من مادرِ تمام کسانی هستم که آسمانی دارند بی ستاره
برایتان خواهم گفت
از بیدادِ شبهای تاریکِ تاریکِ تاریکِ آدم کش
از ستارههای بی عشق
ستارههای بی دوام
بی وجدان
از تنها یی های ماندگار
من همیشه میدانستم
ستاره ها میآیند
ستاره ها میروند
و گاهی بیش از یک شب نمی مانند
من راز خفتن در...
تو نیستی و من
تا جنون
تا مرزِ نبودن
تا رها شدن از هر چه که رنگ هوشیار ی دارد
تا سقوط
تنها یک قدم فاصله دارم
تو نیستی و من
دلگیر از کسانی که بی خبر میمیرند
بی خبر میمیرم
مثلِ غریبی که دل به هیچ آشنائی ندارد
با خودم به هم میزنم
مثلِ مسافری که یقینی به رسیدن ندارد
فاتحه ی هر چیزِ آبادی را خوانده...