wwwparvane
پسندها
2,537

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • خوش بحال ادماي بي ظرفيت...


    آخه يکي ميگفت خدابه هرکس به اندازه ي ظرفيتش غم وغصه ميده...
    گاهي نه گريه آرامت ميکند و نه خنده


    نه فرياد آرامت ميکند و نه سکوت


    آنجاست که با چشماني خيس


    رو به آسمان ميکني و ميگويي


    خدايا تنها تو را دارم


    تنهايم مگذار
    چه دلمان بخواهد،
    چه دلمان نخواهد،
    خدا یک وقت هایی دلش نمی خواهد!!
    چـــه معنـــــى دارد

    زنــدگى...!؟

    وقتى كـــه هیــچ اتفاقى

    مـــن و تـــو را

    ســـر راه هم قرار نمى دهـــد !!

    ﮔﺎﻩ ﺟﻠﻮﯼ ﺁﯾﻨه
    ﻣﯽ ﺍﯾﺴﺘﻢ، ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ...
    ﺩﺳﺖ ﺭﻭﯼ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﻭ
    ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ....
    ﭼﻪ ﺗﺤﻤﻠﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺩﻟت
    چه دلمان بخواهد،
    چه دلمان نخواهد،
    خدا یک وقت هایی دلش نمی خواهد!!
    چرا رفتی چرا من بی قرارم

    به سر سودای آغوش تو دارم

    نگفتی ماه تا امشب چه زیباست

    ندیدی جانم از غم نا شکیباست

    چرا رفتی چرا من بی قرارم

    به سر سودای آغوش تو دارم


    خیالت گرچه عمری یار من بود

    امیدت گرچه در پندار من بود

    بیا امشب شرابی دیگرم ده

    ز مینای حقیقت ساغرم ده

    چرا رفتی چرا من بی قرارم

    به سر سودای آغوش تو دارم

    چرا رفتی چرا من بی قرارم

    به سر سودای آغوش تو دارم

    نگفتی ماه تا امشب چه زیباست

    ندیدی جانم از غم نا شکیباست

    چرا رفتی چرا من قرارم

    به سر سودای آغوش تو دارم

    دل دیوانه را دیوانه تر کن

    مرا از هردو عالم بی خبر کن

    بیا امشب شرابی دیگرم ده

    ز مینای حقیقت ساغرم ده

    ز مینای حقیقت ساغرم ده

    چرا رفتی چرا من بی قرارم

    به سر سودای آغوش تو دارم…

    ترانه سرا : سیمین بهبهانی

    خواننده: همایون شجریان
    خدایا شکرت :cry:

    من عزیزام با دوستامو خیلی دوسشون دارم دلم نمیخواد هیچ اتفاقی براشون بیفته خیلی دوسشون دارم :cry:
    (1)

    یک شب،به پاس صحبت دیرین،خدای را

    با او بگو حکایت شب زنده داری ام

    با او بگو چه می کشم از درد اشتیاق

    شاید وفا کند،بشتابد به یاری ام

    ای دل چنان بنال که آن ماه نازنین

    آگه شود ز رنج من و عشق پاک من

    با او بگو که مهر تو از دل نمی رود

    هر چند بسته،مرگ،کمر بر هلاک من

    ای شعر من،بگو که جدایی چه می کند

    کاری بکن که در دل سنگش اثر کنی

    ای چنگ غم،که از تو بجز ناله برنخاست!

    راهی بزن که ناله از این بیشتر کنی

    ای آسمان،به سوز دل من گواه باش

    کز دست غم به کوه بیابان گریختم

    داری خبر که شب همه شب دور از آن نگاه

    مانند شمه،سوختم و اشک ریختم؟

    ای روشنان عالم بالا،ستاره ها

    رحمی به حال عاشق خونین جگر کنید

    یا جان من ز من بستانید بی درنگ

    یا پا فرا نهاده خدا را خبر کنید!
    (2)

    آری،مگر خدا به دل اندازدش،که من

    زین آه و ناله راه به جایی نمی برم

    جز ناله های تلخ نریزد به ساز من

    از حال دل اگر سخنی بر لب آورم

    آخر اگر پرستش او شد گناه من؛

    عذر گناه من،همه،چشمان مست اوست

    تنها نه عشق و زندگی و آرزوی من

    او هستی من است که آینده دست اوست

    عمری مرا به مهر و وفا آزموده است

    داند که من آن نی ام که کنم رو به هر دری

    او نیز مایل است به عهدی کند وفا

    اما - اگر خدا بدهد - عمر دیگری

    فریدون مشیری
    سلام پروانه ی عزیزه دلم : )

    و باز هم تاکید میکنم : درود خدا بر چراغ خاموشا :biggrin:

    شما هم که به جمع ما پیوستی عزیزه دلم : )
    گفت دانایی که: گرگی خیره سر،
    هست پنهان در نهاد هر بشر!
    لاجرم جاری است پیکاری سترگ
    روز و شب، مابین این انسان و گرگ
    زور بازو چاره ی این گرگ نیست
    صاحب اندیشه داند چاره چیست
    ای بسا انسان رنجور پریش
    سخت پیچیده گلوی گرگ خویش
    وی بسا زور آفرین مرد دلیر
    هست در چنگال گرگ خود اسیر
    هر که گرگش را در اندازد به خاک
    رفته رفته می شود انسان پاک
    وآن که با گرگش مدارا می کند
    خلق و خوی گرگ پیدا می کند
    در جوانی جان گرگت را بگیر!
    وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
    روز پیری، گر که باشی هم چو شیر
    ناتوانی در مصاف گرگ پیر
    مردمان گر یکدگر را می درند
    گرگ هاشان رهنما و رهبرند
    اینکه انسان هست این سان دردمند
    گرگ ها فرمانروایی می کنند
    وآن ستمکاران که با هم محرم اند
    گرگ هاشان آشنایان هم اند
    گرگ ها همراه و انسان ها غریب
    با که باید گفت این حال عجیب؟...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا