معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمی دانم
کی متولّد شده ام!
ولي مي دانم
خواهم مرد ! بدون تو .
تا باشي ،
براي جمع كردن ذره ذره خيالم!


 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا ابد با درد و رنج خويش خلوت مي كنم
رفتي و با رفتنت كاخ دلم ويرانه شد
من در اين ويرانه ها احساس غربت مي كنم
چشمهايم خيس از باران اشك و انتظار
من به اين دوري خدايا كي عادت مي كنم ؟
مي روم قلب تو را پيدا كنم
برق چشمان تو را معنا كنم
مي روم شايد كه در دشتي بزرگ
معني عشق تو را پيدا كنم



 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حالا كه دست هایت چتر نمی شوند
حالا كه نگاهت ستاره نمی بارد
حالا كه خانه ای برای ما شدن نداریم
از كاغذ شعرهایم اتاقی می سازم
تا آوار تنهایی بر سرت نریزد
و آرامش خیالت ، ‌خیس اشك هایم نشود
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش وقتی زندکی فرصت دهد گاهی از پروانه ها یادی کنیم.....
کاش بخشی از زمان خویش را وقف قسمت کردن شادی کنیم....
کاش وقتی آسمان بارانیست اززلال چشمهایش تر شویم....
کاش شب وقتی تنها میشویم با خدای یاس ها خلوت کنیم....
کاش بین ساکنان شهر عشق رد پای خویش را پیدا کنیم.....
کاش با الهام از وجدان خویش یک گره از کار ه دلها وا کنیم......
کاش رسم دوستی را ساده تر مهربانی تر آسمانی تر کنیم......
کاش در نقاشی دیدار مان شوق ها را ارغوانی تر کنیم.......
کاش وقتی شا پرک ها تشنه اند ما به جای ابر ها گریان شویم.....
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
راستی,تو هم دیده ای؟همه ی آشوبگران یک به یک اعتراف کردند.
وقتش نیست؟
تو که یک عمر دلم را آشوب کرده ای,
نمی خواهی اعتراف کنی؟

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در دلم ارزوی امدنت میمیرد
رفته ای اینک اما ایا باز برمیگردی
چه تمنای محالی دارم
خنده ام میگیرد
اینک تو رفته ای و نمیدانم
ایا کدام هلهله ات شاد میکند
ایا کدام عاشق صادق
نام تو را شبانه
در کوچه های شب زده
فریاد میکند
خیلی زود دیر میشه
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با تو سخن میگویم که مدتی ست کمرنگ شده ای !!!!
مدتی ست مرا گم کردی نمیدانم دست که را گرفتی که دستانم را رهاکردی , تا به خود آمدم تو را غریبه دیدم.چرا ؟؟
چه شد از نگاهت افتادم؟؟
هر روز دیوان حافظم را میگشایم, هر روز نامت را میان فالنامه میبینم ولی سراغی از تو نمیشود !!!!!!
چه شد که از من بریدی ؟
چه خطایی کردم که سزایم این بود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟
تا کی باید به انتظارت بمانم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تا صبرم تمام نشده برگرد.این یک اخطار است باور کن میروم.
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو را نمیدانم...
اما اولین نگاه من به تو ..
نه از سر عشق بود و نه در زیر ماهتاب...
اما روزگار...باره و بارها نگاه ما را در هم آمیخت...
تا به تو بیندیشم...
و امروز از سر اندیشه و عشق تو را نگریستم...
و من هنوز نمیدانم که ابتدا نگریستم و سپس عاشق شدم...
یا اینکه در پس عشق به فکر فرو رفتم.......
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو دست هایت را باز می کنی
من چشم هایم را میبندم
او میخزد در آغوشت...
و این آخر تمام سمفونی های بی صدای
نگاه تو بود...
مثل همیشه پر سر و صدا و تکان دهنده...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در حضور خار ها هم میشود یک یاس بود
در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود

میشود حتی برای دیدن پروانه ها
شیشه های مات یک متروکه را الماس بود

کاش میشد ، حرفی از کاش میشد هم نبود
هرچه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی وقتها چقدر ساده
عروسک می شویم ،
نه لبخند می زنیم
نه شکایت می کنیم ،
فقط احمقانه سکوت می کنیم .
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دردا
دردا كه مرگ
نه مردن شمع و
نه بازماندن
ساعت است،
نه استراحت آغوش زنی
كه در رجعت جاودانه
بازش یابی،
تجربه ئی است
غم انگیز
غم انگیز
به سال ها و به سال ها و به سال ها...
وقتی كه گرداگرد ترا مردگانی زیبا فرا گرفته اند
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب عهد کردم باز خوابت را ببینم
مثل هر شب چشم خندانت ببینم
دست‌هایم پر نیاز، دستهایت را بگیرم
خیره در موج نگاهت، روح شیدایت ببینم
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
حــواسم را پرت کرده ای ...
آنقـــــــــدر دور..
که دیگر ...
یــادم نیست !
" تو " رفته ای
و " من " ...
حـــــــواسم نیست.....
:(:heart:
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
چــــہ سَــنگيــن اَستــــ تَکــليـفــــ بــي تـ ــــو بــودَن...
تـــ ــو رآحَتـــــ بِخـــوابــــــــــ ...
مَـــ ـن هَنـــوز مَشـ ــق اَشــک هآيَــــم مـــآنده...
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلشوره مرا نداشته باش !
اينجا هم اتاقي من حســـــــرت تـــــــوست ،
رنج ميخورم ، اشک مينوشم ،
من خــــــــــــــــوبم !
ميدانم با حسرتت چگونه تا کنم ،
فقط براي من بنويس :
" هنوز هـــــــم لبخند ميزنــــــــــي؟ "
:heart:
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دروغ چرا؟
بعد از " تــــــــو"
هيچ چيز قصد گذشتن ندارد،
زمان جاي خود دارد!

:(
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیشب خدا آهسته درِ گوشم گفت:
دیگر بس است!
بارانم از اشک هایت خجالت می کشد...
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
نيستــــــي و ببينــــي جــــــاي خاليـــــــت ،
چگونه به مـــــن دهــــــن کجــــــي مــــــــي کنـــد..
.:cry:
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه فرقی دارد ، شهر ما خانه ی ما باشد یا نباشد ؟
وقتی تو نه در شهر ما هستی و نه در خانه !
:(:cry:
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
این روزها سنگین و نحس اند ، چه کنم ؟
لحظات هم بهانه ات میگیرند
رفتی و ردپایت در پس کوچه های قلبم باقی مانده است
...
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
:heart::heart::heart:با اینکه ازم دوری اما هر وقت دستمو میزارم رو قلبم ، میبینم سر جاتی !:heart::heart::heart:
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
عقل گفت که دشوارتر از مردن چیست؟
عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است . .
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی تو پیمودن شب ها شدنی نیست
شب های پر از درد که فرداشدنی نیست
گفتم که برایت بفرستم دل خود را
افسوس که نامه دلم تا شدنی نیست
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
ببار ای باران ،
ببار که غم از دلم رفتنی نیست،
اشکهای روی گونه ام دیدنی نیست.
ببار ای باران که این تنهایی تمام شدنی نیست،
آن لحظه های زیبا تکرار شدنی نیست.
ببار ای باران که شعر تلخ جدایی خواندنی نیست ،
غم تلخی که در سینه دارمفراموش شدنی نیست...
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای رفته از برم به دیاران دور دست
با هر نگین اشک به چشم تر منی ...
هر جا که عشق هست و صفا هست و بوسه هست
در
خاطر منی
 
بالا