pishi khogshel
پسندها
27

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ناديا جونم چطوره؟تو خوبي ناديا؟؟؟

    پكري دخمل؟؟يه مقاديري معلومه ها!


    خالی ست

    اتاق کوچک من ...


    من

    تکیه داده ام سرم را

    به کتابی که

    نمی توانم بخوانمش !


    شاید

    کسی که

    به انگشت سبابه در می زند

    خدای خسته ي مهربان باشد ...!


    شبنم آذر
    دهه!!درست صحبت كن بچه...من هي بايد بهت يادآوري كنم سه برابرت سن دارم؟!
    يعني چي بي تربيت؟!(اين ارغوانه كه چون به من ااين طوري گفتي خيلي عصبانيه از دستت)

    من براي تربيت نوه م هركاري مي كنم ها!!حتي شده تو اتاق زندانيت كنم!!!!(منو و ارغوان اين شرطارو از قبل گذاشتيم...دست به دامنش نشو كه بي فايده س!)

    بعدشم..خب من بايد نون زن و بچه رو دربيارم يا نه؟نمي تونم همه ش اينجا باشم كه!
    شرمنده عزیزم:(
    جبران میکنم گلی
    اینجوری نگو تو رو خدا:cry:
    الان باید برم عزیزم:w21:
    امشب من رو هم دعا کن:gol::gol::gol::gol:
    بوس:gol:
    :w21:
    دوس داره و شمارشو داده به تو؟؟؟
    ..
    نمیدونم والا..
    به هرحال اگه دیدی کمکی از دستم ساختست حتما بهم بگو گلم..
    ..
    سعی کن فک نکنی به این که چی میشه..همش حرفه...اگه بخواد کاری بکنه واسه خودشم بده
    حرفهایم اگرچه تکراریست
    جملهایم اگرچه بی معناست
    تا زمانی که با خدا هستم
    اسم هر گفتگوی ساده دعاست

    من چی از دستم بر میاد!!!
    گیج برای چی؟؟...یه کاری بوده انجام شده..حالا دیگه نمیشه که تا ابد غصشو بخوریم...
    نادیا خودتو درگیر نکن...
    بهت قول میدم هیچ اتفاقی نمی افته..باشه؟؟؟
    ببینم دخترخالت میتونه کمکت کنه؟؟
    اخی..
    خب با یه بار دیدن که دختر خوب نمیشه کسیو شناخت..
    حالا من خیلی تو جریان نیستم..ولی جدی دارم بهت میگم..به عنوان کسی که جای مادربزرگته(چشمک)
    سعی کن اول بشناسی طرف مقابلتو در حد 50..60 درصد..بعد ادامه بدی..
    البته مطمئننم خودت همه اینارو میدونی..
    امیدوارم بتونم کمک کنم..
    ایشالا که همه چی خوب پیش میره
    کار بد که نه..نکردی
    ولی باید حواستو بیشتر جمع کنی..شاید تو نمیدونستی که همچین اتفاقاتی قراره پیش بیاد..این ماجرا برات تجربه میشه .. از الان به بعد بیشتر مراقب میشی..
    ایشلاا که هرچی به صلاحته همون بشه..
    ..
    امیدوارم فقط واست اتفاقای خوب خوب بیفته گلم:gol:


    ضربه ای به پشتش نواخته شد ...

    چشمانش را باز کرد ...

    متعجب از آنچه می دید ...

    گریه را آغاز کرد ...

    از بهشت خدا به جهنم زمینی اش سقوط کرده بود ...

    متولد شده بود ...!!!
    سيلااااااااااام خانوم خوشگلم...نوه ي گلم...نادياي جيگرم
    (ببين چقدر قربون صدقه ت رفتم!!...از دلت دراومد؟!هوم؟!!)

    ناديا!!...اين چه طرز حرف زدن با بزرگتره؟[IMG]....منو تهديد مي كني؟!!ديگه چي...[IMG]
    نوه هم نوه هاي قديم[IMG]يادش بخير..ما جرات نداشتيم پامونو جلوشون دراز كنيم!!هي هي يادش بخير
    سلام ممنون تو خوبي؟؟
    خوشمل چيه؟ مگه تو دختري كه اينجوري حرف ميزني:d
    راستي بابت عكسم ممنون خيلي قشنگ بود


    وقتی حسرت ها حتی جای دل تنگی ها را هم می گیرد ...

    وقتی روزگار سرد است ...

    وقتی روز به آفتاب التماس می کند ...

    وقتی شب به مهتاب وعده ای جز تاریکی نمی دهد، نمی تواند که بدهد !

    وقتی همه چیز به هم ریخته است !

    وقتی روزگار هیچ وقت آن طور که می خواهی پیش نمی رود ...

    وقتی آواز گنجشک ها هم این جا شنیده نمی شود ...

    وقتی ما در آنیم (لحظه) ولی برگ های طلایی پاییز به سرعت ثانیه های عمرمان یکی یکی از خاطرات درخت پاک می شوند ...

    .

    .

    .

    آن قدر برای رسیدن می رویم که در آخر می بینیم او در همین نزدیکی هاست ......


    امشب آرزوهاتو روی بال فرشته ها بنویس و تا رسیدن به آسمون دعا کن صدای اجابتش که به قلبت رسید منو فراموش نکن
    التماس دعا:gol:


    طعمش تلخ بود ... تلخی اش را دوست نداشتیم !

    بی طاقت شدیم و نا آرام . دهانمان بوی شکایت گرفت و گلایه. نام آنچه از دستش دادیم ... چه بود ؟!

    دیگر عزم آهنی و طاقت فولادی نداریم ؛ دیگر پای ماندن و رفتن نداریم . انگار ما را از شیشه و مه ساخته اند . دیگر برای شکستن مان طوفان لازم نیست ؛ ما با هر نسیمی هزار تکه می شویم ، ترک می خوریم ، می افتیم ، می شکنیم ، می ریزیم . و همین را می خواستند ...

    از اینجا تا تو هزار راه حوصله است ، ما اما چقدر بی حوصله ایم . ما پیش از آنکه راه بیفتیم ، خسته ایم . از نا هموار می ترسیم . از پست و بلند می هراسیم ؛ از هرچه نا موافق می گریزیم !

    شانه هایمان درد می کند ، اندوه های کوچکمان را نمی توانیم بر دوش کشیم . ما زیر هر غصه ای آوار می شویم و در سینه ی ما دیگر جا برای هیچ غمی نیست !

    .

    .

    .

    " ما اهل ماندن نیستیم خوب من ؛ این را زخمهایمان شهادت می دهند ..."
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا