اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار
طالع بی شفقت بین که درین کار چه کرد
دل چه شناسد که چیست قیمت سودای تو
قدر تو چه داند صدف در شب*افروز را
گر اثر روی تو سوی گلستان رسد
باد صبا رد کند تحفهٔ نوروز را
اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار
طالع بی شفقت بین که درین کار چه کرد
دل چه شناسد که چیست قیمت سودای تو
قدر تو چه داند صدف در شب*افروز را
گر اثر روی تو سوی گلستان رسد
باد صبا رد کند تحفهٔ نوروز را
در زوایای طربخانه جمشید فلکاین شرح بی نهایت کز زلف یار گفتند // حرفی است از هزاران کاندر عبارت آمد
در زوایای طربخانه جمشید فلک
ارغنون ساز کند زهره به آهنگ سماع
چنگ در غلغله آید که کجا شد منکر
جام در قهقهه آید که کجا شد مناع
عشق تو کمال حیرت آمد // وصل تو کمال حیرت آمد
بس غرقه ی حال وصل کآخر // هم بر سر حال حیرت آمد
دلبرم عزم سفر کرد خدا را یارانذر قیامت چو سر از خاک لحد بردارم
گرد سودای تو بر دامن جانم باشد
تو آوازی غمین و گرم داری
پر و بالی سفید و نرم داری
بخوان ای هم قفس یک بیت حافظ
مگر از بودن من شرم داری؟
در زمانه کار کار عشق توستتو گفتی با منی من تار تو پود
ولی در با تو بودن دل نیاسود
دلم عشقم غرورم را شکستی
ببینم این کجایش عاشقی بود؟
در زمانه کار کار عشق توست
از سر این کار نتوان درگذشت
کی رسم در تو که رخش وصل تو
از زمانه بیست میدان درگذشت
پس عجب نی گر رگ ایمان ماتو در خود را بخود پوشیده ئی
در دل آور آنچه بر لب چیده ئی
پس عجب نی گر رگ ایمان ما
نیش آن مژگان کافر می*برد
این عجب*تر، کان لب نوشین به لطف
گردنان را سر به شکر می*برد
در غم زنجیر مشکینش فلک
دست از طلب ندارم تا کام من برآید // یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
در غم زنجیر مشکینش فلک
هر زمان زنجیر دیگر می*برد
در جمال روی او نظارگی
دست را حالی به خنجر می*برد
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتمدر این درگه که گه گه که که که که شود ناگه // مشو غره به امروزت که از فردا نه ای آگه
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم
در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد
باغ صد خاطره خنديد
عطر صد خاطره پيچيد
در عشق نکویان چه فراق و چه وصال؟دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی // دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند
لطف الهی بکند کار خویش
مژده رحمت برساند سروش
زر داند ساخت کار من آریشب ها که سکوت است وسکوت است وسیاهی
آوای تو می خواندم از لایتناهی
آوای تو می آردم از شوق به پرواز
...........................................(این مصرعش یادم رفته)
در میکده رهبانم و در صومعه عابد // گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجدزر داند ساخت کار من آری
کار همه کس به زر چو زر گردد
امروز بساز کار ما گر نی
فردا همه کارها دگر گردد
دست از دنیا بدار و دامن آهی بگیردر میکده رهبانم و در صومعه عابد // گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت // اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرادست از دنیا بدار و دامن آهی بگیر
تا بدانی همچو بیدل قدر دار و گیر را
از حرف تا عمل فاصله بسيار بود
لاف عاشقي زدن شيوه اغيار بود
دوش دل در کوی او گم کرده*امدعوی چه کنی داعیهداران همه رفتند // شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
در گوشه غمی که فراموش عالمی است // من غمگسار سازم و او غمگسار مندوش دل در کوی او گم کرده*ام
دوستان برخاک راهش بنگرید
کور بادا چشمتان گر صبحگاه
پی من آن روی چو ماهش بنگرید
در گوشه غمی که فراموش عالمی است // من غمگسار سازم و او غمگسار من
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |