معرفی کتاب دروغگویی روی مبل

reza._y

کاربر فعال
شاهکاری از اروین د یالوم که در آن به حفره هایی روانپزشکی جامعه با خلق داستانی گیرا می پردازد درون مایه ی کلی داستان را در زیر با هم می خوانیم.
کتاب با داستان روان‌درمانی به نام دکتر تراتر شروع می‌شود که با یکی از بیماران خانم خود که ۴۰ سال از اون جوان‌تر است، روابطی خارج از محدود معمول پزشک-بیمار پیدا می‌کند. کمیته اخلاق متوجه مسئله می‌شود و پزشکی به نام ارنست لش را مسئول پیگیری قضیه می‌کند. اما چندی بعد، خود این پزشک با توطئه همسر یکی از بیماران خود روبرو می‌شود، زنی که می‌خواهد با اغوا کردن این پزشک، او را به دردسر بیندازد. اما ارنست پزشکی بسیار مقید به کار حرفه‌ای است. پزشکی سومی که داستان او در این کتاب روایت می‌شود، پزشکی است از تیپ پزشکان پول‌پرست!
1694785458886.png
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

دانلود کتاب دروغگویی روی مبل​


1723025899958.png

در بخشی از کتاب دروغگویی روی مبل (Lying on the couch) می‌خوانید:

ارنست با چاپاستیک‌ها‌یش تیغ‌های ماهی کبابی ترش و شیرینش را جدا می‌کرد که پل به او گفت: «خوب! این تحلیلگر دو تا بیمار داره که اتفاقا با هم دوستای صمیمی هستن... گوش میدی؟» ارنست جلسه‌ی کتابخوانی‌ای در ساکرامنتو داشت و پل هم برای دیدن او با ماشین به آن جا رفته بود. آن‌ها دو طرف میزی در گوشه‌ی بیسترویی چینی نشسته بودند، رستورانی با اردک‌ها و مرغ‌های کاراملی کبابی. ارنست لباس فرم جلسات کتابخوانی‌اش را پوشیده بود: یک ژاکت ابریشمی آبی که از زیرش یقه‌اسکی‌ای نخی پوشیده بود. «معلومه که دارم گوش میدم. تو فکر می‌کنی من در آن واحد نمی‌تونم گوش بدم و بخورم؟ دو دوست صمیمی در جلسات روانکاویشون یک تحلیلگر داشتند...»

پل ادامه داد: «و یه روز بعد از بازی تنیس یادداشت‌هایی رو که در مورد تحلیلگرشون نوشته بودن، با هم مقایسه می‌کنن. اونا که از ژست همه‌ چیزدانی تحلیلگرشون عصبانی شده بودن، برای خودشون یه تفریحی درست می‌کنن: دو دوست توافق می‌کنن که یک رؤیای مشترک رو برای تحلیلگرشون تعریف کنن. بنابراین، روز بعد یکی از اونا ساعت هشت رؤیایی رو تعریف می‌کنه و اون یکی هم ساعت یازده همون رؤیا رو تعریف می‌کنه. تحلیلگر مثل همیشه با آرامش میگه "جالب نیست؟ امروز این سومین باره که این رؤیا رو می‌شنوم!"»

ارنست طوری قاه قاه خندید که نزدیک بود لقمه در گلویش بپرد. «داستان خوبیه. ولی در مورد چیه؟»، «خوب در مورد این واقعیته که این فقط درمانگرا نیستن که خودشون رو مخفی می‌کنن. خیلی از بیمارا وقتی داشتن روی مبل روانکاوی دروغ می‌گفتن، مچشون گرفته شده. در مورد اون بیماری که چند سال پیش می‌اومد پیشم چیزی بهت گفتم؟ همونی که در آن واحد پیش دو تا درمانگر می‌رفت، بدون این که هیچ کدوم از درمانگرا این قضیه رو بدونن.»
«انگیزهش چی بوده؟»
«یه جور پیروزی ناشی از کینه‌توزی. اون نظر هر دو درمانگرو با هم مقایسه می‌کرد و توی دلش اونا رو مسخره می‌کرد؛ چون اون دو تا تفسیر که کاملا با هم مخالف بودن، به یه اندازه نامعقول هم بودن.»
ارنست گفت: «پیروزی! یادته استاد وایتهورنِ پیر اسم همچین پیروزی‌ای رو چی می‌ذاشت؟»
«برد بدتر از باخت!»
 

پیوست ها

  • دروغگویی.pdf
    2.5 مگایابت · بازدیدها: 0

Similar threads

بالا