1 – عدم تطابق ساختار سازماني با عمليات
يک ساختار سازماني (اعم از خانه، شرکت، کارخانه، سازمان, نهاد دولتي و ...) داراي 4 جز شامل نيروي انساني ، فضاي فيزيکي تجهيزات و منابع مالي است.
سوال اينجاست : آيا اين سازمان براي اين هدف طراحي شده يا بر اساس رويه موجود (بنا به دلايل متعدد!!!) سازمان در گذشته وجود داشته و عمليات مورد نظر به آن تحميل شده است؟
به سبب سرعت به روز شدن فرآيندها, معمولاٌ سازمان ها از عمليات قديمي تر (يا عقب مانده تر) هستند.
اين عدم تطابق در ابعاد گوناگون تجلي مي کند.
1-1) نيروي انساني: در بعد نيروي انساني بلاي امروز جامعه ما مغايرت تخصص و تجربيات مديران و کارگزاران يا سمت و مسئوليت آنهاست که شرح آن مثنوي هفتاد من کاغذ شود. اما گاهي تطابق اين دو گزينه (تخصص با مسئوليت) نيز راهگشا نيست, زيرا توان ذاتي فرد به اندازه حساسيت مسئوليت او نيست.
1-2) فضاي فيزيکي: بعد ديگر فضاي فيزيکي است کمبود فضا ،نامتناسب بودن شرايط (مانند درجه حرارت، نور....) پراکندگي ساختمان هاي يک سازمان، چيدمان غلط قسمت هاي مرتبط نيز سبب کندي کار و آشفتگي فرآيند مي شود.
1-3) منابع مالي: در مورد منابع مالي يک نکته کمتر آشکار وجود دارد و آن عدم تطابق برنامه زمان بندي پروژه با زمان حصول منابع مالي است. پروژه هاي زيادي از اين ناحيه دچار آسيب شده اند.
مديران نمي توانند و نبايد به صرف مقاوله و مفاهمه با تامين کنندگان مالي پروژه, اقدام به آغاز آن کنند.
1-4) تجهيزات: براي هر فرآيندي تجهيزات خاص خود نياز است. در ابتداي فرآيند مدير پروژه بايستي تجهيزات را جز جز بر حسب نياز مشخص کند.
گرچه استفاده از امکانات موجود شايسته و بايسته است اما نبايستي اصل فرآيند فداي اين نکته گردد.
در موارد متعدد اين عامل علاوه بر کندي کار سبب هزينه هاي جبرا ن ناپذيري شده است که از جمله آنها آسيب ديدگي نيروي کار ، اتلاف مواد و انرژي و ....مي شود.
2- چند گانگي عمليات و فرآيندها
گرچه سازمان ها ناچار از انجام عمليات متنوع مي باشند اما اين عمليات بايستي نوعي همگرائي و سنخيت با هم داشته باشند. امروزه مديران به منظور گسترش بازار هدف و کاهش ريسک بي کاري سازمان مربوطه ، اقدام به متنوع سازي محصولات و خدمات قابل عرضه مي کنند.
اين تنوع روز افزون (که عموماٌ بدون حذف فرآيندهاي قبلي است) سبب آشفتگي درون سازماني مي شود.کارگزاران از اولويت بندي پروژه ها عاجزند و توان زمان بندي تطابقي آنها براي استفاده از امکانات را ندارند.
در حقيقت با تعدد پروژه ها, هيچ يک از آنها پيشرفت نمي کند.
3 - عدم تبيين خواسته ها از طرف مديران
در پروژه هاي مختلف ديده ام که واگذاري کارها به نيروهاي زير دست حتي با پيش آگهي مثبت نتيجه فاجعه آميز داشته است. نيروي قابل با توان تخصصي و ذاتي کافي و کليه امکانات لازم فراهم بوده است اما با از دست رفتن زمان طلائي ، نتيجه کار اصلا با خواسته مدير پروژه منطبق نبوده است, بطوريکه کل کار بايستي تکرار شود. مديران بايستي توجه داشته باشند که بيان دقيق، روشن و جزء به جزء خواسته هايشان براي نيروهاي پايين دستي (کارگزاران) ضرورت دارد.
بدرستي بدانيد آنچه شما در انديشه خود تصور مي کنيد در انديشه کارگزاران شما به همان روشني و شفافي نيست.
4 - قائم به شخص بودن
در هر سازمان و يا درستر بگويم در هر فرآيندي معمولاٌ فرد يا افرادي به هر دليلي نقش محوري و کليدي را بازي مي کنند.
گرچه مديران مي دانند که بايستي به ازاي هر جز سيستم يک آلترناتيو (جايگزين) داشته باشند اما هميشه همه چيز آنگونه که ما مي خواهيم نيست. شخص محوري گاهي مدير پروژه ، گاهي کارگر ماهر، گاهي بايگان و گاهي مستخدم است. ميزان اهميت افراد تابع زمان و مکان نيز هست. ناگاه او ديگر در دسترس نيست !
5- کاهش اهميت و اولويت پروژه
من حداقل سه نوع کاهش اهميت پروژه ها را ديده ام
5-1) پروژه در حال اجراست که ناگاه يک پروژه مهمتر (نان و آب دارتر) وارد مي شود. تمام يا قسمتي از عوامل درگير در پروژه ناخود آگاه, به طرف پروژه مهمتر شيفت مي کنند.
5-2) پروژه در حال اجراست که بر آيند هاي اقتصادي نشان مي دهد حتي در صورت اتمام پروژه سودي نصيب سيستم نمي شود و يا شايد ضرر هم دارد. در اينجا سيستم پشتوانه رواني خود را از دست مي دهد.
5-3) پروژه در حال اجراست که ناگهان کار کهنه مي شود. براي مثال قرار بوده است شما يک محصول نوين را براي اولين بار به بازار عرضه کنيد که خبر مي رسد رقيب از شما سريعتر بوده است. اين کهنه شدن کار نيز سبب رخوت و سستي عوامل و كندي حرکت مي شود.
6 - زمان شروع نامناسب
برخي فرآيندها وابستگي زمان دارند . مثال بارز آنها فرآيندهايي هستند که در محيط آزاد بوده و به عوامل جوي بستگي دارند مانند کشاورزي يا کارهاي عمراني و غيره..
هرگاه زمان شروع مناسبي براي اين فرآيندهاي انتخاب نشود يا ساير عوامل ذي مدخل سبب تعويق کار و از دست رفتن زمان مناسب گردد, سرعت حرکت فرآيند شما کند خواهد بود. ممکن است کل پروژه براي يک پريود نسبتاٌ طولاني متوقف باشد.
7 - سهم خواهي قسمت هاي مختلف سازمان
هر سازماني طبيعتاٌ از قسمت هاي مختلف تشکيل شده است اما منافع قسمت هاي مختلف در هر فرآيند برابر نيست. پس از تعريف يک پروژه براي سازمان هر قسمت به سهم خويش فکر مي کند. براي سهم خواهي بيشتر هر قسمت سعي مي کند با نوعي کار شکني و کندي حرکت درون بخشي اهميت نقش خود را به مديريت پروژه تفهيم کند.
اين واقعيت گرچه کم و بيش دارد, اما انکار ناپذير است.
8- شرايط محيطي
به هر حال سازمان کاري شما در محيط خود گاها" مجبور به تحمل برخي فشارها مي باشد.
پروژه با سرعت و دقت کافي در حال اجراست که ناگاه دچار يک تنش مي شود. اين تنش از عوامل دروني و درگير در فرآيند ناشي نمي شود بلکه يک کنش بروني است.
8-1) دستورات: يکي از اين تنش ها تحميل يک کار فورس ماژور از طرف سيستم هاي بالا دستي سازمان است. فرضا دستور تهيه بيلان کار, با ايجاد يک شوک ناگهاني, تمرکز سيستم بر فرآيند را مختل مي کند. سرعت حرکت را مي گيرد بطوريکه مديريت بايستي انرژي و وقت زيادي را براي بازگشت به حالت قبلي هزينه کند.
8-2) اتفاقات: هر يک از اجزاء سيستم کاري ممکن است به نحوي از سيستم خارج شوند. نيروي انساني بيمار مشود, سقف کارگاه چکه مي کند, پرينتر خراب مشود و چک مشتري وصول نمي شود. هر يک به تنهائي براي کاهش ويا توقف فرايند کافيست.
8-3 ) تعطيلات: تعطيلات بر دو دسته هستند. برخي از پيش تعيين شده اند و بعضي در اثر شرايط جوي و يا سياسي- اجتماعي بطور نامترقبه بوجود مي آيند. دسته دوم گرچه حجم کمتري دارند اما ضربه هاي بيشتري را به سرعت و شتاب کار مي زنند.
نتيجه
در پايان بايستي به ياد داشته با شيم که ميزان اهميت هر يک از عوامل مذکور در فرآيند هاي مختلف متفاوت است. پيشنهاد مي کنم که مدير فرآيند بر اساس مطالعه حاضر يک چک ليست از عوامل محتمل کندي کار تهيه کند و سپس براي هريک چاره انديشي نمايد.
در نوشتاری ديگر برخی راه کارها ارائه خواهد شد.
يک ساختار سازماني (اعم از خانه، شرکت، کارخانه، سازمان, نهاد دولتي و ...) داراي 4 جز شامل نيروي انساني ، فضاي فيزيکي تجهيزات و منابع مالي است.
سوال اينجاست : آيا اين سازمان براي اين هدف طراحي شده يا بر اساس رويه موجود (بنا به دلايل متعدد!!!) سازمان در گذشته وجود داشته و عمليات مورد نظر به آن تحميل شده است؟
به سبب سرعت به روز شدن فرآيندها, معمولاٌ سازمان ها از عمليات قديمي تر (يا عقب مانده تر) هستند.
اين عدم تطابق در ابعاد گوناگون تجلي مي کند.
1-1) نيروي انساني: در بعد نيروي انساني بلاي امروز جامعه ما مغايرت تخصص و تجربيات مديران و کارگزاران يا سمت و مسئوليت آنهاست که شرح آن مثنوي هفتاد من کاغذ شود. اما گاهي تطابق اين دو گزينه (تخصص با مسئوليت) نيز راهگشا نيست, زيرا توان ذاتي فرد به اندازه حساسيت مسئوليت او نيست.
1-2) فضاي فيزيکي: بعد ديگر فضاي فيزيکي است کمبود فضا ،نامتناسب بودن شرايط (مانند درجه حرارت، نور....) پراکندگي ساختمان هاي يک سازمان، چيدمان غلط قسمت هاي مرتبط نيز سبب کندي کار و آشفتگي فرآيند مي شود.
1-3) منابع مالي: در مورد منابع مالي يک نکته کمتر آشکار وجود دارد و آن عدم تطابق برنامه زمان بندي پروژه با زمان حصول منابع مالي است. پروژه هاي زيادي از اين ناحيه دچار آسيب شده اند.
مديران نمي توانند و نبايد به صرف مقاوله و مفاهمه با تامين کنندگان مالي پروژه, اقدام به آغاز آن کنند.
1-4) تجهيزات: براي هر فرآيندي تجهيزات خاص خود نياز است. در ابتداي فرآيند مدير پروژه بايستي تجهيزات را جز جز بر حسب نياز مشخص کند.
گرچه استفاده از امکانات موجود شايسته و بايسته است اما نبايستي اصل فرآيند فداي اين نکته گردد.
در موارد متعدد اين عامل علاوه بر کندي کار سبب هزينه هاي جبرا ن ناپذيري شده است که از جمله آنها آسيب ديدگي نيروي کار ، اتلاف مواد و انرژي و ....مي شود.
2- چند گانگي عمليات و فرآيندها
گرچه سازمان ها ناچار از انجام عمليات متنوع مي باشند اما اين عمليات بايستي نوعي همگرائي و سنخيت با هم داشته باشند. امروزه مديران به منظور گسترش بازار هدف و کاهش ريسک بي کاري سازمان مربوطه ، اقدام به متنوع سازي محصولات و خدمات قابل عرضه مي کنند.
اين تنوع روز افزون (که عموماٌ بدون حذف فرآيندهاي قبلي است) سبب آشفتگي درون سازماني مي شود.کارگزاران از اولويت بندي پروژه ها عاجزند و توان زمان بندي تطابقي آنها براي استفاده از امکانات را ندارند.
در حقيقت با تعدد پروژه ها, هيچ يک از آنها پيشرفت نمي کند.
3 - عدم تبيين خواسته ها از طرف مديران
در پروژه هاي مختلف ديده ام که واگذاري کارها به نيروهاي زير دست حتي با پيش آگهي مثبت نتيجه فاجعه آميز داشته است. نيروي قابل با توان تخصصي و ذاتي کافي و کليه امکانات لازم فراهم بوده است اما با از دست رفتن زمان طلائي ، نتيجه کار اصلا با خواسته مدير پروژه منطبق نبوده است, بطوريکه کل کار بايستي تکرار شود. مديران بايستي توجه داشته باشند که بيان دقيق، روشن و جزء به جزء خواسته هايشان براي نيروهاي پايين دستي (کارگزاران) ضرورت دارد.
بدرستي بدانيد آنچه شما در انديشه خود تصور مي کنيد در انديشه کارگزاران شما به همان روشني و شفافي نيست.
4 - قائم به شخص بودن
در هر سازمان و يا درستر بگويم در هر فرآيندي معمولاٌ فرد يا افرادي به هر دليلي نقش محوري و کليدي را بازي مي کنند.
گرچه مديران مي دانند که بايستي به ازاي هر جز سيستم يک آلترناتيو (جايگزين) داشته باشند اما هميشه همه چيز آنگونه که ما مي خواهيم نيست. شخص محوري گاهي مدير پروژه ، گاهي کارگر ماهر، گاهي بايگان و گاهي مستخدم است. ميزان اهميت افراد تابع زمان و مکان نيز هست. ناگاه او ديگر در دسترس نيست !
5- کاهش اهميت و اولويت پروژه
من حداقل سه نوع کاهش اهميت پروژه ها را ديده ام
5-1) پروژه در حال اجراست که ناگاه يک پروژه مهمتر (نان و آب دارتر) وارد مي شود. تمام يا قسمتي از عوامل درگير در پروژه ناخود آگاه, به طرف پروژه مهمتر شيفت مي کنند.
5-2) پروژه در حال اجراست که بر آيند هاي اقتصادي نشان مي دهد حتي در صورت اتمام پروژه سودي نصيب سيستم نمي شود و يا شايد ضرر هم دارد. در اينجا سيستم پشتوانه رواني خود را از دست مي دهد.
5-3) پروژه در حال اجراست که ناگهان کار کهنه مي شود. براي مثال قرار بوده است شما يک محصول نوين را براي اولين بار به بازار عرضه کنيد که خبر مي رسد رقيب از شما سريعتر بوده است. اين کهنه شدن کار نيز سبب رخوت و سستي عوامل و كندي حرکت مي شود.
6 - زمان شروع نامناسب
برخي فرآيندها وابستگي زمان دارند . مثال بارز آنها فرآيندهايي هستند که در محيط آزاد بوده و به عوامل جوي بستگي دارند مانند کشاورزي يا کارهاي عمراني و غيره..
هرگاه زمان شروع مناسبي براي اين فرآيندهاي انتخاب نشود يا ساير عوامل ذي مدخل سبب تعويق کار و از دست رفتن زمان مناسب گردد, سرعت حرکت فرآيند شما کند خواهد بود. ممکن است کل پروژه براي يک پريود نسبتاٌ طولاني متوقف باشد.
7 - سهم خواهي قسمت هاي مختلف سازمان
هر سازماني طبيعتاٌ از قسمت هاي مختلف تشکيل شده است اما منافع قسمت هاي مختلف در هر فرآيند برابر نيست. پس از تعريف يک پروژه براي سازمان هر قسمت به سهم خويش فکر مي کند. براي سهم خواهي بيشتر هر قسمت سعي مي کند با نوعي کار شکني و کندي حرکت درون بخشي اهميت نقش خود را به مديريت پروژه تفهيم کند.
اين واقعيت گرچه کم و بيش دارد, اما انکار ناپذير است.
8- شرايط محيطي
به هر حال سازمان کاري شما در محيط خود گاها" مجبور به تحمل برخي فشارها مي باشد.
پروژه با سرعت و دقت کافي در حال اجراست که ناگاه دچار يک تنش مي شود. اين تنش از عوامل دروني و درگير در فرآيند ناشي نمي شود بلکه يک کنش بروني است.
8-1) دستورات: يکي از اين تنش ها تحميل يک کار فورس ماژور از طرف سيستم هاي بالا دستي سازمان است. فرضا دستور تهيه بيلان کار, با ايجاد يک شوک ناگهاني, تمرکز سيستم بر فرآيند را مختل مي کند. سرعت حرکت را مي گيرد بطوريکه مديريت بايستي انرژي و وقت زيادي را براي بازگشت به حالت قبلي هزينه کند.
8-2) اتفاقات: هر يک از اجزاء سيستم کاري ممکن است به نحوي از سيستم خارج شوند. نيروي انساني بيمار مشود, سقف کارگاه چکه مي کند, پرينتر خراب مشود و چک مشتري وصول نمي شود. هر يک به تنهائي براي کاهش ويا توقف فرايند کافيست.
8-3 ) تعطيلات: تعطيلات بر دو دسته هستند. برخي از پيش تعيين شده اند و بعضي در اثر شرايط جوي و يا سياسي- اجتماعي بطور نامترقبه بوجود مي آيند. دسته دوم گرچه حجم کمتري دارند اما ضربه هاي بيشتري را به سرعت و شتاب کار مي زنند.
نتيجه
در پايان بايستي به ياد داشته با شيم که ميزان اهميت هر يک از عوامل مذکور در فرآيند هاي مختلف متفاوت است. پيشنهاد مي کنم که مدير فرآيند بر اساس مطالعه حاضر يک چک ليست از عوامل محتمل کندي کار تهيه کند و سپس براي هريک چاره انديشي نمايد.
در نوشتاری ديگر برخی راه کارها ارائه خواهد شد.
آخرین ویرایش توسط مدیر: