راز دلم از عشق تو شعله گرفت
شعرهای نابم از مهرتو نشات گرفت
تاب هم از این کاغذ گرفت گر گرفت
دلم آرام بود از بی قراریها ولی
از شوق تو دیوانگی از سر گرفت
نام تو روشنی بخش من است
شمع من از نورچشمان تو رونق گرفت
چشم من بیدار شبهای بسیاری ولی
از برای دیدن رویای رویت خواب را دربر گرفت
روزگارم همه تاریک و تیره ،با حضورت
اه نمیدانی چه زیبا رنگ گرفت
بایدم بازهم نویسم از تو و چشمان تو
باز دستم نوشتن از سر گرفت
شعرهای نابم از مهرتو نشات گرفت
تاب هم از این کاغذ گرفت گر گرفت
دلم آرام بود از بی قراریها ولی
از شوق تو دیوانگی از سر گرفت
نام تو روشنی بخش من است
شمع من از نورچشمان تو رونق گرفت
چشم من بیدار شبهای بسیاری ولی
از برای دیدن رویای رویت خواب را دربر گرفت
روزگارم همه تاریک و تیره ،با حضورت
اه نمیدانی چه زیبا رنگ گرفت
بایدم بازهم نویسم از تو و چشمان تو
باز دستم نوشتن از سر گرفت