تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیندمخلص و معنی اینها گر چه دانی هم نهان کن
اندر الواح ضمیری تا نیاید در کتابت
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک
تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیندمخلص و معنی اینها گر چه دانی هم نهان کن
اندر الواح ضمیری تا نیاید در کتابت
تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیستکنون پندار مردم آشتی کن
که در تسلیم ما چون مردگانیم
یار دلدار من ار قلب بدینسان شکندمنم از دست تو بیدست و پایی
تو در کوی مهی شکرعذاری
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودممن از روییدن خار سر دیوار دانستم
که ناکس،کس نمیگردد بدین بالا نشینی ها
تا به کی نازی به حسن عاریتمیخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
تا به کی نازی به حسن عاریت
ما و من آیینه داری بیش نیست
تشکرای منم تموم شد
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کندتلخ خواهی کرد بر ما عمر ما
کی برین میدارد ای دادر ترا
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادندآن کس که تو را دارد از عیش چه کم دارد
وان کس که تو را بیند ای ماه چه غم دارد
من همان به که ازو نیک نگه دارم دلتیر از غمزه ساقی سپر از جام شراب
با کماندار فلک جنگ وجدالی کردیم
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هستشهریارا غزلم خوانده غزالی وحشی
بد نشد با غزلی صید غزالی کردیم
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پایتنم به سان غریقی است در کشاکش موج
مه هیچ راه گریزی به بیکران فضا
نه هیچ ساحل امنی در این افق پیدا
نه هیچ نقطه پایاب و اب می گذرد
ای ادمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در اب دارد میسپارد جان
نه آن دریا که شعرش جاودانه ستنه به نورش نامه توانی خواندن
نه به منزل اسپ دانی راندن
نه آن دریا که شعرش جاودانه ست
نه آن دریا که لبریز از ترانه ست
به چشمانت بگو بسپار ما را
به آن دریا که ناپیدا کرانه ست
شب خوش
تو لقمه شیرین شو در خدمت قند او
لقمه نتوان کردن کان شکر ما را
شب خوش
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |