معماری با مصالحی از جنس دل

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
زمان هایی هست ؛

که تمام عاشقانه ها هم می تواند

خلاصه شود در یک عبارت :

به درک
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادتان باشد هیچ وقت در زندگی خود!

نقش نیشهای مار ” ماروپله” را بازی نکنید . . .

شاید دیگر توان دوباره بالا آمدن از نردبان را نداشته باشد،

همان کسی که به شما اعتماد کرده بود . . .
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دوباره دلم هوایت را کرده
تنها
نمیدانم
چگونه
به
این دل بفهمانم
کافیست
صدایش نکن
او خیلی
وقت میشود
نامت
را هم
فراموش کرده
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روحِ باران،
دلم را آشوب می کند!
و من هنوز قانعم!
به سجده هایِ عاشقی،
به واژه هایِ سادگی،
به تار و پودِ زندگی،
و به هر چیزِ زیبایی،
که دلم را در برابرِ دلت،
قرص نگه می دارد!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دوباره مینویسم
تا
شاید
اندوهم کم شود
کسی
چه میداند
تا به کی
برایت مینویسم
اما
میدانم
روزی دیگر
نامت
در هیچ کجای
شعرهایم نخواهد
بود
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
می نویسم...
می نویسم از تو برای تو و دور از تو ....
بدون هراس از خوانده شدن...
بگذار همه بدانند...

می نویسم برای تو...
برای تویی که بودنت را...
نه چشمانم میبیند...
و نه گوش هایم می شنود...
و نه دستانم لمس می کند...

تنها با شعفی صادقانه ...
با دلم احساست می کنم... !!!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
سبک میشویم
وقتی
کسی را بگوییم دوستت دارم
اما
سنگین میشویم
وقتی میفهمیم
او از ما
توقع دوست داشته شدن
تنها ندارد
بلکه
توقع تعهد دارد
تا
برای همیشه
دوستت دارمهایمان
برای
او باشد نه کس دیگر
انجاست
که خیلیها
از
همین حرف
خودشان
شانه خالی میکنند
و یک ادم را میشکنند
نگویید
دوستت دارم
وقتی
میخواهید
تنها بگذارید
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دلتنگي يعني :

هر روز

ظهور عکس ,

از

نگاه اخرت

در

وقت رفتنت

از

قاب پنجره ..
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چون دفتر شعر- خط به خط - عاشق بود
آن روز - درست یا غلط - عاشق بود
آشفته نشد، جار نزد ، شعر نگفت،
دیوانه نبود که ، فقط عاشق بود
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چشمهايت را نقاشي کشيدم ..

و هر شب از دلتنگي هايم با او حرف ميزنم

و چشمهايت در نقاشي ..

آرام آرام گريه ميکند !!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در این شبهای بی یاری

که من هستم و بیداری !

کنون باید بباری ابر !

دلم خسته ست و بی ابری

که شاید بشکند بغضش ببارد اشک . . .

دلم خسته ست و بیمارست چنان

که گویی سالهاست مرده ست


و بر نعشش نمی باران نباریده ست
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جلوتــــر نـَـیا
خاکِـستر می شَـوی
اینجــــــ ـــ ـا
.
.
دِلــــی را
ســوزانده انـــد..
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا به سکوت میخوانی؟
"حرمت" را بهانه می کنی؟!
"آن ها"شکسته اند
کاش این بهانه ها را
کمی خودت می فهمیدی!
دلم زیادی می سوزد برایت
تو دوست داشتن را با چیزی اشتباهی گرفته ای!
کاش "زود" بفهمی
آخر من "دیر" می بخشم....
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زمانه ایست
به هر کجا که زنگ می زنی،
کسی جواب نمی گوید
تمام مشترکان خاموشند
و هیچ مشترکِ مورد ِنظری،
نمی خواهد در دسترس باشد
در این روزها،
تنها قلب ها در دسترسند
برای شکستن!

:heart::heart::heart:
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


و روزی در همین نزدیکی ها
کسی که مثل همه بود،
در چشمانم قلابی انداخت...
و قلبم را ربود....
و حالا
از مچ دستانم
آرزوی ِباران ِخون می آید!
به خاطر ِ ربوده شدن ِ قلبم!
رگ ها،غارت شدند و لبخندها اشک
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق هم عشق قدیم - نه کلک بود وریا
عاشقی قیمت داشت - قیمتش جان شما
به رفاقت سوگند - ارزشی دیگر داشت
نه رفيق امروز - نه رفيق فردا
بخدا رنگ نبود - جای نیرنگ نبود
اگرم رنگی بود - بود همرنگ خدا
پیره مرد سوگندش - بود آن ریش سپید
شیر مادر هم داشت - قیمت شیر بها
حرف دل هرچه که بود - به خدا زیبا بود
در سکوتش هم بود - اثر ذکر و دعا
می شود امروز هم - همچنان دیروز شد
می شود اما که - از کجا یا به کجا ...
 

sleeping beauty

اخراجی موقت
عشق هم عشق قدیم - نه کلک بود وریا
عاشقی قیمت داشت - قیمتش جان شما
به رفاقت سوگند - ارزشی دیگر داشت
نه رفيق امروز - نه رفيق فردا
بخدا رنگ نبود - جای نیرنگ نبود
اگرم رنگی بود - بود همرنگ خدا
پیره مرد سوگندش - بود آن ریش سپید
شیر مادر هم داشت - قیمت شیر بها
حرف دل هرچه که بود - به خدا زیبا بود
در سکوتش هم بود - اثر ذکر و دعا
می شود امروز هم - همچنان دیروز شد
می شود اما که - از کجا یا به کجا ...

likehttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon14.gif
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و.....
امروز سالگرد مرگ خنده هایم است
روزی که لبخند را از روی لبانم ربودی
من محو نگاهت شدم و تو آرام زهر خندی زدی
حس انتقام در تو جوشید
و ان روز....
و امروز نگاهم را به گلهای قالی میدوزم...
وشرنگ عشق را لا جرعه سر میکشم
به یاد آخرین دیدار....
روزی زمین انتقام مرا از تو خواهد گرفت
بسان همان روز که رهایم کردی
و من........
در آسمان ها تو را جستجو میکنم
زمین میخندد
پایکوبی میکند........
چون تحمل حجم اندوه مرا نداشت
منتظرت میمانم بر بال ابرها......
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
likehttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon14.gif



شنیدم صدای زمزمه ات را در گوش باد
چه کر کننده بود خنده های مستانه ات
بوی نرگس ها هوش از سرت برده بود
و تو سر به هوا چشمانت را به میخک های باغچه دوخته بودی
وایییی شنیدم که تو نیز میروی تا به خاطرات کودکیت بپیوندی
کاش قسمتی از کودکیت بودم ویا شاخه رز سرخی بودم در دستان شوخ تو
صبحانه ام را با بوسه های کوچکت میل میکردم و
تو چون آهو بره ای کوچک در آغوشم میخوابیدی
چه آرامشی بود خوابیدن در آغوش تو
در بستری از گرمای عشق
کاش کودک بودیم ....
کاش........
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
می خواستم هرگز ننویسم

اما

کی توانسته ام خواستهایم را لباسی بپوشانم از عقل

می نویسم

از تو

که در این روزهای سرد و خاکستری

خیالت سینه ام را گرم می کند

نه

می سوزاندم

می نویسم

از تو

که نوشتن از تو

انگار سرنوشت همیشه ی من است
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چشم ها را بسته ام تا باز هم یادت کنم
گاه ناچارم که در افکارم ایجادت کنم

جستجویت می کنم در حرف های دیگران
دلخوشم با هر چه باعث می شود یادت کنم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزگار غريبی است ...


سه نقطه هاي تو گاهي هزار واژه ومن
هنوز در تب يك نقطه از لبت بي تاب



هميشه معني صد اضطراب ... من، بي تو
هميشه ديدن بي پرده ی شما در خواب



چه عاشقانه ی پوچي! تو خوب مي داني
ميان اين همه رويا ، فقط تويي كمياب



و من چه خسته تو را چون سراب مي جويم
چه فصل خالي و تلخي ست سهم من زين خواب!
...






كجاست آنكه ز من آتشي بگيراند
بسازد از تن من قطعه قطعه هاي مذاب


و يا حضور تو را قصّه قصّه ، فصل به فصل...
بخواند از تو غزل هاي نابِ بي پاياب

...

خدا کند که غزلهای آخرم باشد
خدا کند که شوم در غمت خراب،خراب


چه روزگار غریبی ست نازنین، آری
نه حرف مانده برایم ، نه عشق های مجاب


بیا... تمام کن این انتظار را در من
بدون شرح و سه نقطه ... پر از حکایت ناب
...





یکی نبود و یکی بود و او نبود ... و من
هنوز در تب یک نقطه از لبت بی تاب
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


شبي به دست من از شوق سيب دادي تو

نگو كه چشم و دلم را فريب دادي تو

تو آشناي دل خسته ام نبودي حيف

و درد را به دل اين غريب دادي تو.

 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
می خواهم از تو بنویسم برای تو که در تمام لحظاتم وجود داری…

خنده هایم برای توست با تو بودن مرا شاد می کند…

و بی تو بودن مرا گریان…

تو با من هستی در حالی که در کنارم نیستی…

تو با منی چون در قلب منی.قلبم را با دنیا عوض نمی کنم…

چون تو در آنی و من تنها تو را دوست دارم…

 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز


دست همیشه برای زدن نیست ....

کار دست همیشه مشت شدن نیست .....

دست که فقط برای این کار ها نیست .....

گاهی دست میبخشد .....

نوازش میکند ..... احساس را منتقل میکند .....

گاهی چشمها به سوی دست توست .....

دستم را دست کم نگیر ........

 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز

احتياجي به تسبيح نيست...

دستانت را كه به مـלּ بدهي ؛

با انگشتانت ذكر دوست داشتـ‍לּ را مي گويـҐ ...

 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز

با تمـاҐ مـداد رنگـے هـاے دٌنـیا
بـه هـر زبـانے که بـدانے یـا نـدانے !
خـالے از هـرتشبیه و استعـاره و ایهـاҐ …
تنهـا یکــ جٌملـه برایـت خـواهـҐ نوشت:
دوستت دارҐ خاص تریـלּ مٌخـاطب خـاص دنیـا!
 
بالا