من که من نیستم تا در برابرت جراتی کنم و زیاده بگویم.اصلا من چیستم پیش این همه تو بودن. زیبا خرسندی از این است که در تمام لحظات جاری هستی. دلبر ببخش که اینگونه صدایت می کنم و اینگونه ادعای دلباختگی ات را دارم ببخش که بارها و بارها جز تو را جای تو نهادم و دل را ازردم و نکند که دلی را ازرده باشم.نمی دانم همیشه برای این سرتا پا حقیر درگاهت سوال بوده چرا ؟ چرا خدای من گاهی غیر ها برایم جای رفیع می یابند و من از تو دورو از تو دور می شوم. کاش می دانستمت کاش به اندازه ایی ناچیز حتی می فهمیدمت و هرگز این هجران را به دوش نمی کشیدم. از تو بجز بزرگی و عزت و عطا و رحمت و.......هرچه عالی و متعالی انتظار نمی رود.بازهم همین گونه باش و بفهمان به این تن به این روح که بس می خواهدت که بس...........