........................
...........................
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم......بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینمدلم براي چشم هايمان تنگ مي شود كه
پنهاني به هم دل مي دادند
دلم براي نوازشت تنگ مي شود
دلم براي هيجاني كه با هم داشتيم تنگ مي شود
دلم براي همه چيزهايي كه با هم سهيم بوديم تنگ مي شود
دلتنگي براي تو را دوست ندارم
احساس سرد و تنهايي است
كاش مي توانستم ....
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم......بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد.........مرا روزی مباد ان دم که بی یاد تو بنشینم
لطفا
کمی دورتر بايست
مهربان که میشوی
بيشتر دلم تنگ میشود
...
چون دفتر شعر- خط به خط - عاشق بود
آن روز - درست یا غلط - عاشق بود
آشفته نشد، جار نزد ، شعر نگفت،
دیوانه نبود که ، فقط عاشق بود