نتایح جستجو

آخییییییییییییییییی.هلاکم کردی با این حرف...میتونم قیافشو تو اون لحظه تصور کنم...حیف شد.کی بوده اون بچهه؟

چکیده ی حرفام...حلال زاده به عموش میره:redface:

عکس آپلود کردن؟بابا کار بلد...یاد گرفتیم...خانوم اجازه؟؟؟نمره نمیدید؟

والا موهاش داره رنگ عوض میکنه فک کنم مشکی بشه...نمیدونم...به باباش رفته دیگه... هرکی هم منو میبینه میگه چقد شبیه باباشی...خلاصه خودتون بگیرید چی شد.:D

عکسو گذاشتم...

اینم آقا آرشام...به واسطه ای این خوشکل پسر شدم عمو...:smile:

میگمااااااااااااا...چطور عکس بذارم؟

وای نه.ینی چی بگیرم؟کمممممممممممممممک....راستی عکسو الان میذارم...

سلام دوستان.عمو اومد.دعوا نکنید زشته...

عجججججججججججججب...:D

جلسه اول شیمی خیلی جالب بود.ساعت 9:30 کلاس برگزار میشد.استادشم یه خانومه که فامیلش یادم نیست...اومدیم بریم سر کلاس یهو به خودمون اومدیم دیدیم کلاس خالی نداریم... همه بچه ها جمع شدن تو راهرو جلو کلاس استادا که ینی همفکری کنن.یکی میگفت استاد کنسلش کن یکی میگفت این چه وضعیه؟خلاصه هرکس یه چیزی...

وااااااااای...این تسبیحه چند وقت دستت بود؟فک کنم تنها کسی بوده که موفق شده این تسبیحو از دستت برداره... ینی خوشم میاد بحرینیان همیشه یه جوابی تو آستینش داره...وقتی میدونه آدم میخواد یه حرفی بهش بزنه که خوشش نمیاد سریع دنبال یه بهونه میگرده که گیر بده...

خوشحالم خوشحالم خوشحال...امید وارم بترکونید بچه هااااااااااااا

من آمده ام دوستان را ببینم نروم.من آمده ام دوستان را ببینم نروم...

وااااااااااااااااااااای...یادم نمیره وقتی استاد اومد همه سکه ها پخش و پلا شد...مونده بودم سکه هارو جمع کنم یا خودمو...

نه بابا پز چیرو بدم آخه؟چرا هیچکس هیچی نمیگه؟

آهااااااااااااان...مشکلی نیست.این بین پاسور میزنیم...خخخخخخ

چرا حسین؟از چه نظر میگی؟

حسین داداش با این حرفات فقط گریه نکردم...:w22: