رد پای احساس ...

afson jon

اخراجی موقت
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]اصلا چرا دروغ، همین پیش پای تو [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]گفتم که یک غزل بنویسم برای تو[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]احساس می کنم که کمی پیرتر شدم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]احساس می کنم که شدم مبتلای تو[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]برگرد و هر چقدر دلت خواست بد بگو[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دل می دهم دوباره به طعم صدای تو[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]از قول من بگو به دلت نرم تر شود[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]بی فایده ست این همه دوری ، فدای تو![/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دریای من ! به ابر سپـردم بیـاورد :[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]یک آسمان ، بهانه ی باران برای تو[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]رخصت بده نفس بکشم در هوای تو[/FONT]
 

afson jon

اخراجی موقت
روزگار غريبی است ...


سه نقطه هاي تو گاهي هزار واژه ومن
هنوز در تب يك نقطه از لبت بي تاب



هميشه معني صد اضطراب ... من، بي تو
هميشه ديدن بي پرده ی شما در خواب



چه عاشقانه ی پوچي! تو خوب مي داني
ميان اين همه رويا ، فقط تويي كمياب



و من چه خسته تو را چون سراب مي جويم
چه فصل خالي و تلخي ست سهم من زين خواب!
...






كجاست آنكه ز من آتشي بگيراند
بسازد از تن من قطعه قطعه هاي مذاب


و يا حضور تو را قصّه قصّه ، فصل به فصل...
بخواند از تو غزل هاي نابِ بي پاياب

...

خدا کند که غزلهای آخرم باشد
خدا کند که شوم در غمت خراب،خراب


چه روزگار غریبی ست نازنین، آری
نه حرف مانده برایم ، نه عشق های مجاب


بیا... تمام کن این انتظار را در من
بدون شرح و سه نقطه ... پر از حکایت ناب
...





یکی نبود و یکی بود و او نبود ... و من
هنوز در تب یک نقطه از لبت بی تاب
 

afson jon

اخراجی موقت
من منتظرت شدم ولي در نزدي

بر زخم دلم گل معطر نزدي

گفتي كه اگر شود مي آيم اما

مرد اين دل و آخرش به او سر نزدي
 

afson jon

اخراجی موقت
هر چه بر من گذشت حقم بود من از اين بيشتر سزاوارم تو گناهي نداري اي زیبا مرگ بر من كه دوستت دارم

 

afson jon

اخراجی موقت


شبي به دست من از شوق سيب دادي تو

نگو كه چشم و دلم را فريب دادي تو

تو آشناي دل خسته ام نبودي حيف

و درد را به دل اين غريب دادي تو.
 

afson jon

اخراجی موقت
تو بارون که رفتی
شبم زیر و رو شد
یه بغض شکسته
رفیق گلوم شد
تو بارون که رفتی
دل باغچه پژمرد
تمام وجودم
توی آینه خط خورد
هنوز وقتی بارون
تو کوچه می باره
دلم غصه داره
دلم بی قراره
نه شب عاشقانه است
نه رویا قشنگه
دلم بی تو خونه
دلم بی تو تنگه
یه شب زیر بارون
که چشمم به راهه
می بینم که کوچه
پر نور ماهه
تو ماه منی که
تو بارون رسیدی
امید منی تو
شب نا امیدی


 

afson jon

اخراجی موقت
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]بهترينم[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif][/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] اگر دل سپردن به تو يک خطاست[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif][/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] به تکرار باران خطا ميکنم[/FONT]

 

afson jon

اخراجی موقت
تو که همزاد منی سخنم گوش بدار* دل به دريا بسپار* گرچه دريا به دهان کف دارد *
تو ازين غرش امواج خروشان مهراس* پی دل باش و خلاص*گر فلک خورد زمين *گر
زمين رفت سپهر*
تو بينديش به عشق تو بينديش به مهر

 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب را در آغوش میگیرم
تا باور کنم با منی
وحشتم از روز هاست
که با خیالت در کوچه ها پرسه میزنم
نکند در عطر بهار نارنج پنهان شوی؟!!
من با سایه تو زندگی میکنم
میترسم....
نکند هوا ابری شود...!
 

afson jon

اخراجی موقت
عاقبت باید رفت

عاقبت باید گفت
با لبی شاد و دلی غرقه به خون
كه خداحافظ تو . . .
گر چه تلخ است ولی باید این جام محبت بشكست
گرچه تلخ است ولی باید این رشته الفت بگسست
باید از كوی تو رفت
دانم از داغ دلم بی خبری
و ندانی كه كدام جام شكست
كه كدام رشته گسست
گرچه تلخ است پس از رفتن تو خو نمودن به غم و تنهایی
عاقبت باید رفت
عاقبت باید گفت
با لبی شاد و دلی غرقه به خون
كه خداحافظ تو . .

 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش گذر زمان در دستانم بود
تا لحظه هاي با تو بودن را آنقدر
طولاني مي كردم که برای
بي تو بودن وقتي نمي ماند
 

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مادر ای لطیف ترین گل بوستان هستی
تو شگفتی خلقتی
تو لبریز عظمتی
تو را دوست دارم و می ستایمت!
دست بر دعا بر می دارم و از خدای یگانه برایت برکت، رحمت و عزت می طلبم.




 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا صاحب ننگ و نام می باید بود
یا شهرهی خاص و عام می باید بود

القصه کمال جهد می باید کرد
در وادی خود تمام می باید بود
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
<div align="center">

[FONT=&quot]يكي بوديكي نبودزير[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]گنبدكبود[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]توشدي قصه عشق وقتي عاشقي نبود[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]توسراغازمني ازهميشه تاهنوز[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]توسراغازمني مثل خورشيدواسه روز [/FONT]




[FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]




[FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شجاعت می خواهد

وفادار احساسی باشی

که می دانی شکست می دهد

روزی

نفسهای دلت را ...


 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران شروع شده و من پشت پنجره
افسانه شکفتن يک دشت خاطره
بارش هنوز تمام نشده من عاشق شدم
هفت شقايق و هفت پرنده يک خاطره شدم
باران هنوز بارش يک ترانه است
چشم هاي خيس شاپرک خسته است
نم نم لطافت و پاکي يک لحظه يک نگاه
باران شروع شده و من پشت پنجره
افسانه شکفتن يک دشت خاطره
بارش هنوز تمام نشده من عاشق شدم
هفت شقايق و هفت پرنده يک خاطره شدم
باران هنوز بارش يک ترانه است
چشم هاي خيس شاپرک خسته است
نم نم لطافت و پاکي يک لحظه يک نگاه
برق شکفتن يک دشت شقايق است
باران شکوه پر کشيدن و رفتن است
در اوج آسمان بي ستاره آتش گرفتن است
نم نم شروع دست نوشته هاي من
روياي عاشقانه لحظه هاي خيس من
هر چه مينويسم انگار خسته است
حرفهايم گذشته از شعر ...قصه است
باران هنوز تمام نشده من شکفته ام
بر روي قطره هاي محبت نشسته ام
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
صدایت در گوشم زمزمه میشود

و نگاهت در ذهنم مجسم


ولی من تو را میخواهم


نه خیالت را.....


 

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی شعر سراغم را می گیرد
گاهی هوای تو
تفاوتی نمیکند
هر دو ختم می شوید به دلتنگی من.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دنیا را میدهم برای لبخندت ....



هراسی نیست




شاد که باشی دنیا دوباره از ان من است.

 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتي خيالت پروانه مي شد
تا شعله ميرفت
اما نمي مرد
من با تو بودم
اما ندیدی ...[FONT=&quot]
[/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اگه یه روز بغض گلوت رو فشرد بهت قول نمیدم که می خندومت ولی می تونم باهات گریه کنم.

اگه یه روز نخواستی به حرفهام گوش بدی خبرم کن قول می دم که خیلی ساکت باشم .

 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
زمین به وسعت بودن، پر از هوای تو بود

زمان مساحت تکرار ماجرای تو بود

و تا نهایت بی منتها به گوش جهان

فقط صدای تو بود و فقط صدای تو بود

تمام فلسفه ی آب و خاک و آتش و باد

درون فرصت هستی ی دست های تو بود

و چشمهای صمیمانه آسمانی ی تو

طلوع معجزه ی ( آبی ی ) خدای تو بود

نوشته ها همگی نا نوشته ها همگی

چو شعر تازه ی هر شاعری، برای تو بود

و شوق آینه و آب و آفتاب و هوا

به انتهای نبودن، از ابتدای تو بود
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اين همه که مي روي؛

به کجا مي رسي ؟!

گاهي هم بيا
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
کمبود گشته بودم، روزی که رفته بودی
نابود گشته بودم روزی که رفته بودی
مثل خیال پرواز در بالهای مجروح
مسدود گشته بودم روزی که رفته بودی
در یک مثلث تنگ با ناله های پر حجم
محدود گشته بودم، روزی که رفته بودی
از کوچه های مهتاب تا جاده های احساس
مردود گشته بودم روزی که رفته بودی
سیگار و دفتر و چای؛ این زندگی من بود
پردود گشته بودم روزی که رفته بودی
 

راضیه (ت)

عضو جدید
یک روز خواهم رفت و تو آن روز از نبودنم خواهی شکست.بسیار متاسف میشوم که رفتن من, آغاز خاموشی من خواهد بود در قلب تو
 

راضیه (ت)

عضو جدید
برایت همتایی نیافتم !! انکار نمیکنم که دوستت داشتم ولی میدانستم و میدانم روزی میرسد که دیگر هرگز دوستم نخواهی داشت .من زودتر میروم تا آنروز را که تصور کرده ام نبینم.
 

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
" بند بند وجودمــــ ـــ ـ ..

بـه بند بند وجود تــو بستــه استـــــ ــــ ـ

با این همه بنــد

چه قـــــ ـــ ـدر از هم دوریـــــــ ــــ ـم" ..
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ميسوخت در پيراهنت خورشيدی انگاری
از سالهای دور میتابيدی انگاری
از بين لبهای تو بوی اطلسی می ريخت
از شيره‌‌ء گلها می آشاميدی انگاری
وقت غزل خواندن شبيه مولوی بودی
می چرخ ... چرخی ... چرخ ... می چرخيدی انگاری
من گيج٬ ساعت گيج٬ اجسام اتاقم گيج
در بعد بعد خانه می گرديدی انگاری
در قالب هر باد پنهان ميشدی آنوقت
در پرده٬ بی آواز می رقصيدی انگاری
ميريختی در کوچه جاری ميشدی در جوی
از هيچ آغازی نمی ترسيدی انگاری
حل می شدی در ريشه های هر درخت پير
از شاخه های کهنه می روييدی انگاری
چشمت حساب تک تک گنجشکها را داشت
تنها و تنها آسمان می ديدی انگاری
شهرم عروس برفپوشی بود٬ روی او
مثل بهاری تازه گل پاشيدی انگاری
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا