آوری کنه.
---------------------------------------------------------
بستگی داره حوزه کاری، سیاست ها، اهداف و... در شرکت چطور تعریف بشه.
استاد ما تعریف می کرد که در برخی کشور های اروپایی مثل ایتالیا (ایتالیایی ها اهل ذوق و مبتکر هستند، اگه دقت کنید از نظر هنر خیلی مطرحن و تا حالا کلی طراح موفق در صنایع مختلف به دنیا معرفی کردن) شرکت های کوچکی هستند که کارشون فقط ایده پردازی هست. روی یک ایده جدید کار میکنند، به بهره وری می رسوننش، حق امتیازشو میفروشن و میرن روی یک طرح دیگه. چنین شرکت هایی از ابتدا بر پایه تفاوت شکل میگیرن.
ولی همه مردم که ایده پرداز نیستند. برای همین دقیقاً بهتره که در شروع کار مثل بقیه شرکت ها عمل کنیم.پس شما میتونید از کارهای ساده و اولیه مثل همه شروع کنید.
اما یک جمله ای استفاده کردی که تناقض داره: در طبقه خودتون بهترین باشین. این یعنی تفاوت. همه که بهترین نیستند، پس شما یه فرقی با بقیه دارین که به شما بهترین خواهند گفت. تفاوت فقط این نیست که محصول متفاوتی تولید کنیم یا ایده خاصی داشته باشیم.
شما برای اینکه بتونید در طبقه، حوزه و ... بهترین باشید، باید مثلاً به مشتریان خودتون بهترین خدمات رو عرضه کنید و این تفاوته. دو فروشنده که محصول یکسان عرضه میکنند، مغازهاشونم چندان تفاوتی نداره ولی طرز برخورد یکی عالیه، طرز برخورد دومی خوب نیست رو در نظر بگیرید. همین یک تفاوت ساده هست که باعث میشه فروشنده اول موفق تر و بهتر از فروشنده دوم باشه.
فکر یه تغییر اساسی توی دنیای آی تی با یه شرکت مثلا ۳۰ نفری منطقی نیست. اینم اشتباهه. یوتیوب یا ای بی یا فیس بوک مثال های بسیار ساده هستند.(ایده اولیه و خام اش رو در نظر بگیرید، مثل ایده یوتیوب قبل از به فروش رسیدن حق امتیازش و با تبلیغات یا حمایت های سیاسی کاری نداشته باشین). سال 86 بود من فیس بوک داشتم، اون موقع امکانات فیس بوک خیلی خیلی اولیه بود(والبته کاربر پسند تر بود). یک طراح وب با دانش متوسط خیلی راحت میتونه فیس بوک اون زمان رو پیاده سازی کنه.
نباید محدود دید و محدود فکر کرد. گاهی من خودم فکر میکنم دیگه نمیشه به این راحتی ها ایده جدید و جذاب داد ولی یهو میبینم یکی میاد یه ایده شاید به ظاهر ساده ولی بسیار جذاب میده!!! اینکه چنین ایده ای به ذهن من نمیرسه دلیل این نیست که دیگه ایده های جدید و اساسی برای تغییرات بزرگ وجود نداره.
------------------------------------------------------
با اجازه امیر حسین جان، اینجای بحث به موضوع تاپیک ربطی نداره ولی شاید این بحث هم خالی از لطف نباشه.
قبول دارم که روند رشد، جریان های اقتصادی و... در ایران با بیشتر نقاط دنیا تفاوت داره. ولی دوست دارم بدونم که چرا ازمقایسه روند رشد و رقابت در برخی از کشورهای اروپایی و جنوب شرق آسیا با آمریکا مخالفی؟
اقتصاد آمریکا تفاوت هایی با ایران داره که باعث میشه نتونیم اونا رو مقایسه کنیم مثلاً:
اونجا محدودیت های وارداتی مثل ایران نیست. در آمریکا دولت میگه مهم نیست که کارخانه های آمریکایی خودروسازی ورشکست بشن، مهم اینه که مردم سوار بهترین ماشین ها بشن. در حالی که در ایران برعکس.
در آمریکا صنایع کوچک در چند سال اول فعالیت از مالیات و ... معاف هستند. علت: دولت میگه وقتی یک شرکت دوساله شروع به کار کرده، این شرکت هنوز به بهره وری و سود خالص نرسیده، و هنوز داره هزینه ها و سرمایه های صرف شده اش رو جبران میکنه( مثال: آمازون از سال 2004 به سود دهی رسید، یعنی چندین سال طول کشید که به نطقه سر به سر برسه!!!)
در آمریکا وام با بهره های بسیار پایین ارائه میشه(در ژاپن هم همین طوره) و هر فرد میتونه سرمایه اولیه خودش رو راحت تامین کنه.
در امریکا میزان تورم نجومی نیست(و همین طور در برخی کشورهای پیشرفته دیگه مثل آلمان).
در فرهنگ آمریکا کار زیاد ارزشمنده (برخلاف کشورهایی مثل انگلستان) به همین دلیل سرعت رشد بیشتره.
امریکا کاملاً به بازار جهانی متصل هست یعنی شما با عرضه یک محصول در امریکا راحت می تونین کارتون رو در کشور های دیگه هم گسترش بدید.
میزان مصرف هم در آمریکا بیشتر از کشورهای پیشرفته دیگر مثل کانادا هست.
در آمریکا دولت مستقیماً در صنعت و اقتصاد فعالیت نمیکنه بلکه اونا رو مدیریت میکنه. اونجا به معنی واقعی خصوصی سازی میشه نه مثل ایران که سازمان رو میدن به سپاه و ادعای خصوصی سازی میکنن. زمانی که بانکها، کاخانه ها و شرکتهای امریکایی در چند سال گذشته ورشکست شدند، دولت آمریکا وارد عرصه شد. اکثریت سهام برخی از اونا رو خرید،مدیرعامل رو خودش تعیین کرد و بهش وظیفه داد که مثلاً تا 5 سال شرکت یا بانک باید به سوددهی برگرده، و قرارشد بانک یا شرکت با سودخودش سهام خودش رو از دولت بخره و دوباره خصوصی بشه. در یکی از بانکهای بزرگ این کار انجام شد و بانک در عرض 3 سال دوباره خصوصی شد.
اما
همه اینا باعث نمیشه رشد و توسعه در کشورهای دیگه رو هم دست کم بگیریم. کره جنوبی مثال خیلی خوبیه.
من این رو زیاد حس کردم، برای خیلی از دوستان آمریکا یک بهشته(همون dream land)، یک جایی که متفاوت از کل دنیاست. به نظرم ما همه جای دنیا رو ندیدیم، اطلاعاتمون محدوده و قدرت تبلیغاتی امریکا هم خیلی خیلی بیشتر از کشورهای دیگه هست. مگه کاربرای اینجا تو چند کشور اروپایی و آمریکایی زندگی کردن یا حتی سفر کردن؟؟؟(سفر و تماشای فیلم با کار و زندگی در یک مکان خیلی فرق میکنه)