خنده بازار :))

masoudica

عضو جدید
از دوستانی که قصد دارن تو این تاپیک مطلبی رو بذارن خواهش دارم که طوری نباشه که خدایی ناکرده به شخص یا قومیت یا گروه خاصی بی حرمتی بشه،
مرسی:smile:


مراقب حاضر جوابی بچه ها باشید !!!! ...

دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.
معلم گفت: از نظر فيزيکى غيرممکن است که نهنگ بتواند يک آدم را ببلعد زيرا با وجود اينکه پستاندار عظيم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسيار کوچکى دارد.
دختر کوچک پرسيد: پس چطور حضرت يونس به وسيله يک نهنگ بلعيده شد؟
معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. اين از نظر فيزيکى غيرممکن است.
دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت يونس مى‌پرسم.
معلم گفت: اگر حضرت يونس به جهنم رفته بود چى؟
دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسيد.

************ ********* ********* ********* **
يک روز يک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مى‌کرد نگاه مى‌کرد.
ناگهان متوجه چند تار موى سفيد در بين موهاى مادرش شد.
از مادرش پرسيد: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفيده؟
مادرش گفت: هر وقت تو يک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوي، يکى از موهايم سفيد مى‌شود.
دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهميدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفيد شده!

************ ********* ********* ******
عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچه‌هاى کلاس عکس يادگارى بگيرد. معلم هم داشت همه
بچه‌ها را تشويق مي‌کرد که دور هم جمع شوند.
معلم گفت: ببينيد چقدر قشنگه که سال‌ها بعد وقتى همه‌تون بزرگ شديد به اين عکس نگاه کنيد و بگوئيد : اين احمده، الان دکتره. يا اون مهرداده، الان وکيله.
يکى از بچه‌ها از ته کلاس گفت: اين هم آقا معلمه، الان مرده.

************ ********* ********* ********* ********
بچه‌ها در ناهارخورى مدرسه به صف ايستاده بودند. سر ميز يک سبد سيب بود که روى آن نوشته
بود: فقط يکى برداريد. خدا ناظر شماست.
در انتهاى ميز يک سبد شيرينى و شکلات بود. يکى از بچه‌ها رويش نوشت: هر چند تا مى‌خواهيد
برداريد! خدا مواظب سيب‌هاست:biggrin:
 

masoudica

عضو جدید
پاسخ

پاسخ

انگليسي زبان سختي هست ... البته براي بعضيها!
اين يه داستان کاملا واقعي از سفير ژاپن در ايلات متحده آمريکاست


Untitled-1.jpg
چندي پيش سفير ژاپن که براي جلسه ي مهمي در واشنگتن بايد به ديدار باراک اوباما ميرفت قبل از حضور در ميتينگ سعي کرد چند کلمه اي انگليسي ياد بگيره (در حد حال و احوال پرسي)
استادآقاي مري از اون خواست تا پس از دست دادن با باراک اوباما مکالمه رو با اين جمله شروع کنه:
how are you? (چطوريد)
سپس گفت احتمالا پرزيدنت هم خواد گفت : I'm fineand you?
حالا شما بگيد Me too (من هم همينطور)
بعد از اين مترجمان شما همه چيز رو در دست خواند گرفت!
اما همه چيز طبق پيشبيني پيش نرفت
وقتي آقاي مري ، اوباما رو ديد به اشتباه گفت : Who are you (بجاي how)
يعني : شما؟!!!
اوباما که شکه شده بود پاسخ داد : خوب من همسر ميشل هستم ها ها ها . . .
مري : من هم همينطور ها ها ها . . .
سپس ساعتها در اتاق جلسه در سکوت نشستند!!
 

پیوست ها

  • untitled.jpg
    untitled.jpg
    27.4 کیلوبایت · بازدیدها: 0
آخرین ویرایش:

masoudica

عضو جدید
جالب و خواندنی

جالب و خواندنی

پيامدهاي زلزله در نقاط مختلف دنيا


ونزوئلا:
زلزله مي‌آيد. ايران ضمن همدردي با ملت فهيم ونزوئلا، براي آن‌ها حدود دو ميليون خانه‌ي پيش‌ساخته و مقادير خفني بيسکويت و کلوچه‌ي لاهيجان و کنسرو ارسال مي کند. قرار مي‌شود تمام مردم ايران يا يک لقمه از غذايشان را به آن‌ها بدهند يا دولت خودش به زور يک لقمه از غذاي ملت بزند و به آن‌ها بدهد. رئيس جمهور ونزوئلا هم لبخند مي‌زند و با اوباما دست مي‌دهد!

اسپانيا:
زلزله مي‌آيد. هيچ‌کس بر اثر آن کشته و زخمي نمي‌شود و فقط چند تا گاو به خيابان مي‌آيند. مردم پارچه‌ي قرمز نشان مي‌دهند و براي تفريح مي‌دوند. گاوها صد و هشتاد نفر را کشته و دو هزار نفر را زخمي مي‌کنند!

افغانستان:
زلزله مي‌آيد. سيصد هزار نفر کشته مي‌شوند. القاعده مسئوليت زلزله را بر عهده مي‌گيرد. نيروهاي آمريکايي تمام کوهستان‌هاي افغانستان را بمباران مي‌کنند و سيصد هزار نفر ديگر از جمله بن‌لادن را در اين درگيري‌ها از بين مي‌برند. بعد از چهار ساعت پس‌لرزه‌ي فسقلي ديگري مي‌آيد و بن‌لادن مسئوليت آن را هم بر عهده مي‌گيرد!

ژاپن:
اخبار ژاپن اعلام مي‌کند که از امروز به مدت يک ماه، هر روز زلزله‌اي به بزرگي هشت و نيم ريشتر، توکيو را خواهد لرزاند. ساکنان توکيو زير لب مي‌گويند سوسکي بابا و براي امتحان کردن مقاومت ساختمان‌ها، سه ريشتر هم خودشان به صورت دستي به زلزله اضافه مي‌کنند. يک دستگاه هم درست مي‌کنند که جو را تبديل به آب‌جو کند و موقع زلزله بيشتر سر حالشان بياورد!

امارات:
زلزله مي‌آيد. نيمي از کشور نابود مي‌شود. دور ساختمان‌هاي مخروبه نوار زرد مي‌کشند و آن‌ها را به مکان توريستي تبديل مي‌کنند. ايراني‌ها از اين مکان‌ها ديدن مي‌کنند و اماراتي‌ها با پول حاصل از صنعت توريسم، يک کشور ديگر درست مي‌کنند!

فرانسه:
زلزله قرار است تا چند روز ديگر بيايد. تمام مردم اعتصاب مي‌کنند و خواستار منع وقوع زلزله در کشورشان مي‌شوند. حمل و نقل عمومي مختل مي‌شود. در نهايت زلزله تسليم خواست مردم مي‌شود و ديگر نمي‌آيد!

آمريکا:
زلزله مي‌آيد. هيچ‌کس کشته و زخمي نمي‌شود اما دو نفر و نصفي بي‌خانمان مي‌شوند. تلويريون ايران ده بار اين خبر را پخش مي‌کند و سياست‌هاي باراک اوباما، جرج بوش، کلينتون و ... و کريستف کلمب مورد انتقاد شديد قرار مي‌گيرد! وزير خارجه‌ي آمريکا خطر تروريسم را گوشزد مي‌کند و دوباره افغانستان را بمباران مي‌کنند!

فلسطين:
زلزله مي‌آيد. کسي خانه ندارد تا بي‌خانمان شود! يازده هزار نفر از نيروهاي غيرنظامي کشته مي‌شوند. قطعنامه‌اي توسط تمام کشورهاي جهان با امضاي ايران صادر شده و کشتار غيرنظاميان محکوم مي‌گردد. در انتهاي اين قطعنامه تأکيد مي‌شود که در صورت تکرار زلزله، عواقب بسيار بدي در انتظار رژيم صهيونيستي خواهد بود! ششصد ميليون دلار کمک مالي هم توسط همان تمام کشورهاي جهان صورت مي‌گيرد!

سوئيس:
زلزله مي‌آيد. دسته‌ي عينک چهار نفر از ساکنان مي‌شکند. از سوي دولت به تمام شهروندان سوئيس مبلغ سه ميليون يورو وام بلاعوض پرداخت مي‌شود. کل کابينه از مردم عذرخواهي کرده و ضمن پذيرش مسئوليت تمام اتفاقات، دسته‌جمعي استعفا مي‌دهند!

کلمبيا:
زلزله مي‌آيد. تمام جمعيت کشور به جز نود و يک نفر کشته مي‌شوند. درگيري مسلحانه رخ مي‌دهد. يک نوجوان 14 ساله با آر.پي.جي نود نفر ديگر را مي‌کشد. بعد به خودش هم مظنون مي‌شود و آر.پي.جي را توي حلقش فرو مي‌کند!

هند:
زلزله مي‌آيد. تمام خانه‌ها خراب مي‌شود. مردم آواره‌ي کوچه و خيابان مي‌شوند و از گرسنگي در آستانه‌ي مرگ قرار مي‌گيرند. بعد در يک اقدام همگاني مرتاض مي‌شوند و از مرگ حتمي نجات پيدا مي‌کنند!

ايران:
زلزله مي‌آيد. شصت هزار نفر کشته و زخمي مي‌شوند. آمار آسيب‌ديدگان زلزله در اين دولت با آمار دولت‌هاي قبلي مقايسه و از عدم افزايش آن به عنوان يکي از مفاخر دولت ياد مي‌شود. مخالفان دولت هم به شدت سرکوب ميشوند ... در نهايت تمام ماجراي زلزله و سرکوب تکذيب ميشود، ابطحي به فريب‌خورده بودن خود اعتراف مي‌کند و ريشتر را هم رمز آشوب مي‌داند!
 

masoudica

عضو جدید
عزدواج!
هر وقت من يك كار خوب مي كنم مامانم به من مي گويد بزرگ كه شدي برايت يك زن خوب مي گيرم.
تا به حال من پنج تا كار خوب كرده ام و مامانم قول پنج تايش را به من داده است.
حتمن ناسرادين شاه خيلي كارهاي خوب مي كرده كه مامانش به اندازه استاديوم آزادي برايش زن گرفته بود.. ولي من مؤتقدم كه اصولن انسان بايد زن بگيرد تا آدم بشود ، چون بابايمان هميشه مي گويد مشكلات انسان را آدم مي كند.
در عزدواج تواهم خيلي مهم است يعني دو طرف بايد به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خيلي به هم مي خوريم. از لهاز فكري هم دو طرف بايد به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فكر ندارد كه به من بخورد ولي مامانم مي گويد اين ساناز از تو بيشتر هاليش مي شود.
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نيست چه بسيار آدم هاي بزرگي بوده اند كه كارشان به تلاغ كشيده شده و چه بسيار آدم هاي كوچكي كه نكشيده شده. مهم اشق است !
اگر اشق باشد ديگر كسي از شوهرش سكه نمي خواهد و دايي عباس هم از زندان در مي آيد.
من تا حالا كلي سكه جم كرده ام و مي خواهم همان اول قلكم را بشكنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.
مهريه وشير بلال هيچ كس را خوشبخت نمي كند.
همين خرج هاي ازافي باعث مي شود كه زندگي سخت بشود و سر خرج عروسي دايي عباس با پدر خانومش حرفش بشود.
دايي عباس مي گفت پدر خانومش چتر باز بود.خوب شايد حقوق چتر بازي خيلي كم بوده كه نتوانسته خرج عروسي را بدهد. البته من و ساناز تفافق كرده ايم كه بجاي شام عروسي چيپس و خلالي نمكي بدهيم. هم ارزون تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتي مي خوري خش خش هم مي كند !
اگر آدم زن خانه دار بگيرد خيلي بهتر است و گرنه آدم مجبور مي شود خودش خانه بگيرد. زن دايي عباس هم خانه دار نبود و دايي عباس مجبور شد يك زير زميني بگيرد. مي گفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پايين! اما خانوم دايي عباس هم مي خواست برود بالا! حتمن از زير زميني مي ترسيد . ساناز هم از زير زميني مي ترسد براي همين هم برايش توي باغچه يك خانه درختي درست كردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شكست. از آن موقه خاله با من قهر است.
قهر بهتر از دعواست.آدم وقتي قهر مي كند بعد آشتي مي كند ولي اگر دعوا كند بعد كتك كاري مي كند بعد خانومش مي رود دادگاه شكايت مي كند بعد مي آيند دايي عباس را مي برند زندان!
البته زندان آدم را مرد مي كند.عزدواج هم آدم را مرد مي كند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خيلي بهتر است!
اين بود انشاي من:biggrin::biggrin::biggrin:
 

masoudica

عضو جدید
نابوديه لوديه؟

نابوديه لوديه؟

نابوديه لوديه؟

كروسوس پادشاه لوديه تصميم گرفت به ايرانيان حمله كند.
با اين حال خواست كه با پيشگويان معبد دلفي يونان مشورت كند.
پيشگو گفت:"مقدر شده است كه امپراتوري بزرگي به دست تو ويران شود."
كروسوس با شادماني اعلان جنگ كرد.
پس از دو روز نبرد،لوديه مغلوب ايرانيان شد،پايتختش قلع و قمع شد و كروسوس نيز به اسارت درآمد.
او خشمگين از سفيرش خواست تا به يونان برود و به كاهنان معبد دلفي بگويد كه در پيشگوييش چقدر به خطا رفته است.
كاهن به سفير گفت:"نه،آن كه اشتباه مي كرد تو بودي.
تو امپراتوري بزرگي را نابود كردي:لوديه."!:smile:
 

masoudica

عضو جدید
يارو ميره كولر بخره، يارو ميگه
كولر آبي ميخواي؟
ميگه : فرقي نميكنه، قرمز بده
 

masoudica

عضو جدید
پاسخ

پاسخ

يارو مي ره کتابخونه، داد مي زنه
يه ساندويچ بدين با سس اضافه
آقاهه بهش مي گه: آقا! اينجا کتابخونه هست
يارو مي گه: ببخشيد، بعد يواش در
گوش آقاهه مي گه: يه ساندويچ بدين
با سس اضافه:biggrin:
 

masoudica

عضو جدید
پاسخ

پاسخ

حوزه ي علميه قم اعلام کرد به علت
ترافيک طلاب در شهر قم، طلاب از
فردا به صورت عمامه ي سياه و سفيد
(زوج و فرد) در شهر تردد کنند

:biggrin:
 

masoudica

عضو جدید
عجيب ترين شکايات مطرح شده در آمريکا
در دنيا شکايات عجيب و غريبي به ثبت مي رسند که برخي به فرجام مي رسند و برخي نافرجام مي مانند.
کشور آمريکا نيز شاهد شکايات بسيار جالب و عجيب و غريبي است،
اين هم برخي از عجيب ترين شکايات مطرح شده در آمريکا:
به گزارش وبلاگ ترجمه اخبار ترکيه به نقل از روزنامه وطن؛يک مرد اهل سان ديه گوي آمريکا عليه شهرداري شکايتي را به مبلغ ۵/۴ ميليون دلار مطرح کرد.
دليل شکايت اين بود:
هنگام اجراي کنسرت در سالن شهرداري يک زن وارد توالت مردانه شده بودو شاکي از لحاظ روحي صدمات جبران ناپذيري ديده بود!
************ ********* ********* ********* ********* *
يک سارق زنداني نيز عليه مسئولان زندان شکايت کرد.
چرا که مسئولان زندان به او دئودورانت رايگان نمي دادند!
************ ********* ********* ********* ********* *
يک بيمار سرطاني نيز به دليل آنکه در مدت زماني که پزشکان گفته بودند نمرده بود
از مسئولان بيمارستان خواستار غرامت شد. چرا که اعتقاد داشت خيلي وقت قبل بايد مي مرده است!
************ ********* ********* ********* ********* *
پتر ويلز ۳۶ ساله در شکايتش خواستار غرامت از همسرش شد.
چرا که معتقد بود زنش به او گفته بود از وسايل پيشگيري از حاملگي استفاده مي کند اما به وي دروغ گفته است.
وي در شکايتش مدعي شد زنش اسپرم وي را دزديده است! در نهايت اين شکايت به جايي نرسيد!
************ ********* ********* ********* ********* *
يک زن که در يک روز برفي با يک موتور برفي تصادف کرده بود راننده موتور برفي را کشت.
به دليل آنکه نمي توانست از مرده شکايت کند عليه زن متوفي به دليل شوکه شدن شکايت کرد!
************ ********* ********* ********* ********* *
در فلوريدا يک ماهيگير اسير طوفان شد و درگذشت.
خانواده متوفي عليه يک کانال تلويزيوني به جرم هواشناسي نادرست شکايت کردند
و خواستار ۱۰ ميليون دلار غرامت شدند. اين دعوا به فرجام نرسيد.
************ ********* ********* ********* ********* *
يک پيرزن ۸۱ ساله به نام استلا ليبک بخاطر آنکه قهوه خريداري شده اش روي بدنش ريخته بود
و باعث سوختگي شده است از شرکت مک دونالد شکايت کرد.
دادگاه وي را محق دانست و پيرزن ۲/۷ ميليون دلار خسارت دريافت کرد.
مک دونالد از ترس شکايات مشابه تدابير لازم را اتخاذ کرد!
************ ********* ********* ********* ********* *
در رستوراني در فيلادلفيا يک خانم مشتري که زمين خورده بود و استخوانش شکسته بود
عليه رستوران شکايت مي کند و ۱۱۳ هزار و ۵۰۰ دلار به دست مي آورد.
جالب اينکه اين مشتري به نام آمبر چارسون در رستوران با معشوقش دعوا کرده بود
و روي بطري اي که به سوي معشوقش پرت کرده افتاده و زمين خورده بود!
 

masoudica

عضو جدید
يه شب خانم خونه اصلا” به خونه بر نميگرده و تا صبح پيداش نميشه! صبح بر ميگرده خونه و به شوهرش ميگه که ديشب مجبور شده خونهء يکي از دوستهاي صميميش (مونث) بمونه. شوهر بر ميداره به 10 تا از صميمي ترين دوستهاي زنش زنگ ميزنه ولي هيچکدومشون حرف خانم خونه رو تاييد نميکنن! يه شب آقاي خونه تا صبح برنميگرده خونه. صبح وقتي مياد به زنش ميگه که ديشب مجبور شده خونهء يکي از دوستهاي صميميش (مذکر) بمونه. خانم خونه بر ميداره به 10 تا از صميمي ترين دوستهاي شوهرش زنگ ميزنه. 10 تاشون تاييد ميکنن که آقا تمام شب رو خونهء اونا مونده!! 4 تاي ديگه حتي ميگن که آقا هنوزم خونهء اونا پيش اوناست.
نتيجهء اخلاقي از درس اول: يادتون باشه که مردها دوستهاي بهتري هستند
:biggrin:
 

masoudica

عضو جدید
چرچيل و راننده تاکسي


چرچيل (نخست وزير سابق بريتانيا) روزي سوار تاکسي شده بود و به دفتر BBC براي مصاحبه مي‌رفت.

هنگامي که به آن جا رسيد به راننده تاکسي گفت آقا لطفاً نيم ساعت صبر کنيد تا من برگردم.

راننده گفت: "نه آقا! من مي خواهم سريعاً به خانه بروم تا سخنراني چرچيل را از راديو گوش دهم"

چرچيل از علاقه‌ي اين فرد به خودش خوشحال و ذوق‌زده شد و يک اسکناس ده پوندي به او داد.

راننده تاکسي با ديدن اسکناس گفت: "گور باباي چرچيل! اگربخواهيد، تا فردا هم اين‌جا منتظر مي‌مانم"
 

babi charlton

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرچيل و راننده تاکسي


چرچيل (نخست وزير سابق بريتانيا) روزي سوار تاکسي شده بود و به دفتر BBC براي مصاحبه مي‌رفت.

هنگامي که به آن جا رسيد به راننده تاکسي گفت آقا لطفاً نيم ساعت صبر کنيد تا من برگردم.

راننده گفت: "نه آقا! من مي خواهم سريعاً به خانه بروم تا سخنراني چرچيل را از راديو گوش دهم"

چرچيل از علاقه‌ي اين فرد به خودش خوشحال و ذوق‌زده شد و يک اسکناس ده پوندي به او داد.

راننده تاکسي با ديدن اسکناس گفت: "گور باباي چرچيل! اگربخواهيد، تا فردا هم اين‌جا منتظر مي‌مانم"
:biggrin:
 

masoudica

عضو جدید
تا آخر داستان رو بخونيد مي خوام بدونم چند نفر قبل از آنکه به آخر برسن مي تونن داستان رو پيش بيني کنند؟
مسئولين يک مؤسسه خيريه متوجه شدند که وکيل پولداري در شهرشان زندگي مي‌کند و تا کنون حتي يک ريال هم به خيريه کمک نکرده است. پس يکي از افرادشان را نزد او فرستادند.
مسئول خيريه: آقاي وکيل ما در مورد شما تحقيق کرديم و متوجه شديم که الحمدالله از درآمد بسيار خوبي برخورداريد ولي تا کنون هيچ کمکي به خيريه نکرده‌ايد. نمي‌خواهيد در اين امر خير شرکت کنيد؟
وکيل: آيا شما در تحقيقاتي که در مورد من کرديد متوجه شديد که مادرم بعد از يک بيماري طولاني سه ساله، هفته پيش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگي‌اش کفاف مخارج سنگين درمانش را نمي‌کرد؟
مسئول خيريه: (با کمي شرمندگي) نه، نمي‌دانستم. خيلي تسليت مي‌گويم.
وکيل: آيا در تحقيقاتي که در مورد من کرديد فهميديد که برادرم در جنگ هر دو پايش را از دست داده و ديگر نمي‌تواند کار کند و زن و 5 بچه دارد و سالهاست که خانه نشين است و نمي‌تواند از پس مخارج زندگيش برآيد؟
مسئول خيريه: (با شرمندگي بيشتر) نه . نمي‌دانستم. چه گرفتاري بزرگي ...
وکيل: آيا در تحقيقاتتان متوجه شديد که خواهرم سالهاست که در يک بيمارستان رواني است و چون بيمه نيست در تنگناي شديدي براي تأمين هزينه‌هاي درمانش قرار دارد؟
مسئول خيريه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشيد. نمي‌دانستم اينهمه گرفتاري داريد ...
وکيل: خوب. حالا وقتي من به اينها يک ريال کمک نکرده‌ام شما چطور انتظار داريد به خيريه شما کمک کنم؟
 

atish pare

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا آخر داستان رو بخونيد مي خوام بدونم چند نفر قبل از آنکه به آخر برسن مي تونن داستان رو پيش بيني کنند؟
مسئولين يک مؤسسه خيريه متوجه شدند که وکيل پولداري در شهرشان زندگي مي‌کند و تا کنون حتي يک ريال هم به خيريه کمک نکرده است. پس يکي از افرادشان را نزد او فرستادند.
مسئول خيريه: آقاي وکيل ما در مورد شما تحقيق کرديم و متوجه شديم که الحمدالله از درآمد بسيار خوبي برخورداريد ولي تا کنون هيچ کمکي به خيريه نکرده‌ايد. نمي‌خواهيد در اين امر خير شرکت کنيد؟
وکيل: آيا شما در تحقيقاتي که در مورد من کرديد متوجه شديد که مادرم بعد از يک بيماري طولاني سه ساله، هفته پيش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگي‌اش کفاف مخارج سنگين درمانش را نمي‌کرد؟
مسئول خيريه: (با کمي شرمندگي) نه، نمي‌دانستم. خيلي تسليت مي‌گويم.
وکيل: آيا در تحقيقاتي که در مورد من کرديد فهميديد که برادرم در جنگ هر دو پايش را از دست داده و ديگر نمي‌تواند کار کند و زن و 5 بچه دارد و سالهاست که خانه نشين است و نمي‌تواند از پس مخارج زندگيش برآيد؟
مسئول خيريه: (با شرمندگي بيشتر) نه . نمي‌دانستم. چه گرفتاري بزرگي ...
وکيل: آيا در تحقيقاتتان متوجه شديد که خواهرم سالهاست که در يک بيمارستان رواني است و چون بيمه نيست در تنگناي شديدي براي تأمين هزينه‌هاي درمانش قرار دارد؟
مسئول خيريه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشيد. نمي‌دانستم اينهمه گرفتاري داريد ...
وکيل: خوب. حالا وقتي من به اينها يک ريال کمک نکرده‌ام شما چطور انتظار داريد به خيريه شما کمک کنم؟
من پیش بینی نمودم!
 

Similar threads

بالا