#ملک‌الشعرای بهار

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


محمد تقی بهار ملقب به ملک الشعرای بهار شاعر، ادیب، سیاستمدار و روزنامه‌نگار ایرانی است.

وی در سال ۱۲۶۳ هجری شمسی در مشهد متولد شد.

مقدمات و ادبیات فارسی را نزد پدر خود ملک الشعرای صبوری آموخت و برای تکمیل معلومات عربی و فارسی به محضر "ادیب نیشابوری" رفت.

بعد از فوت پدر، ملک الشعرای دربار مظفرالدین شاه شد.

وی شش دوره نمایندهٔ مجلس شد و سالها استاد دورهٔ دکتری ادبیات دانشسرای عالی و دانشکدهٔ ادبیات بود.

به علت پیوستن به مشروطه‌طلبان و آزادی‌خواهان چند بار تبعید و زندانی شد که سالهای زندان و تبعید از پربهره‌ترین سالهای زندگی ادبی وی بوده است.

بهار در روز دوم اردیبهشت ۱۳۳۰ هجری شمسی، در خانهٔ مسکونی خود در تهران زندگی را بدرود گفت و در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.

ازمعروفترین آثار وی دیوان اشعار، سبک شناسی که در سه جلد در بارهٔ سبک نوشته‌های منثور فارسی نوشته شده، تاریخ احزاب سیاسی، تصحیح برخی از متون کهن مانند

تاریخ سیستان و مجمل‌التواریخ و القصص، تاریخ بلعمی
را می‌توان نام برد.

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تصنیف مرغ سحر

بند اول

مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه‌تر کن
زآه شرربار این قفس را
برشکن و زیر و زبر کن

بلبل پربسته! ز کنج قفس درآ
نغمهٔ آزادی نوع بشر سرا
وز نفسی عرصهٔ این خاک توده را
پر شرر کن

ظلم ظالم، جور صیاد
آشیانم داده بر باد
ای خدا! ای فلک! ای طبیعت!
شام تاریک ما را سحر کن

*‌

نوبهار است، گل به بار است
ابر چشمم ژاله‌بار است
این قفس چون دلم تنگ و تار است
شعله فکن در قفس، ای آه آتشین!

دست طبیعت! گل عمر مرا مچین
جانب عاشق، نگه ای تازه گل! از این
بیشتر کن
مرغ بیدل! شرح هجران مختصر، مختصر، مختصر کن

بند دوم

عمر حقیقت به سر شد
عهد و وفا پی‌سپر شد
نالهٔ عاشق، ناز معشوق
هر دو دروغ و بی‌اثر شد


راستی و مهر و محبت فسانه شد
قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی وطن و دین بهانه شد
دیده تر شد


ظلم مالک، جور ارباب
زارع از غم گشته بی‌تاب
ساغر اغنیا پر می ناب
جام ما پر ز خون جگر شد

*

ای دل تنگ! ناله سر کن
از قویدستان حذر کن
از مساوات صرف نظر کن

ساقی گلچهره! بده آب آتشین
پردهٔ دلکش بزن، ای یار دلنشین!

ناله برآر از قفس، ای بلبل حزین!
کز غم تو، سینهٔ من پرشرر شد
کز غم تو سینهٔ من پرشرر، پرشرر، پرشرر شد


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای تازه بهار نغز و زببایی
اندر خور دیدن و تماشایی

رضوان سر شاخ تازه پیراید
چون تو سر زلف تازه پیرایی

هر دم به دگر طریقه و آیین
رخسارهٔ خوبشتن بیارایی

تا آن که بدین طریقه‌های نو
دل از کف شیخ و شاب بربایی

یک‌دم‌زنشست‌وخاست نشکیبی
وز فتنه گری دمی نیاسایی




 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من نگویم که مرا از قفس آزادکنید
قفسم برده به باغی و دلم شادکنید

فصل گل می گذرد همنفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یادکنید

عندلیبان‌!گل سوری به چمن کرد ورود
بهر شاباش قدومش همه فریادکنید

یاد از این مرغ گرفتارکنید ای مرغان
چون تماشای گل و لاله و شمشادکنید

هرکه دارد زشما مرغ اسیری به قفس
برده در باغ و به یاد منش آزادکنید

آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدن خانهٔ صیادکنید

شمع اگر کشته شد از باد مدارید عجب
یاد پروانهٔ هستی شده بر بادکنید

بیستون بر سر راه است مباد از شیرین
خبری گفته و غمگین دل فرهادکنید

جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه
ای بزرگان وطن بهر خدا دادکنید

گر شد از جورشما خانهٔ موری ویران
خانهٔ خویش محالست که آباد کنید

کنج وبرانهٔ زندان شد اگر سهم بهار
شکر آزادی و آن گنج خدادادکنید


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شب است و آنچه دلم کرده آرزو اینجاست
ز عمر نشمرم آن ساعتی که او اینجاست

ز چشم‌ شوخ رقیب ای صنم چه پوشی روی‌؟
بپوش قلب خود از وی که آبرو اینجاست

حذر چه می‌کنی از چشم غیر و صحبت خلق
ز قلب خویش حذر کن که گفت‌وگو اینجاست

نگاه دار دل از آرزوی نامحرم
که فر و جاه و جمال زن نگو اینجاست

خیال غیر مکن هیچ‌، کان حجاب لطیف
که چون درد، نبود قابل رفو، اینجاست

شنیده‌ام به زنی گفت مرد بد عملی
که نیست شوهر و مطلوب کامجو اینجاست

قدم گذار به مشگوی من - که خواهدگفت
به شوهر تو که آن سرو مشکمو اینجاست‌؟‌!

چو این کلام‌، زن از مرد نابکار شنید
به‌قلب‌خوبش‌بزد دست وگفت‌: او اینجاست

خدا و عشق و عفافند رهبر زن خوب
بهشت شادی و فردوس آرزو اینجاست

«‌بهار» پردهٔ مویین حجاب عفت نیست
«‌هزار نکتهٔ باریکتر ز مو اینجاست‌»



 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
afa نامه عاشقانه ملک الشعرای بهار به همسرش مشاهير ايران 0

Similar threads

بالا