حجاب

saeidshahi

عضو جدید
در خیابان چهره آرایش مکن از جوانان سلب آسایش مکن
زلف خود از روسری بیرون مریز در مسیر چشم ها افسون مریز
یاد کن از آتش روز معاد جلوه ی گیسو مده در دست باد
خواهرم دیگر تو کودک نیستی فاش تر گویم عروسک نیستی
خواهرم،این لباس تنگ چیست؟ پوشش چسبان و رنگارنگ چیست؟
خواهرم،اینقدر تن نازی مکن با اصول شرع لج بازی مکن
خواهرم ای عاشق دین مبین یک نظر ازواج پیغمبر ببین
 

خاطره جونی

عضو جدید
به گزارش جهان، "جواد فرهنگي" در صفحه گوگل پلاس خود نوشت:
بانوي محجبه اي در يکي از سوپرمارکت‌هاي زنجيره‌اي در فرانسه خريد مي‌کرد؛ خريدش که تموم شد براي پرداخت رفت پشت صندوق. صندق‌دار يک خانم بي‌حجاب و اصالتاً عرب بود.

صندوق‌دار نگاهي از روي تمسخر بهش انداخت و همينطور که داشت بارکد اجناس را مي‌گرفت اجناس او را با حالتي متکبرانه به گوشه ميز مي‌انداخت. اما خانم باحجاب ما که روبنده بر چهره داشت خونسرد بود و چيزي نمي‌گفت و اين باعث مي‌شد صندوقدار بيشتر عصباني بشه ! بالاخره صندوق‌دار طاقت نياورد و گفت: «ما اينجا توي فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران داريم اين نقابي که تو روي صورتت داري يکي از همين مشکلاته که عاملش تو و امثال تو هستيد! ما اينجا اومديم براي زندگي و کار نه براي به نمايش گذاشتن دين و تاريخ! اگه مي‌خواي دينت رو نمايش بدي يا روبنده به صورت بزني برو به کشور خودت و هر جور مي‌خواي زندگي کن!»

خانم محجبه اجناسي رو که خريده بود توي نايلون گذاشت، نگاهي به صندق‌دار کرد… روبنده را از چهره برداشت و در پاسخ خانم صندوق‌دار که از ديدن چهره? اروپايي و چشمان رنگين او جا خورده بود گفت: «من جد اندر جد فرانسوي هستم…اين دين من است . اينجا وطنم…شما دينتون را فروختيد و ما خريديم
 

خاطره جونی

عضو جدید
دوست داشتن به دله، بی خیال ظاهر
بهش گفتم: امام زمان عج رو دوست داری؟
گفت: آره! خیلی دوسش دارم
گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟
گفت: آره!
گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟
گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دله
گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد
گفت: چرا؟
براش یه مثال زدم:

گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری و می بینی بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه می گیره. عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟ بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه: عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم. بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیش رستوران؟ اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله…
دیدم حالتش عوض شده
بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟ تو نشستی با یه دختره عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟ حرف شوهرت رو باور می کنی؟
گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه
گفتم: پس حجابت….
اشک تو چشاش جمع شده بود
روسری اش رو کشید جلو
با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم، حجاب که قابلش رو نداره
از فردا دیدم با چادر اومده
گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد!
خندید و گفت: می دونم! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره
می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه
 

خاطره جونی

عضو جدید
[h=2]چرا مثل عزادارها سیاه می پوشی؟[/h]
داشتم سجاده آماده می کردم برای نماز، همین که چادر مشکی ام را از سر برداشتم تا چادر نماز بر سر کنم .

گفت: این همه خودت را بقچه پیچ می کنی که چی؟
بر گشتم به سمت صدا، دختری را دیدم که در گوشه ی نمازخانه نشسته بود.
پرسیدم: با منی؟
گفت: بله! با تو ام و همه ی بیچاره های مثل تو
که گیر کرده اید توی افکار عهد عتیق!
اذیت نمی شوی با این پارچه ی دراز دور و برت؟
خسته نمی شوی از رنگ همیشه سیاهش؟
تا آمدم حرف بزنم گفت:
نگاه کن ببین چقدر زشت می شوی ، چرا مثل عزادارها سیاه می پوشی؟
و بعد فقط بلدید گیر بدهید به امثال من.
خندیدم و گفتم: چقدر دلت پُر بود دوست من! هنوز اگر حرف دیگری مانده بگو.
خنده ام را که دید گفت: نه! حرف زدن با شماها فایده ندارد.
گفتم: شاید حق با تو باشد عزیزم. پرسیدم ازدواج کردی؟ گفت: بله.
گفتم من چادر را دوست دارم. چادر؛ مهربانیست.
با سرزنش نگاهم کرد که یعنی تو هم مثل بقیه ای…
گفتم؛ چادر سر می کنم، به هزار و یک دلیل.
یکی از دلایل چادر سر کردنم حفظ زندگی ِ توست.

با تعجب به چهره ام نگاه کرد.
پرسیدم با همسرت کجا آشنا شدی؟
گفت: فلان جا همدیگر را دیدیم، ایشان پیشنهاد ازدواج داد، من هم قبول کردم.
گفتم خوب؛ خدا قبل از دستور دادن به من که خودم را بپوشانم به مرد ها می گوید؛
غض بصر داشته باشید یعنی مراقب نگاهتان باشید.
تکلیف من یک چیز است و تکلیف مردان یک چیز دیگر.
این تکالیف مکمل هم اند، یعنی اگر مردی غض بصر نداشت و زل زد به من، پوشش من باید مانع و حافظ او باشد،
و من اگر حجاب درست و حسابی نداشتم، غض ِ بصر مرد و کنترل نگاهش باید مانع و حافظ من باشد.
همسر تو، تو را “دید”، کشش ایجاد شد، و انتخابت کرد.
کجا نوشته شده است که همسرت نمی تواند از تماشای زنانی غیر از تو لذت ببرد،

وقتی مبنای انتخاب برای او نگاه است؟!
گفت: خوب… ما به هم تعهد دادیم.
گفتم: غریزه، منطق نمی شناسند، تعهد نمی شناسد.
چه زندگی ها که به چشم خودم دیدم چطور با یک نگاه آلوده به باد فنا رفت.
من چادر سر می کنم، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد،
و نگاهش را کنترل نکرد، زندگی تو، به هم نریزد.
همسرت نسبت به تو دلسرد نشود.
محبت و توجه اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود.

من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان
زیر چادری که بیشتر شبیه کوره است از گرما هلاک می شوم،
زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم،
بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو.
من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم.
من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم.
من روی تمام ِ این علاقه ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم.
سکوت کرده بود.

گفتم؛ راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد.
حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان
و صد جور جراحی ِ زیبایی فک و بینی و کاشت گونه و لب و آنچه نگفتنیست،
چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند.
حالا بیا منصف باشیم.
من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟
بعد از یک سکوت طولانی گفت؛ هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم …
راست می گی…
 

خاطره جونی

عضو جدید
کتابِ "چی شد چادری شدم؟" قصه ی دخترانی است که از خاطراتشان و از زمانی که چادری شدند می گوید.

در یکی از خاطرات می خواندم که راوی تصورش از چادری ها، قبل از اینکه خودش چادری شود، این بوده که آنها درسخوان و فعال نیستند یا مثلا شلخته اند و لباس های مدِ روز نمی پوشند تا وقتی که دانشگاه قبول می شود و می بیند اکثر بچه های خوابگاهشان چادری هستند اما بر خلاف تصورش میبیند آنها از او هم منظم ترند و مدِ روز لباس می پوشند. جالب اینکه آنها هم تا قبل از اینکه خوابگاه بیایند درباره مانتویی ها تصورات غلطی داشتند، مثلا هم اتاقی سال اولش به او گفته بود فکر نمی کرده او نماز بخواند چرا که تصورش از مانتویی ها این بوده که نماز نمی خوانند.


یادم می آید راهنمایی بودم. وقت نماز بود. من و یکی از دوستانم رفتیم نمازخانه. بعد از اینکه نمازمان را خواندیم داشتیم بلند می شدیم بریم سر کلاس که چشممان افتاد به دو تا از همکلاسیهایمان که درست در صف جلوئی ما قرار داشتند و ما متوجه حضور آنها نشده بودیم انگار که قبل از ما آمده بودند. همیشه وقتی می دیدیمشان حجابشان نصفه نیمه بود ... دوستم با اینکه خودش مانتویی بود (و همیشه حجاب را رعایت می کرد) از دیدنشان خیلی غافلگیر شده بود شاید چون فکر نمی کرد آنها اهل نماز باشند ولی آنجا از دیدنشان خیلی خوشحال شده بود. این را از لحن صدایش فهمیدم وقتی از آنها پرسید: شمام نماز می خونید؟؟....

مشخصات کتاب: چی شد چادری شدم - گردآورنده عالیا نراقی عراقی - انتشارات نوای دانش

sienO2_522.jpg
 
آخرین ویرایش:

خاطره جونی

عضو جدید
معرفی کتابِ "بهم میاد؟":
قسمتی از کتاب:
سر شام می گویم که دارم به حجاب پوشیدن فکر می کنم و با ناباوری می بینم که آنها با حالتی عصبی به همدیگر نگاه می کنند. منتظر بودم برای تشویق من دَم بگیرند و آواز بخوانند. نه اینکه دو چهره ی مضطرب را ببینم که به من خیره مانده اند. ... بابا چشمانش را یک وری می چرخاند طرف من. مامان درحالی که چشمهایش را به عمد روی من قفل کرده است، جرعه ای از لیمونادش را می خورد. انگار تلاش می کند تا اگر من دارم شوخی می کنم، سر در بیاورد. ...

- باورم نمیشه که از این کار من حتی خوش حال هم نیستید! فکر می کردم هیجان زده می شید! ش ش ش!لااقل یکم حمایت بد نبود! دائما من رو تشویق می کنید تا بیشتر نماز بخونم و با من درباره ی معنوی شدن حرف می زنید؛ اما با این همه، چرا حالا که می خوام یه قدم دیگه بردارم خوش حال نیستید؟ ...

بابا با ناراحتی رو برمی گرداند و سرش را می خاراند. مامان آه می کشد، سپس به پشتی صندلی تکیه می دهد و دستم را می گیرد در دستانش.

- ما به تو افتخار می کنیم. اما این تصمیم بزرگیه عزیزم و تو دیگه در مدرسه ی هدایت نیستی. مک کلینز محیط متفاوتی داره. حتی ممکنه بهت اجازه ی این کار رو ندن.

- آره. درسته! چطوری می تونن مانعم بشن؟ این به خودم ربط داره که بخوام این کار رو انجام بدم یا انجام ندم.

... مامان از من می پرسد: «چطوره امشب یه امتحانی بکنیم؟»

- بریم مرکز خرید چادستون.

... اگر هم سن و سال من باشی و شب سه شنبه با دوستانت برای خرید به مرکز خرید چادستون رفته باشی، حتم دارم برای خرید جوراب نرفته ای. ... چادستون یعنی میک آپ و مد بالا و موی عالی. بنابراین، باید در معادله ی مربوط به خودم، موی عالی را با حجاب عالی جایگزین کنم و من کاملا آماده ام.

در این لحظه، اگر رُتیلی را به جای گـُلـَک الماس نشانی به لباست سنجاق کنی، برایت کمتر ترسناک است.

تصمیم گرفتم روسری آبی ِ سیری بپوشم با هدبندی نخی که ته رنگ آبی دارد، تا با شلوار جین و ژاکت کش بافم جور دربیاید. موهایم را به عقب می برم و دم اسبی می بندم و هدبندم را می گذارم. از آنجایی که روسری ام ابریشمی است و می سُرد، لازم است هدبند بپوشم تا نگهش دارد. تضاد و اختلاف سایه های این دو جور آبی، خودش تا اندازه ای ظرافت بیشتری به ظاهرم می دهد. روسری را از وسط به شکل مثلثی تا می زنم و می اندازمش روی هدبند و تنظیمش می کنم. می بندمش و حواسم هست که چروک نداشته باشد و هدبندم نیز معلوم باشد. شکلش که درست و درمان می شود، آن را روی گردنم با سنجاقی محکم می کنم. بالهایش را روی شانه هایم می اندازم و آنها را با سنجاق سینه ای به همدیگر متصل می کنم.

... وقتی دارم توی اغذیه فروشی مرکز خرید قدم می زنم سه تا زن محجبه را میبینم. سه تایی دور میزی گرم گرفته اند و دارند بستنی می خورند. چشم یکی شان به چشمم می افتد و لبخند می زند.

- ا َسّلامو علیکم.

من هم با لبخند پاسخ می دهم «و علیکمو سّلام». دو تای دیگر نیز همین طور سلام می کنند و به گرمی به من لبخند می زنند. سرشان دوباره گرم خودشان می شود، من درحالی که لبخندی به لب دارم از کنارشان رد می شوم و با خودم فکر می کنم تا حالا نفهمیده بودم که حجاب چیزی بیشتر از پاکدامنی هم دارد. این ها با من غریبه اند، اما همه ی ما احساس کردیم رابطه ای حیرت انگیز داریم، حس اینکه این لباس ما را در یک خواهری ِ جهانی به همدیگر پیوند می دهد.
بهم میاد؟! -
××نویسنده: رنده عبدالفتاح - مترجم: محسن بدره - نشر آرما××

siNL2u_290.jpg
 
آخرین ویرایش:

Joe_Bel

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
درود بر شما، باز درود بر شما، مبارکتان باد حجاب شرعي


1- چون حجاب خود واجب شرعي و عبادت است و رعايت آن موجب اجر و پاداش بزرگي است و اين عبادت و اجر با پوشيدن آن شروع و با کنار گذاشتن آن پايان مي ‌يابد.

2- قطعاً بدان که در حال عبادت دائمي هستيد در صورتي که: 1- در خانه خود ماندگار و مگر براي رفع نياز از خانه خارج نشويد. 2 يا اگر از خانه خارج شدي از رفتن به اماکن مردان پرهيز نمائيد. 3 و اگر از کنار مردان گذشتيد حجاب را رعايت نمائيد. آنگاه به فرمان خدا پاسخ داده‌ ايد که مي ‌فرمايد:

﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى﴾. [احزاب 33].

3- با پوشيدن حجاب در حال عبادت هستيد: چون همانا پوشيدن حجاب نوعي جهاد در راه خداست بخصوص که هماکنون دشمنان اسلام تمام تلاش خود را براي کنار گذاشتن حجاب زن مسلمان و عملي نمودن اين پديده شوم بکار گرفته‌ اند.

4- رعايت حجاب زنها را شرارتهاي زيادي مانند نگاههاي بد، ملاقات، تماس، تسلط شياطين جن و انس محفوظ مي‌دارد و منحرفين چشم طمع بتو نمي‌دوزند. خداوند مي ‌فرمايد:

﴿ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ﴾. (الأحزاب: 59).

به عفت و شرف، دوري از شک و شبهه شناخته مي ‌شوند و آنکه در قلب وي مرض است به او متعرض نمي ‌شود.

5- ‌پوشش حجاب دليل عفت و پاکي زن و قوت دين و عقل او و دوري از شُبهات است و اين موارد براي مرد مهمترين صفات انتخاب شريک زندگي است.

6- در ثواب زناني که نسبت به حجاب بي ‌اهميت و يا بد حجاب هستند و براي پوشش حجاب از تو پيروي مي‌ کنند نيز شريک هستيد. پيامبر (صلى الله عليه وسلم) مي ‌فرمايد: «من دل على خير فهو کفاعله». (مسلم). کسي که ديگران را بسوي نيکي راهنمايي کند اجرِ او به اندازه کسي است که آن نيکي را انجام دهد. و نيز مي ‌فرمايد: «من دعا إلى هدي کان له من الأجر مثل أجور من تبعه لا ينقص من أجورهم شيئاً». (مسلم). کسي که ديگران را به هدايت دعوت کند اجري همانند کساني که از او پيروي مي ‌کنند دارد بدون اينکه از اجر آنها ذره‌ اي کاسته شود.

7- پوشيدن حجاب راه سلامتي تو از بديهاي زيادي است که در انتظار توست مانند خودنمائي و هتک حرمت و پيروي ديگران از شما و شيفته به شما و غيره.

8- پوشيدن حجاب، غير مسلمانان را به اسلام فرا مي ‌خواند و آنان را به کاوش در حقيقت دين و شناخت آن دعوت مي ‌نمايد بنابراين زن محجبه دعوتگر بسوي دين است.

9- پوشيدن حجاب اسلامي سبب پاکي قلب است ﴿ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ﴾. (الأحزاب: 53). اين کار براي پاي دلهاي شما و آنان بهتر است.

10- ثواب شکيبائي و صبر بر انجام دستورات خدا و رنج و محبت و گرفتاريهاي ان خداوند مي ‌فرمايد :

﴿وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى﴾. [النازعات: 40- 41]. «اما آنکه بترسد از ايستادن پيش خداي خويش و تن را از آرزوها باز دارد. حقا که بهشت جايگاه اوست».
 

DONYA16822

عضو جدید
کاربر ممتاز





1)« خواهران ما در حالى كه چادر خود را محكم برگرفته‏اند و خود را هم چون فاطمه و زینب حفظ می‏كنند... هدف‏دار در جامعه حاضرشده‏اند.»
(رییس جمهور شهید محمد على رجایى)
2)«اى خواهرم: قبل از هر چیز استعمار از سیاهى چادر تو می ‏ترسد تاسرخى خون من.»
(شهید محمد حسن جعفرزاده)
3) «مادرم... من با حجاب و عزت نفس و فداكارى شما رشد پیدا كردم.»
(شهید غلامرضا عسگرى)
4)«شما خواهرانم و مادرانم: حجاب شما جامعه را از فساد به سوى‏معنویت و صفا مى‏كشاند.»
(شهید على رضائیان)
5) «از خواهران گرامى خواهشمندم كه حجاب خود را حفظ كنند، زیرا كه‏حجاب خون‏بهاى شهیدان است.»
(شهید على روحى نجفى)
6) «و تو اى خواهر دینى‏ام: چادر سیاهى كه تو را احاطه كرده است ازخون سرخ من كوبنده تر است.»
(شهید عبدالله محمودى)
7)«خواهر مسلمان: حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادرمسلمان: بى‏اعتنایى شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهدشد.»
(شهید على اصغر پور فرح آبادى)
8)«به پهلوى شكسته فاطمه زهرا(س) قسمتان می دهم كه، حجاب را حجاب ‏را، حجاب را، رعایت كنید.».
(شهید حمید رستمى)
9) «خواهرم: حجاب تو مشت محكمى بر دهان منافقین و دشمنان اسلام مى زند.»
(شهید بهرام یادگارى)
10)«یك دختر نجیب باید باحجاب باشد.»
(شهید صادق مهدى پور)
11)«از تمامى خواهرانم مى‏خواهم كه حجاب این لباس رزم را حافظ باشند.»
(شهید سید محمد تقى میرغفوریان)
12)«خواهرم: از بى حجابى است اگر عمر گل كم است نهفته باش و همیشه گل باش.»
(شهید حمید رضا نظام)
13) «حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست»
(شهید محمد كریم غفرانى)
14) «خواهرم: محجوب باش و باتقوا، كه شمایید كه دشمن را با چادرسیاهتان و تقوایتان مىكشید.»
«حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل حجاب دشمن را مى بینى و دشمن تو را نمى بیند.»
(سردار شهید رحیم آنجفى)


لینک:rozatolamir.loxblog.
 

DONYA16822

عضو جدید
کاربر ممتاز

]

زمان شاه بود . داشتیم در خیابون قدم می زدیم . خانم بی حجاب داشت جلومان راه می رفت . فاطمه رفت جلو و بدون هیچ مقدمه ای ازش پرسید : « ببخشید خانم ، اسم شما چیه ؟ » خانم با تعجب جواب داد : زهرا،چطور مگه چیه ؟»فاطمه خندید و گفت هم اسمیم »،

بعد گفت : «می دونی چرا روی ماشینا، چادر می کشند ؟»خانم که هاج و واج مانده بود گفت:«لابد چون صاحبشون می خوان سرماو گرما و گرد و غبار و اینجور چیزا به ماشینشون آسیب نزنه ».فاطمه گفت:«آفرین! من و تو هم بنده های خدا هستیم و خدا بخاطر علاقه اش به ما، پوششی بهمون داده تا با اون از نگاه های نکبت بار بعضیا، حفظ شویم و آسیبی نبینیم . خصوصا هم نام حضرت فاطمه سلام الله علیها هم هستیم …بعدها که اون خانم رو دیدم محجبه شده بود .»

شهیده فاطمه جعفریان

شهادت :۱۳۵۶

علت شهادت : توسط ساواک رژیم شاه

برگرفته از کفش های به جا مانده در ساحل ، ص۱۷
 

DONYA16822

عضو جدید
کاربر ممتاز
دانه‌های مروارید را که لای موهایش کار گذاشتند، توی آینه خودش را برانداز کرد. مرواریدها به طرح لباس و تور بالای سرش خیلی می‌آمد.ذوق عجیبی همه‌ی وجودش را پر کرده بود.
آرایشگر گفت: عروس خانوم! دیگه کارت تموم شده. آقا داماد هم که بالا، دم در منتظره. ایشالا خوشبخت شی.بلند شد.

می‌دانست مرد زندگی‌اش از معطلی خیلی خوشش نمی‌آید. به خواهرش گفت: چادرم کو؟

و خواهرش چادر سفیدی را سرش انداخت.

دست گرفت به چادر و دور صورتش، به آرامی لبه‌های چادر را مرتب کرد.

آرایشگر گفت: خیلی خب دیگه! موهاتو خراب کردی که دختر! یه ذره شل‌تر بگیر . وقتی می‌گم شنل کرایه کن، برای همینه دیگه…

رو کرد به آرایشگر و گفت: من نگرانِ مهمتر از موهامم. موهام خراب بشه بهتر ازینه که یه عمر زندگی و آخرتم خراب بشه…

 

middbox

کاربر بیش فعال
در خیابان چهره آرایش مکن از جوانان سلب آسایش مکن
زلف خود از روسری بیرون مریز در مسیر چشم ها افسون مریز
یاد کن از آتش روز معاد جلوه ی گیسو مده در دست باد
خواهرم دیگر تو کودک نیستی فاش تر گویم عروسک نیستی
خواهرم،این لباس تنگ چیست؟ پوشش چسبان و رنگارنگ چیست؟
خواهرم،اینقدر تن نازی مکن با اصول شرع لج بازی مکن
خواهرم ای عاشق دین مبین یک نظر ازواج پیغمبر ببین

ازدواج کی؟؟؟
 

Hojjat.66

عضو جدید
مررسی از استارتر عزیز...

امید دارم علاوه بر حجاب ظاهری ...حجاب باتنی هم مد نظر باشه

ولی ایشالله طرفداران همچین تاپیکها و نظرات بیشتر بیشتر بشه
 

مهندس خرده پا 2

کاربر بیش فعال
با شمایم ! مردمان سرد این وادی

چه خوب و مهربان بودید یک وقتی


حالا چرا دل هایتان بی رنگِ بی رنگ است ؟


احساستان با حجمی از شهوت هماهنگ است


مردان با غیرت ......... کجا رفتید ؟!


از نسلتان..... مردی..... به جا مانده است ؟


زن های .........با عفّت ........... کجا رفتید ؟


حُجب و حیا و شرم و زیبایی کجا رفتید ؟


وای ........... از زمانی که در آن هستیم


وای از هجوم رنگ رنگ ِ فقر ِ انسان ها ...

 

tehranUNIVERSITY

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
154940_382594828499735_2080190993_n.jpg


....................... مامانی من عروسک نیستم ..................

مامان خوبم می دونم خیلی دوستم داری. دوست داری من رو خوشگل کنی و به همه نشونم بدی

ولی مامانی یه کوچولو فکر کن من قراره یه انسان باشم!

مامانی من عروسک نیستم که هرطوری لباس تنم کنی آرایشم کنی ، جلو همه برقصونیم ، بغل هرکسی قرارم بدی

من رو با خودت آرایشگاه نبر ،

تو به من حیا یاد بده ، پوشش
داشتن رو یاد بده ، دفاع از خودم رو یاد بده ،کسانی که بی عفتی یادم بدن زیادن ،تو ...عروسک شدن واسه دل دیگران رو یادم نده ...

خواهش می کنم به من فرصت انتخاب
بده! خواهش میکنم مامانی...
 

م.زهتاب

عضو جدید
مشاهده پیوست 168991


....................... مامانی من عروسک نیستم ..................

مامان خوبم می دونم خیلی دوستم داری. دوست داری من رو خوشگل کنی و به همه نشونم بدی

ولی مامانی یه کوچولو فکر کن من قراره یه انسان باشم!

مامانی من عروسک نیستم که هرطوری لباس تنم کنی آرایشم کنی ، جلو همه برقصونیم ، بغل هرکسی قرارم بدی

من رو با خودت آرایشگاه نبر ،

تو به من حیا یاد بده ، پوشش
داشتن رو یاد بده ، دفاع از خودم رو یاد بده ،کسانی که بی عفتی یادم بدن زیادن ،تو ...عروسک شدن واسه دل دیگران رو یادم نده ...

خواهش می کنم به من فرصت انتخاب
بده! خواهش میکنم مامانی...

کاملا موافقم;)
 

sahel70

عضو جدید
من نمیدونم داریم به کجا میریم و آخر و عاقبت ما چی میشه
ایمان آخر زمان اوتقد سخته که پیامبر میگه مومنای من کسایین که آخر الزمان هستن اونایی که نه منو دیدن نه از نزدیک بام برخورد داشتن ،میگه نگه داشتن ایمان تو آخر الزمان مثل نگه داشتن ذغال داغ کف دسته ........
آفرین به اونایی که نگهش میدارن
 
بالا