عاشقی که تن معشوق را نمیشناسد، به دشواری به دل او راه مییابد. شناختنِ تن او نیز آسان نیست؛ نه تنها باید جغرافیای حس تنانهی او را کشف کند که باید دریافت او نسبت به اندام خودش را نیز بفهمد؛ اینکه معشوق، خود، پیکرِ خویش را چگونه میبیند: آیا از آن مغرور است یا شرمگین؟ آیا تناش را پشت پردههای خاموشی و خلوت پنهان میکند یا از برآفتاب انداختناش لذت میبرد؟
عاشق میتواند با فهمِ خودآگاهی معشوق به تنِ خود، شرم او را به شور بدل کند یا میلاش به غرور را برآورد. عاشق کامیاب کسی است که معشوق را پر از شادی از داشتن اندامی میکند که دارد. اگر عاشقی نتواند در رابطهی معشوق با تناش مداخله کند، با او بیگانه خواهد ماند.