دکتر مهدیه
پسندها
1,972

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بگو
    من خدا را دارم
    کوله بارم بر دوش
    سفری تا ته تنهایی محض
    هر کجا لرزیدی
    از سفر ترسیدی
    فقط اهسته بگو
    من خدا را دارم.
    دود سیگارم را هزاران بار به تو ترجیح می دهم

    کم رنگ است ولی دورنگ نیست
    در عجبم چطور هنوز ستون فقراتت سالم است وقتی با این انهدام سخت از چشمانم افتادی !
    حتی جوکـر هم دگر نمیخندد ؛

    چیزی برای خنده دگر نمانده, به چه چیز باید خندید..!؟

    به تن فروشی های شب هنگام زنـی به شوهـر برای اثبات عشق؟

    به پوشش دختـر در خانه و لختی های مهمانی های شبانه؟

    به غیرت پسر به مادر و شوخی های مادری پسر با دوستان؟

    به شبکاری های تازه داماد برای پاس کردن چک تالار؟

    به فیلمبازی کردن های نو عروس در شب اول؟

    به گرانی نان و گوشت و قیمت بالای نفت..؟!

    شایدم به فقر انسان های یک کشور ثروتمند!

    شایدم به گریه و داد مردم از نداری و خریدن ماشین های چند ده میلیونی.....

    اعتمادچند وقتیست مـــُـــرده….

    محبت منقرض شده....

    انسانـ دوستی جوک شده….

    انصافقصه شده....

    دروغ بابشده …

    خیانتروا شده…..

    دشمنیعادی شده….

    "کــُشتن" غریزه شده............ ..... :|
    دلم تنگه مثل ابرای تیره
    تویه حسی مث زندون اسیره
    تـــو از احساس من چیزی نمیدونی
    که داری بی خودی من و می رنجونی
    یه امشب جای من باش
    جای اونی که چشماش به در خشک شد

    یه امشب همسفر باش مث من در به در باش
    جای اون که به دنیا پشت پا زد
    باید کاری کنی آروم بگیرم
    باید یک لحظه دستاتـــو بگیرم
    باید برگردی امشب باز به این خونه
    باید این لحظه ها یادت بمونه
    یه امشب مال من باش مال مردی که دستاش به جز دست تـــو همراهی نداره
    بزار یادت بیارم چجوری بی قرارم
    دل من غیر تـــو راهی نداره
    من از تـــو یاد گرفتم تموم زندگیم و
    حالا با کی بگم این قصه ی وابستگیم و
    رو دوش کی بزارم! یه دنیا خستگیم و
    باید کاری کنی تـــو که باز مثل قدیما بهم خیره بشن چشمهای خیس و اشکی ما
    همین امشب که تنهام باید برگردی اینجا
    باید کاری کنی آروم بگیرم
    باید یک لحظه دستاتـــو بگیرم
    باید برگردی امشب باز به این خونه
    باید این لحظه ها یادت بمونه
    یه امشب مال من باش مال مردی که دستاش به جز دست تـــو همراهی نداره
    بزار یادت بیارم چجوری بی قرارم
    دل من غیر تـــو راهی نداره
    آنگاه که غرور کسی را له می کنی

    آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی

    آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی

    آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری

    آنگاه که حتی گوشت را میبندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی

    آنگاه که خدا را میبینی و بنده ی خدا را نادیده می انگاری

    می خواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟

    ---------------------------------------------------------------------------
    حرفهایی هست برای" گفتن" ٬

    که اگر گوشی نبود،نمی گوییم.

    و حرفهایی هست برای "نگفتن" حرفهایی که هرگز سر به " ابتذال گفتن" فرود نمی آرند .

    و سرمایه ی ماورائی هر کس به اندازه ی حرفهایی است که برای نگفتن دارد ٬

    حرفهای بیتاب وطاقت فرسا ٬

    که همچون زبانه ها ی بیقرارآتشند ٬

    و کلماتش ،هر یک ،انفجاری را به بند کشیده اند ،

    کلماتی که پاره های "بودن" آدمی اند ... اینان هماره در جستجوی مخاطب خویشند ٬

    اگر یافتند یافته می شوند ..... و اگر مخاطب خویش رانیافتند ٬

    نیستند.

    و اگر او را گم کردند ٬

    روح را از درون به آتش میکشند ودمادم،حریق های دهشتناک عذاب بر می افروزند .

    و خدا برای نگفتن حرفهای بسیار داشت ٬
    که در بیکرانگی دلش موج میزد و بی قرارش میکرد
    حتی جوکـر هم دگر نمیخندد ؛

    چیزی برای خنده دگر نمانده, به چه چیز باید خندید..!؟

    به تن فروشی های شب هنگام زنـی به شوهـر برای اثبات عشق؟

    به پوشش دختـر در خانه و لختی های مهمانی های شبانه؟

    به غیرت پسر به مادر و شوخی های مادری پسر با دوستان؟

    به شبکاری های تازه داماد برای پاس کردن چک تالار؟

    به فیلمبازی کردن های نو عروس در شب اول؟

    به گرانی نان و گوشت و قیمت بالای نفت..؟!

    شایدم به فقر انسان های یک کشور ثروتمند!

    شایدم به گریه و داد مردم از نداری و خریدن ماشین های چند ده میلیونی.....

    اعتمادچند وقتیست مـــُـــرده….

    محبت منقرض شده....

    انسانـ دوستی جوک شده….

    انصافقصه شده....

    دروغ بابشده …

    خیانتروا شده…..

    دشمنیعادی شده….

    "کــُشتن" غریزه شده............ ..... :|
    آنکه تـــن به زير تنت مي لغزاند تا دل بر دلـــت گذاشته و تنها دقايقي بيشتر مهــــرت را خريدار شود،
    فــــ ـــاحشه نيست...
    آنکه ........
    فاحــــ ـــــشه نيست…
    آنکه دنيايي را خلوت طلب مي کــــند تنها براي در آغــــوش کشيدنت، بي آنکه نگاهي سنگين، قاضي بر تمام گناهان داشته و نداشته اش باشد، و در هر لحظه بارها و بارها، عادلانه يا نا عادلانه محکومش کنند،
    فاحــــ ـــشه نيست...
    آنکه پوست بر پوستت مي سايـــــد تا گرماي محبت هاي دريغ شده از روحش را از بدن ملتهبت باز گيرد،
    فاحـــ ـــشه نيست...

    فاحشه مردیست که با تمام مردانگیش تو را لا به لای اندامش خرد میکند
    می شکند
    می سوزاند
    و سر آخر
    رهایت می کند
    ﻛﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﭘﯿﭽﻜﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﭘﺸﺖ ﺷﯿﺸﻪ ﯼ ﺍﺗﺎﻗﺖ
    ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ ﻛﻪ ﻣﯽ ﺁﻣﺪﯼ ﺁﺏ ﺩﺭ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﻣﻦ ﻣﯿﺮﯾﺨﺘﯽ
    ﺩﺯﺩﻛﯽ ﻋﻄﺮ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪﻡ.
    ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﮔﯿﺴﻮﺍﻥِ ﺷﺐ
    ﭘﻬﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ
    ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮﻫﺎﯼ ﻭﺣﺸﯽِ ﭘﺮﭼﯿﻦ
    ﭼﺸﻢ ﺑﺮﻭﯼ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﺑﻨﺪﻧﺪ
    ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﺎﻩ ﺑﻪ ﻗﻬﺮِﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ
    ﺭﻭﯾﺎﯼ ﺷﯿﺮﯾﻦِ ﺑﻮﺩﻧﺖ
    ﭘﺮﻭﺍﺯِ ﺷﺎﭘﺮﮎ ﻫﺎﺳﺖ
    ﺑﻪ ﺩﻭﺭِ ﺷﻤﻊِ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﻦ
    ﻭﻗﺘﯽ ﺳﺎﯾﻪِ ﺑﻠﻨﺪِ ﮐﺎﺝ ﺑﻪ ﺑِﺮﮐﻪِ ﺩﺭﻩ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ
    ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﭘﻠﮏ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﺮﻭﯼ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺧﺰﺩ
    ﺟﻮﯾﺒﺎﺭِ ﺣﻀﻮﺭﺕ
    ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻭ ﺗﺮﻧﻢ ﺍﺳﺖ،
    ﻫﻤﭽﻮﻥ
    ﺷﺒﻨﻢِ ﺻﺒﺤﮕﺎﻩ ﺳﺖ
    ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﺮﮒ،ﺑﺮﮒِ ﺧﯿﺎﻟﻢ ﻣﯽ ﭼﮑﺪ
    ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﮔﯿﺴﻮﺍﻥ ﺷﺐ
    ﭘﻬﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ
    دکتر بدونک الدنیا غربه......
    :cry:
    مو بعد هلگت بیچت ادموعی راحوا من ایدیه........
    سلام مرسی بشی یادم بودی:D
    داستان کمپوت چیه همه دارن میگن:d ما که چیزی ندیدیم:d
    غنچه از خـــواب پــرید و گلی تازه به دنیـــا آمد



    خار خنـــــــدید و بــــــه گل گفـــــــتت : سلام


    و جوابــی نشنید ...خار رنجــید ولی هیچ نگفت


    ساعتـی چند گذشت.. گل چه زیبا شده بود ...


    دســـــــــــــت بی رحمــــــی آمــــد نزدیک ...


    گل ســــــــراسیمه ز وحـــــــشت افســرد ...


    لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید


    صبح فردا که رسیدخار با شبنمی از خـواب پرید


    گل صمیمانه بــــــــــــه او گفــــــت : سلام ...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا