همین الان داری به چی فکر میکنی؟
- شروع کننده موضوع n_roshan
- تاریخ شروع
به شامی شمالی که درست کردم، برای داداشم اینا هم کنار گذاشتم قراره بیان و بخورن یا ببرن، برنامشو نو نمی دونم
به سلمونی رفتن فردا
به خیلی چیزها مثل اینکه:
امیدوارم امروز پسرم توی فوتبال برنده بشه، چون هفته ی قبل باختن و ناراحت شد.
به اینکه برای زمین مادرشوهرم مشتری اومده، خدا کنه فروش بره،چون حتما از پولش به ما هم میده که پول کمی نیست و این توی موقعیت الانمون خیلی کمکه.
به اینکه پس کی ما از این شهر میریم، خسته شدم از دور بودن.
به اینکه کاش یه وقتهایی بعضی از کارهامون راحت پیش میرفت و انقدر برای همه چی پوستمون کنده نشه.
به اینکه مدل لباس و رنگی که برای عروسی داداشم انتخاب کردم، مناسبه یا نه.
به اینکه سوغاتی قراره برامون چی بیارن.
به اینکه با این یه کوچولو پولی که بعد از دو سال بالاخره چند روز قبل شرکت گاز برامون ریخته برای خودم طلا بخرم یا میزغذاخوری جدید بگیرم.
به دخترخاله ی شوهرم که هر وقت میبینمش، بنده خدا فقط مشغول کمک کردن به بقیه ست، یه تنه همه رو داره ساپورت میکنه.
به رژیمی که گرفتم.
و...
همه ی این فکرها با همدیگه توی ذهنم بود، هی ذهنم در حال پرش روی همه شونه
امیدوارم امروز پسرم توی فوتبال برنده بشه، چون هفته ی قبل باختن و ناراحت شد.
به اینکه برای زمین مادرشوهرم مشتری اومده، خدا کنه فروش بره،چون حتما از پولش به ما هم میده که پول کمی نیست و این توی موقعیت الانمون خیلی کمکه.
به اینکه پس کی ما از این شهر میریم، خسته شدم از دور بودن.
به اینکه کاش یه وقتهایی بعضی از کارهامون راحت پیش میرفت و انقدر برای همه چی پوستمون کنده نشه.
به اینکه مدل لباس و رنگی که برای عروسی داداشم انتخاب کردم، مناسبه یا نه.
به اینکه سوغاتی قراره برامون چی بیارن.
به اینکه با این یه کوچولو پولی که بعد از دو سال بالاخره چند روز قبل شرکت گاز برامون ریخته برای خودم طلا بخرم یا میزغذاخوری جدید بگیرم.
به دخترخاله ی شوهرم که هر وقت میبینمش، بنده خدا فقط مشغول کمک کردن به بقیه ست، یه تنه همه رو داره ساپورت میکنه.
به رژیمی که گرفتم.
و...
همه ی این فکرها با همدیگه توی ذهنم بود، هی ذهنم در حال پرش روی همه شونه
به اینکه دعا کنم مشکل هم باشگاهی هرچی هست برطرف شه
الهم صلی علی محمد و آل محمد.
( گفت برای همدیگر دعا کنید تا برآورده شه)
اگه نامحرم نبودم میومدم اما نمیتونم
امیدوارم هر چه زودتر مشکلاتت حل بشه و به آرامش روحی و ذهنی برسی
من سر کار هستم دوست عزیز
یکی از شهرستانهای استان اصفهان
میخوای دعوت کنی؟ بگو هر کجا باشه میام مشکلی نداره
به اینکه میخاد دعوت کنه یا ترور؟
به یه مریض، توی نگاش خوندم که کمک می خواد، من که هر کمکی از دستم بر بیاد دریغ نمی کنم
خدایا! شفاش بده
خدایا! شفاش بده
به قهوه
سفر بودم اما دو سه روزه اومدم ، چند روز دیگه دوباره میرمفکر می کردم سفر خارج از کشور هستی
به اینکه چرا من هرچی ....
اصلا ولش کن
به جنگ آینده
به بچه های باشگاه که چرا هیچکدوم دعوت میگیرن؟
دارم فکر میکنم فردا میرم کاشون چی ببرم؟ یه دونه گز یا یه دونه پولکی؟
به خیلی چیزها که باعث شده کم کم سرم داره درد میگیره، به موقعیتی که توش گیر کردم، شوهرم خیلی زیاد سرش شلوغه و فرصتی برای درگیری های من نداره، پدر و مادرم درگیر کارها و برنامه های این روزهای دوتا برادرهام هستن و جایی برای دغدغه های من ندارن، پدر و مادر همسرم هم مشغول کارهای سفارت برای رفتن پیش دخترشون هستن و اونا هم توجهی به حال من ندارن.
بده که احساس کنی وسط یه معرکه گیر کردی و راه فراری نداری و کسی هم توجهی به حال و روزت نداره و بدتر اینه که اگه گله ای هم بکنی ازت دلخور میشن.
درد از پس گردنم داره شروع میشه و کم کم داره میاد طرف پیشونیم
بده که احساس کنی وسط یه معرکه گیر کردی و راه فراری نداری و کسی هم توجهی به حال و روزت نداره و بدتر اینه که اگه گله ای هم بکنی ازت دلخور میشن.
درد از پس گردنم داره شروع میشه و کم کم داره میاد طرف پیشونیم
من نمیدونم مشکلاتتون چیه اما به نظرم داری یه کم بزرگشون میکنیبه خیلی چیزها که باعث شده کم کم سرم داره درد میگیره، به موقعیتی که توش گیر کردم، شوهرم خیلی زیاد سرش شلوغه و فرصتی برای درگیری های من نداره، پدر و مادرم درگیر کارها و برنامه های این روزهای دوتا برادرهام هستن و جایی برای دغدغه های من ندارن، پدر و مادر همسرم هم مشغول کارهای سفارت برای رفتن پیش دخترشون هستن و اونا هم توجهی به حال من ندارن.
بده که احساس کنی وسط یه معرکه گیر کردی و راه فراری نداری و کسی هم توجهی به حال و روزت نداره و بدتر اینه که اگه گله ای هم بکنی ازت دلخور میشن.
درد از پس گردنم داره شروع میشه و کم کم داره میاد طرف پیشونیم
به نظرم یه زمان بزار و با خیال آسوده همه مشکلات را روی کاغذ بنویس بعد با آرامش کامل به بررسی مشکلاتت بپرداز ، اونهایی که بی ارزش هستند را فعلا حذفشون کن ، اونهایی هم که از دست شما کاری بر نمیاد فعلا بزار کنار و به حل و فصل بقیه مشکلات بپرداز
مثلا فروش خانه : در مورد فروش خانه از دست شما کاری بر نمیاد (مگر اینکه قیمت ارزون بدی تا سریع فروخته بشه) پس این مشکل را بزار کنار تا در سر فرصت توسط بنگاه فروخته بشه
به خودت سخت نگیر و افکارت را درگیر نکن چون با این وضعیت چند روز دیگه یه مشکل به نام مریضی به مشکلاتت اضافه میشه که خیلی هم بده و همه چیزت را بهم میریزه
به اینکه انشاله خانم مهندس عزیز به خواسته هاشون برسن
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
:•:•:•: فکر کن همین الان زنگ در خونتون رو بزنن ... :•:•:•: | زنگ تفريح | 117 | |
|
همین الان دلتون چی میخواد ؟ | زنگ تفريح | 1089 | |
|
|
همین الان چکار میکنید ؟! | زنگ تفريح | 1568 | |
| P | همین الان دلتون واسه کدوم دوست هم باشگاهی تنگ شده؟؟ | زنگ تفريح | 181 | |
|
همین الان دوست داشتی کنار چه کسی بودی؟ | زنگ تفريح | 204 |
Similar threads
-
:•:•:•: فکر کن همین الان زنگ در خونتون رو بزنن ... :•:•:•:
- شروع شده توسط MARIA RED
- پاسخ ها: 117
-
-
-
-