خوشا به حالت ای روستایی،چه شادو خرم،چه با صفایی،در شهر ما نیس جز دود و ماشین،دلم گرفته از ان و از این،ای کاش من هم پرنده بودم،با شادمانی پر میگشودم،میرفتم از شهر به روستایی،انجا که دارد اب وهوایی......
این دفعه میخوام به جای ادما ی الان یه ادم برفی رو بغل بگیرم ،باور کنین اون انقد مرام داره که از خجالت گرمای وجود من وسردی وجود خودش اب شه ولی افسوس واسه ادمای پوشالیه الان،افسوس..............