samiyaran
عضو جدید
زندگینامه
۱۳۳۴/۱/۱ - تولد - روستای مَرغاب، ايذه بختياری، خوزستان.
فرزند سوم خانوادهای چهاردهنفره. پدر: کشاورز، شاعر و شاهنامهخوان. مادر: خانهدار
۱۳۴۰ - شيوع بيماری حصبه در ولايت، مرگومير کودکان، درگذشت برادر کوچکتر (عبدالله) بر اثر بيماری حصبه
کوچ دائمی خانواده به مسجد سليمان و نجات علی از بيماری حصبه.
۱۳۴۱ - ورود به دبستان سعدی در مسجد سليمان
۱۳۴۳ - تاسيس روزنامه ديواری "ناقوس" در دبستان (ماهانه) و درج اولين زمزمههای کودکانه در همين روزنامه.
تصادف شديد با اتومبيل، قطع اميد پزشکان از بازگشت صالحی به زندگی.
صالحی از سال اول دبستان، کار و نانآوری را در کنار تحصيلات تجربه میکند: شاگرد پادو، آبيخ فروشی، تدريس خصوصی همکلاسیهای خود، خرازی فروشی، شاگرد بنايی و فعلگی.
۱۳۴۷ - ورود به دورهی اول دبيرستان - دبيرستان ۲۵ شهريور مسجدسليمان
ادامهی کار تهيه و تنظيم روزنامهی ديواری "ناقوس" در دبيرستان تا دو سال، اما سرانجام به علت درج شعرهای معارض با شرايط، روزنامه ديواری تعطيل میشود.
۱۳۵۰ - معرفی شعر صالحی در راديوهای استان خوزستان (آبادان و اهواز) و حمايت مهدی اخوان ثالث از شعر صالحی. چاپ اشعار ايشان در مجلهی بومی شرکت نفت، به اهتمام ابوالقاسم حالت.
ادامهی مشاغل گوناگون و سخت در ياری رساندن مالی به خانواده.
۱۳۵۱ - شرکت در اولين شب شعر مسجد سليمان در کنار شاعران پيشکوست و دبيران شاعر اهل جنوب و استقبال مردم از شعر صالحی.
پارهای از شعر "شبان" که سال ۱۳۵۰ سروده شد و سال ۱۳۵۱ در شب شعر خوانده شد:
شب،
شرجی،
نان و ستاره و نفت،
حتما
شبانی که شبان آمد
شبان هم رفت.
ورود صالحی به دورهی دوم دبيرستان و انتخاب رشتهی رياضيات.
۱۳۵۲ - احضار صالحی به دفتر دبيرستان که توسط دو غريبه بازجويی میشود و سرانجام از او میخواهند که در شعر و انشاهايی که سر کلاس میخواند، دست از انتقاد و معارضه با شرايط بردارد. صالحی مدتی سکوت میکند.
۱۳۵۳ - احضار مجدد و تنبيه و تهديد از سوی مقامات وقت. صالحی ترک تحصيل میکند.
بازی در نمايشنامهی "چشم در برابر چشم" اثر غلامحسين ساعدی. اين نمايش تنها دو شب در شهر اجرا و سپس گروه را از ادامهی کار بازمیدارند.
استقبال جرايد پايتخت از شعر صالحی.
۱۳۵۴ - به درخواست رئيس دبيرستان و خواهش خانواده، صالحی بر سر کلاس درس بازمیگردد و ديپلم رياضی را میگيرد.
سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۴ صالحی همراه تنی چند از شاعران پيشکسوت و همنسل خود جريان "موج ناب" را در شعر سپيد پیريزی میکند. منوچهر آتشی و نصرت رحمانی در تهران از اين جريان پيشرو حمايت میکنند و برای شعر صالحی ويژهنامههايی در مطبوعات جدی و معتبر ادبی منتشر میکنند. (ديدار صالحی با اخوان ثالث، منوچهر آتشی، منوچهر نيستانی، نادر نادرپور و سهراب سپهری در تهران)
اواخر ۱۳۵۴ اعزام به خدمت نظام وظيفه. سه ماه در پادگان لشکرک تهران که به علت نافرمانی، دو ماه آن را صالحی در زندان گذراند. سه ماه خدمت در پادگان صُفه اصفهان که قريب به چهار هفتهی آن را صالحی در زندان گذراند. او در يکی از مصاحبههايش گفته است: "قادر نبودم زور و جور و تحميل بیدليل رنج را تحمل کنم". دو ماه و هجده روز خدمت در قوشچی رضاييه، که در واقع درجهی گروهبان سومی او را حذف کرده و به قوشچی رضاييه تبعيدش کرده بودند. سرانجام پس از سی روز در قوشچی، صالحی به دليل ضعف بينايی و رفتارهای غير قابل کنترل (به زعم فرماندهان) معافيت پزشکی میگيرد و سال ۱۳۵۵ به مسجد سليمان باز میگردد. در تمام اين مدت اشعارش به صورت مستمر در جرايد مرکز به چاپ میرسيده است.
۱۳۵۵ - تلاش در راه تحکيم موج ناب در شعر.
انتخاب مشاغلی مثل معلمی (تدريس خصوصی)، تدريس رياضيات در سطح دبيرستان و کتابفروشی.
استخدام موقت در شرکت ساختمانی خارج از شهر به عنوان سرنگهبان، مسئول خريد و حسابدار. اعتراض صالحی به سران شرکت اروپايی پرزيسيون به دليل به تعويق افتادن حقوق کارگران و دعوت نگهبانان به اعتصاب. احضار صالحی، محاکمه و کسر سه ماه حقوق.
۱۳۵۶ - دی ماه اين سال نام صالحی همراه با هوشنگ گلشيری در داستاننويسی و پرويز فنیزاده در بازيگری، به عنوان برندهی جايزهی فروغ فرخزاد در شعر اعلام میشود.
صالحی سه روز به تهران میآيد، تقاضای استخدام در مطبوعات از سوی سردبيران را رد میکند و به مسجد سليمان بازمیگردد. اما در کمال تعجب به او گفته میشود که: "تو اخراجی!" صالحی از شرکت ساختمانی اخراج میشود و به تدريس خصوصی فيزيک، شيمی و رياضيات در سطح دبيرستان میپردازد.
۱۳۵۷ - صالحی از گروه "موج ناب" فاصله میگيرد. او در اين باره گفته است: "حس میکردم همهی ما شاعران موج ناب داريم شبيه هم میشويم. درک و دريافتم درست بود. ديگر زبان موج ناب جوابگوی احوال و خلاقيت من نبود. يکی دوبار با دوستان شاعرم دربارهی نقض تقطيع غلط و سطربندی سنتی در شعر سفيد بحث کردم و گفتم اين شيوهی زيرهم نويسی و پراکنده کردن کلمات بر صفحهی سپيد کاغذ درست نيست!"
۱۳۵۸ - يازدهم اردیبهشت اين سال صالحی تصميم میگيرد تا برای اقامت دايمی در تهران، شهر خود را ترک کند. او بر اين باور بود که ماندن در مسجد سليمانِ محروم، دستاوردی جز استمرار محروميت (حتی در خلاقيت) ندارد. بیآن که کسی يا آشنايی در تهران داشته باشد، با صد تومان، مدرک ديپلم و مدرک معافيت از نظام وظيفه، راهی تهران میشود.
بعد از تحمل سختیهای بسيار، پاييز ۱۳۵۸ در کنکور رشتهی ادبيات دانشکده هنرهای دراماتيک قبول میشود، و همزمان با حمايت اسماعيل خويی، غلامحسين ساعدی، نسيم خاکسار و عظيم خليلی به عضويت کانون نويسندگان ايران درمیآيد و در مطبوعات آزاد مشغول به کار میشود.
۱۳۵۹ - در جريان انقلاب فرهنگی، زخمی میشود و سپس در مسجد سليمان محاکمه شده و مورد کيفر قرار میگيرد.
شهريور ۱۳۵۹ صالحی با دشواری توانست مجددا به تهران بازگشته و به کار روزنامهنگاری و شعر خود بپردازد. اما با تعطيلی روزنامهها، او نيز بيکار میشود.
۱۳۶۰ - برای گذران زندگی به مشاغل گوناگونی در تهران روی میآورد: کتابفروشی کنار خيابان، دکهی کبابی، رانندگی و مسافرکشی، کار در مهدکودکهای تهران به عنوان قصهگوی کودکان، مربی شنا و نجات غريق، و چاپ دفاتر شعر و استقبال ناشران و مردم از کتابهای صالحی.
۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ - در پی حوادثی، دچار مشکلات عصبی و بيماری، سکوت و گريز از مجامع فرهنگی میشود. اما با حمايت دوستان بیدريغاش، به زندگی طبيعی خود بازمیگردد.
۱۳۶۳ - نقض تقطيع سنتی و سطربندی کلاسيک در شعر سپيد، و پيشنهاد "تقطيع هموار و مدرن" و ايجاد واکنشهای مختلف از سوی شاعران در برابر اين پيشنهاد. اما سرانجام صالحی موفق میشود تا امروز دستاورد او را در سرنوشت شعر سپيد ببينيم. قريب به دو دهه است که کليه آثار و کتب تازه در شعر و يا اشعار مندرج در مطبوعات، به روش صالحی تقطيع میشوند. (رجوع شود به کتاب "شعر در هر شرايطی" و ديگر مصاحبههای صالحی در اوايل دههی هفتاد.)
صالحی در همين سال ازدواج میکند. همسر او که تحصيلکردهی آمريکاست، صاحب و مدير مهدکودک است. صالحی بارها گفته است که بدون حمايت همسرم، شايد حتی شعر را هم کنار میگذاشتم.
۱۳۶۴ - بنيانگذاری "جنبش شعر گفتار" - زبان ساده و فاهمهی صالحی - و حرکت موثر و ملی او در سرنوشت شعر پيشرو پارسی، و پيشنهاد راهی تازه و فراگير در "شعر زبان" (رجوع شود به کتاب "شعر در هر شرايطی") که با آغاز دههی هفتاد به جريانی همگانی بدل و بويژه مورد استقبال نسلهای پوياتر قرار گرفت.
بعد از اين سنتشکنی بود که جريانهای جوان ديگری از دل "جنبش شعر گفتار" به در آمد. صالحی با اين جنبش به يکی از موثرترين شاعران زنده تبديل شده و با کاستِ "نامهها" حقانيت اين راه را تثبيت کرد.
علی صالحی معتقد است که: "ريشهی شعر گفتار به گاتهای اوستا بازمیگردد. معمار نخست آن حافظ است و نيما و شاملو هم چند شعر نزديک به اين حوزه سرودهاند. اما فروغ دقيقا يک شاعر کامل در "شعر گفتار" است. من تنها برای اين حرکت "عنوانی دُرُست" يافتم و سپس در مقام تئوريسينِ مولف، مبانی تئوريک آن را کشف و ارائه کردم. همين!"
۱۳۶۴ تا ۱۳۷۳ - تلاش و پويش در راه تحکيم و توسعهی "جنبش شعر گفتار".
۱۳۶۹ تا ۱۳۷۹ - دبير سرويس ادبی و صفحه شعر مجله "دنيای سخن".
۱۳۷۳ تا ۱۳۸۰ - شرکت در مجامع ادبی و فرهنگی بينالمللی در کانادا، سوئد و آمريکا. سخنرانی و شعرخوانی در دانشگاههای کشورهای ميزبان.
سرآغاز ترجمهی شعر صالحی به زبانهای فرانسه، عربی، آلمانی، انگليسی، ارمنی، روسی و کردی به صورت پراکنده در مطبوعات جوامع نامبرده. ترجمه دو دفتر شعر از صالحی در کردستان عراق (به زبان کردی) و استقبال از شعر او. پيوند و دوستی با "شيرکو بیکَس" شاعر نامدار کردستان عراق و ديگر شاعرانی مثل لطيف هملت، رفيق صابر، عبدالله پَشيو، و ...
۱۳۷۸ - بازگشت و فعاليت مجدد در کانون نويسندگان ايران
۱۳۸۰ - انتخاب صالحی از سوی مجمع عمومی به عنوان يکی از دبيران اصلی کانون نويسندگان ايران که تا هماکنون (۱۳۸۲) اين وظيفه را ادامه میدهد.
او بارها در همين زمينه از سوی مراجع قضايی و دادگاهها احضار و مورد بازجويی قرار گرفته است.
۱۳۸۲ - صالحی به عنوان سردبير، يک شماره مجله "معيار ادبی" را منتشر کرد که متعاقبا ممنوعالمصاحبه و از ادامه کار در مجله محروم میشود.
کارگاههای شعر
صالحی در سال ۱۳۷۵ اولين کارگاه شعر خود را در تهران تاسيس کرد که مورد استقبال دانشجويان و شاعران جوان قرار گرفت. اما پس از سه ماه و در پی دو سکتهی پياپی مغزی و قلبی، کارگاه شعر معيار (در مجله معيار) تعطيل میشود. صالحی پس از ده ماه بستری بودن، دوباره زندگی را آغاز میکند.
در سال ۱۳۷۹ صالحی مجددا کارگاه شعر دنيای سخن (در مجله و دفتر دنيای سخن) را راهاندازی میکند که اين وهله با استقبال پرشوری مواجه میشود. اين کارگاه شعر از حيث حقوقی زير نظر ناشر معتبری است و هنوز نيز در حال فعاليت است.
گفتنی است که تنی چند از شاعرانی که کار جدی خود را در کارگاههای شعر صالحی آغاز کردند، تا هماکنون برندهی چند جايزهی معتبر در رشتهی شعر شدهاند. از جمله: علی آموختهنژاد، مهری رحمانی، محمد آشور، علی اخوان، خانم فريسآبادی و زيبا کاوهای.
تازهها
آثار سيد علی صالحی در شعر تا امروز به چاپ پنجم هم رسيده و برخی از اشعار او به زبانهای انگليسی، ايتاليايی، آلمانی، فرانسه، سوئدی، ارمنی، عربی، ترکی و کردی نيز ترجمه شدهاند.
گفتنی است که بزودی زندگینامهی صالحی با عنوان "فرستادهی شفانويسِ اردیبهشت" - بخش کودکی، نوجوانی و جوانی تا مقطع ۱۳۶۰ - از سوی "انتشارات ابتکار نو" منتشر خواهد شد.
تازهترين دفتر شعر او به نام "قُمری غمخوار در شامگاه خزانی - هزار و يک هايکوی پارسی" توسط موسسه انتشارات نگاه در سال ۱۳۸۶ منتشر شده است.
منبع
از کتاب سمفونی سپيدهدم
بيد، هلو، پروانه
بيدِ بالایِ پونهزار
پُر از شکوفهی هلو شده بود،
چشمه بوی مادهگرگِ درهی ماه میداد،
بوی کُندُر سوخته میآمد.
نگاه کردم،
از قوسِ طاقیِ آبنوس
بارش بیپايانِ پروانه پيدا بود،
عبداله بالای رنگينکمانِ بزرگ
پیِ پستانِ باران میدويد،
هوا جورِ عجيبی خوش بود،
و چيزهای ديگری حتی ...!
يادم نمانده است.
مادرم داشت بر درگاهِ گريه
دعا میکرد،
برای شفایِ کاملِ من و خواهر کوچکترم
دعا میکرد.
تب، تب حصبه
برادرم عبداله را کشته بود.
۱۳۳۴/۱/۱ - تولد - روستای مَرغاب، ايذه بختياری، خوزستان.
فرزند سوم خانوادهای چهاردهنفره. پدر: کشاورز، شاعر و شاهنامهخوان. مادر: خانهدار
۱۳۴۰ - شيوع بيماری حصبه در ولايت، مرگومير کودکان، درگذشت برادر کوچکتر (عبدالله) بر اثر بيماری حصبه
کوچ دائمی خانواده به مسجد سليمان و نجات علی از بيماری حصبه.
۱۳۴۱ - ورود به دبستان سعدی در مسجد سليمان
۱۳۴۳ - تاسيس روزنامه ديواری "ناقوس" در دبستان (ماهانه) و درج اولين زمزمههای کودکانه در همين روزنامه.
تصادف شديد با اتومبيل، قطع اميد پزشکان از بازگشت صالحی به زندگی.
صالحی از سال اول دبستان، کار و نانآوری را در کنار تحصيلات تجربه میکند: شاگرد پادو، آبيخ فروشی، تدريس خصوصی همکلاسیهای خود، خرازی فروشی، شاگرد بنايی و فعلگی.
۱۳۴۷ - ورود به دورهی اول دبيرستان - دبيرستان ۲۵ شهريور مسجدسليمان
ادامهی کار تهيه و تنظيم روزنامهی ديواری "ناقوس" در دبيرستان تا دو سال، اما سرانجام به علت درج شعرهای معارض با شرايط، روزنامه ديواری تعطيل میشود.
۱۳۵۰ - معرفی شعر صالحی در راديوهای استان خوزستان (آبادان و اهواز) و حمايت مهدی اخوان ثالث از شعر صالحی. چاپ اشعار ايشان در مجلهی بومی شرکت نفت، به اهتمام ابوالقاسم حالت.
ادامهی مشاغل گوناگون و سخت در ياری رساندن مالی به خانواده.
۱۳۵۱ - شرکت در اولين شب شعر مسجد سليمان در کنار شاعران پيشکوست و دبيران شاعر اهل جنوب و استقبال مردم از شعر صالحی.
پارهای از شعر "شبان" که سال ۱۳۵۰ سروده شد و سال ۱۳۵۱ در شب شعر خوانده شد:
شب،
شرجی،
نان و ستاره و نفت،
حتما
شبانی که شبان آمد
شبان هم رفت.
ورود صالحی به دورهی دوم دبيرستان و انتخاب رشتهی رياضيات.
۱۳۵۲ - احضار صالحی به دفتر دبيرستان که توسط دو غريبه بازجويی میشود و سرانجام از او میخواهند که در شعر و انشاهايی که سر کلاس میخواند، دست از انتقاد و معارضه با شرايط بردارد. صالحی مدتی سکوت میکند.
۱۳۵۳ - احضار مجدد و تنبيه و تهديد از سوی مقامات وقت. صالحی ترک تحصيل میکند.
بازی در نمايشنامهی "چشم در برابر چشم" اثر غلامحسين ساعدی. اين نمايش تنها دو شب در شهر اجرا و سپس گروه را از ادامهی کار بازمیدارند.
استقبال جرايد پايتخت از شعر صالحی.
۱۳۵۴ - به درخواست رئيس دبيرستان و خواهش خانواده، صالحی بر سر کلاس درس بازمیگردد و ديپلم رياضی را میگيرد.
سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۴ صالحی همراه تنی چند از شاعران پيشکسوت و همنسل خود جريان "موج ناب" را در شعر سپيد پیريزی میکند. منوچهر آتشی و نصرت رحمانی در تهران از اين جريان پيشرو حمايت میکنند و برای شعر صالحی ويژهنامههايی در مطبوعات جدی و معتبر ادبی منتشر میکنند. (ديدار صالحی با اخوان ثالث، منوچهر آتشی، منوچهر نيستانی، نادر نادرپور و سهراب سپهری در تهران)
اواخر ۱۳۵۴ اعزام به خدمت نظام وظيفه. سه ماه در پادگان لشکرک تهران که به علت نافرمانی، دو ماه آن را صالحی در زندان گذراند. سه ماه خدمت در پادگان صُفه اصفهان که قريب به چهار هفتهی آن را صالحی در زندان گذراند. او در يکی از مصاحبههايش گفته است: "قادر نبودم زور و جور و تحميل بیدليل رنج را تحمل کنم". دو ماه و هجده روز خدمت در قوشچی رضاييه، که در واقع درجهی گروهبان سومی او را حذف کرده و به قوشچی رضاييه تبعيدش کرده بودند. سرانجام پس از سی روز در قوشچی، صالحی به دليل ضعف بينايی و رفتارهای غير قابل کنترل (به زعم فرماندهان) معافيت پزشکی میگيرد و سال ۱۳۵۵ به مسجد سليمان باز میگردد. در تمام اين مدت اشعارش به صورت مستمر در جرايد مرکز به چاپ میرسيده است.
۱۳۵۵ - تلاش در راه تحکيم موج ناب در شعر.
انتخاب مشاغلی مثل معلمی (تدريس خصوصی)، تدريس رياضيات در سطح دبيرستان و کتابفروشی.
استخدام موقت در شرکت ساختمانی خارج از شهر به عنوان سرنگهبان، مسئول خريد و حسابدار. اعتراض صالحی به سران شرکت اروپايی پرزيسيون به دليل به تعويق افتادن حقوق کارگران و دعوت نگهبانان به اعتصاب. احضار صالحی، محاکمه و کسر سه ماه حقوق.
۱۳۵۶ - دی ماه اين سال نام صالحی همراه با هوشنگ گلشيری در داستاننويسی و پرويز فنیزاده در بازيگری، به عنوان برندهی جايزهی فروغ فرخزاد در شعر اعلام میشود.
صالحی سه روز به تهران میآيد، تقاضای استخدام در مطبوعات از سوی سردبيران را رد میکند و به مسجد سليمان بازمیگردد. اما در کمال تعجب به او گفته میشود که: "تو اخراجی!" صالحی از شرکت ساختمانی اخراج میشود و به تدريس خصوصی فيزيک، شيمی و رياضيات در سطح دبيرستان میپردازد.
۱۳۵۷ - صالحی از گروه "موج ناب" فاصله میگيرد. او در اين باره گفته است: "حس میکردم همهی ما شاعران موج ناب داريم شبيه هم میشويم. درک و دريافتم درست بود. ديگر زبان موج ناب جوابگوی احوال و خلاقيت من نبود. يکی دوبار با دوستان شاعرم دربارهی نقض تقطيع غلط و سطربندی سنتی در شعر سفيد بحث کردم و گفتم اين شيوهی زيرهم نويسی و پراکنده کردن کلمات بر صفحهی سپيد کاغذ درست نيست!"
۱۳۵۸ - يازدهم اردیبهشت اين سال صالحی تصميم میگيرد تا برای اقامت دايمی در تهران، شهر خود را ترک کند. او بر اين باور بود که ماندن در مسجد سليمانِ محروم، دستاوردی جز استمرار محروميت (حتی در خلاقيت) ندارد. بیآن که کسی يا آشنايی در تهران داشته باشد، با صد تومان، مدرک ديپلم و مدرک معافيت از نظام وظيفه، راهی تهران میشود.
بعد از تحمل سختیهای بسيار، پاييز ۱۳۵۸ در کنکور رشتهی ادبيات دانشکده هنرهای دراماتيک قبول میشود، و همزمان با حمايت اسماعيل خويی، غلامحسين ساعدی، نسيم خاکسار و عظيم خليلی به عضويت کانون نويسندگان ايران درمیآيد و در مطبوعات آزاد مشغول به کار میشود.
۱۳۵۹ - در جريان انقلاب فرهنگی، زخمی میشود و سپس در مسجد سليمان محاکمه شده و مورد کيفر قرار میگيرد.
شهريور ۱۳۵۹ صالحی با دشواری توانست مجددا به تهران بازگشته و به کار روزنامهنگاری و شعر خود بپردازد. اما با تعطيلی روزنامهها، او نيز بيکار میشود.
۱۳۶۰ - برای گذران زندگی به مشاغل گوناگونی در تهران روی میآورد: کتابفروشی کنار خيابان، دکهی کبابی، رانندگی و مسافرکشی، کار در مهدکودکهای تهران به عنوان قصهگوی کودکان، مربی شنا و نجات غريق، و چاپ دفاتر شعر و استقبال ناشران و مردم از کتابهای صالحی.
۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ - در پی حوادثی، دچار مشکلات عصبی و بيماری، سکوت و گريز از مجامع فرهنگی میشود. اما با حمايت دوستان بیدريغاش، به زندگی طبيعی خود بازمیگردد.
۱۳۶۳ - نقض تقطيع سنتی و سطربندی کلاسيک در شعر سپيد، و پيشنهاد "تقطيع هموار و مدرن" و ايجاد واکنشهای مختلف از سوی شاعران در برابر اين پيشنهاد. اما سرانجام صالحی موفق میشود تا امروز دستاورد او را در سرنوشت شعر سپيد ببينيم. قريب به دو دهه است که کليه آثار و کتب تازه در شعر و يا اشعار مندرج در مطبوعات، به روش صالحی تقطيع میشوند. (رجوع شود به کتاب "شعر در هر شرايطی" و ديگر مصاحبههای صالحی در اوايل دههی هفتاد.)
صالحی در همين سال ازدواج میکند. همسر او که تحصيلکردهی آمريکاست، صاحب و مدير مهدکودک است. صالحی بارها گفته است که بدون حمايت همسرم، شايد حتی شعر را هم کنار میگذاشتم.
۱۳۶۴ - بنيانگذاری "جنبش شعر گفتار" - زبان ساده و فاهمهی صالحی - و حرکت موثر و ملی او در سرنوشت شعر پيشرو پارسی، و پيشنهاد راهی تازه و فراگير در "شعر زبان" (رجوع شود به کتاب "شعر در هر شرايطی") که با آغاز دههی هفتاد به جريانی همگانی بدل و بويژه مورد استقبال نسلهای پوياتر قرار گرفت.
بعد از اين سنتشکنی بود که جريانهای جوان ديگری از دل "جنبش شعر گفتار" به در آمد. صالحی با اين جنبش به يکی از موثرترين شاعران زنده تبديل شده و با کاستِ "نامهها" حقانيت اين راه را تثبيت کرد.
علی صالحی معتقد است که: "ريشهی شعر گفتار به گاتهای اوستا بازمیگردد. معمار نخست آن حافظ است و نيما و شاملو هم چند شعر نزديک به اين حوزه سرودهاند. اما فروغ دقيقا يک شاعر کامل در "شعر گفتار" است. من تنها برای اين حرکت "عنوانی دُرُست" يافتم و سپس در مقام تئوريسينِ مولف، مبانی تئوريک آن را کشف و ارائه کردم. همين!"
۱۳۶۴ تا ۱۳۷۳ - تلاش و پويش در راه تحکيم و توسعهی "جنبش شعر گفتار".
۱۳۶۹ تا ۱۳۷۹ - دبير سرويس ادبی و صفحه شعر مجله "دنيای سخن".
۱۳۷۳ تا ۱۳۸۰ - شرکت در مجامع ادبی و فرهنگی بينالمللی در کانادا، سوئد و آمريکا. سخنرانی و شعرخوانی در دانشگاههای کشورهای ميزبان.
سرآغاز ترجمهی شعر صالحی به زبانهای فرانسه، عربی، آلمانی، انگليسی، ارمنی، روسی و کردی به صورت پراکنده در مطبوعات جوامع نامبرده. ترجمه دو دفتر شعر از صالحی در کردستان عراق (به زبان کردی) و استقبال از شعر او. پيوند و دوستی با "شيرکو بیکَس" شاعر نامدار کردستان عراق و ديگر شاعرانی مثل لطيف هملت، رفيق صابر، عبدالله پَشيو، و ...
۱۳۷۸ - بازگشت و فعاليت مجدد در کانون نويسندگان ايران
۱۳۸۰ - انتخاب صالحی از سوی مجمع عمومی به عنوان يکی از دبيران اصلی کانون نويسندگان ايران که تا هماکنون (۱۳۸۲) اين وظيفه را ادامه میدهد.
او بارها در همين زمينه از سوی مراجع قضايی و دادگاهها احضار و مورد بازجويی قرار گرفته است.
۱۳۸۲ - صالحی به عنوان سردبير، يک شماره مجله "معيار ادبی" را منتشر کرد که متعاقبا ممنوعالمصاحبه و از ادامه کار در مجله محروم میشود.
کارگاههای شعر
صالحی در سال ۱۳۷۵ اولين کارگاه شعر خود را در تهران تاسيس کرد که مورد استقبال دانشجويان و شاعران جوان قرار گرفت. اما پس از سه ماه و در پی دو سکتهی پياپی مغزی و قلبی، کارگاه شعر معيار (در مجله معيار) تعطيل میشود. صالحی پس از ده ماه بستری بودن، دوباره زندگی را آغاز میکند.
در سال ۱۳۷۹ صالحی مجددا کارگاه شعر دنيای سخن (در مجله و دفتر دنيای سخن) را راهاندازی میکند که اين وهله با استقبال پرشوری مواجه میشود. اين کارگاه شعر از حيث حقوقی زير نظر ناشر معتبری است و هنوز نيز در حال فعاليت است.
گفتنی است که تنی چند از شاعرانی که کار جدی خود را در کارگاههای شعر صالحی آغاز کردند، تا هماکنون برندهی چند جايزهی معتبر در رشتهی شعر شدهاند. از جمله: علی آموختهنژاد، مهری رحمانی، محمد آشور، علی اخوان، خانم فريسآبادی و زيبا کاوهای.
تازهها
آثار سيد علی صالحی در شعر تا امروز به چاپ پنجم هم رسيده و برخی از اشعار او به زبانهای انگليسی، ايتاليايی، آلمانی، فرانسه، سوئدی، ارمنی، عربی، ترکی و کردی نيز ترجمه شدهاند.
گفتنی است که بزودی زندگینامهی صالحی با عنوان "فرستادهی شفانويسِ اردیبهشت" - بخش کودکی، نوجوانی و جوانی تا مقطع ۱۳۶۰ - از سوی "انتشارات ابتکار نو" منتشر خواهد شد.
تازهترين دفتر شعر او به نام "قُمری غمخوار در شامگاه خزانی - هزار و يک هايکوی پارسی" توسط موسسه انتشارات نگاه در سال ۱۳۸۶ منتشر شده است.
منبع
از کتاب سمفونی سپيدهدم
بيد، هلو، پروانه
بيدِ بالایِ پونهزار
پُر از شکوفهی هلو شده بود،
چشمه بوی مادهگرگِ درهی ماه میداد،
بوی کُندُر سوخته میآمد.
نگاه کردم،
از قوسِ طاقیِ آبنوس
بارش بیپايانِ پروانه پيدا بود،
عبداله بالای رنگينکمانِ بزرگ
پیِ پستانِ باران میدويد،
هوا جورِ عجيبی خوش بود،
و چيزهای ديگری حتی ...!
يادم نمانده است.
مادرم داشت بر درگاهِ گريه
دعا میکرد،
برای شفایِ کاملِ من و خواهر کوچکترم
دعا میکرد.
تب، تب حصبه
برادرم عبداله را کشته بود.