[FONT="] شب که می شود مدام گوشه ای می نشینم و چشمانم را تنگ تر و تنگ تر می کنم[/FONT]
[FONT="]مدام دستانم را در میان موهایم می غلتانم و به "او" می اندیشم[/FONT]
[FONT="]به "او" که تمام دوست داشتن هایم را جلا می بخشد[/FONT]
[FONT="]باز هم یک شب دیگر ..[/FONT]
[FONT="]یک دلتنگی دیگر[/FONT]
[FONT="]یک آرزوی دیگر[/FONT]
[FONT="]باز هم یک شب دیگر![/FONT]
[FONT="]گاه در این ساعت ها عجیب سرشار از "او" می شوم[/FONT]
[FONT="]گرمایش را در تمام وجودم حس می کنم[/FONT]
[FONT="]گاه در خیال تا کهکشان ها با "او" پر می کشم[/FONT]
[FONT="]و درست در لابلای این لذت ها[/FONT]
[FONT="]به یادم می آید که چقدر دور است از من و تمناهایم![/FONT]
[FONT="]چقدر هم نزدیک است به تمام هیجان ها وخیالاتم!![/FONT]