حالا من یه بار بچه بودم از شهر دیگه مهمون داشتیم سر سفره صبحونه بابام گفت پاشو برو بستنی بگیر منم خوشحال که چی بابام منو چقد دوست داره رفتم بستنی گرفتم اومدم گذاشتم یخچال بعد صبحونه بخورم اومدم سر سفره بابام داد زد چرا فقط خودتو اوردی نونت کجاس نگو بستنی نبوده بسته ی نون بوده من تو توهم بودم...