دین من از عشق زنده بودنست
زندگی زین جان و سر ننگ منست
تا از زبان صبح
نور امید را به شما ارمغان کنم
شب های بی ستاره بیدار مانده ام
ماندهام بی دانه و آبی اسیر این قفس
مرغ جانم پر ندارد چون کنم چون بر پرم
من مهربانی را ستودم
من با بدی پیکار کردم
رنجِ عشق ار برده ای از روزگارِ ما مپرس
روزِ هجر ار دیده ای از شامِ تارِ ما مپرس
ساقی تو ما را یاد کن صد خیک را پرباد کن
ارواح را فرهاد کن در عشق آن شیرین لقا
اعتمادی نیست بر کارِ جهاندل گفت حسن روی او وان نرگس جادوی او
وان سنبل ابروی او وان لعل شیرین ماجرا
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |