سر آن ندارد اکشب که براید آفتابی***چه خیالها گذر کردو گذر نکرد خوابی
به چه دیر متندی ای صبح که جان من برامد***بزه کردی و نکردند مو ذنان ثوابی
نفحات صبح دانی زچه روی دوست دارم؟***که به روی دوست ماند که برافکند
نقابی
سرم از خدای خواهد که به پایش اندر افتد***که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی
دل سنگت ای دوست به آب چشم سعدی***عجب است اگر نگردد که بگردد آفتابی