آیا حضرت حافظ در پایان عمر پیرو آیین مهر و ا وستا شده بود ؟

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
تفسير حافظ برمبناي نيست انگاري

تفسير حافظ برمبناي نيست انگاري

تا اينجا، متعرض نحوي تلقي نسبت به شعر حافظ شديم كه اساس آن، نيست انگاري ناقص قرن هجدهم بود. اما اين بدان معني نيست كه پژوهندگان ما طرح نيست انگاري كرده باشند، يا اصلاً بدانند كه خود نيست انگارند؛ اينان خود چون و چرا در ارزشها نكرده اند، بلكه تابع و مقلد نيست انگاري هستند كه ارزشهاي قديم را قلب كرده اند. اما نيست انگاري كه اساس تفكر امروز است، فقط همين يك نوع نيست انگاري ناقص نيست؛ بسياري كسان را مي بينيم كه ظاهراً در برابر ارزشهاي موجود «نه» مي گويند و جدي ترين اين اشخاص شاعران جديد هستند. اين شاعران كه نمي توانند نسبت به شعر حافظ همان نظري را داشته باشند كه اهل تتبع دارند، گاه تا آنجا پيش مي روند كه پژوهشهاي ادبي را بي معني و لغو و بيهوده قلمداد مي كنند، اما اينها هم نيست انگارند. پس چه فرقي ميان نيست انگاري ناقص اهل تتبع و پژوهش و نيست انگاري اين گروه اخير وجود دارد؟ ظاهراً اين دو را نمي توان يكي دانست؛ چه اولي تقليد نيست انگاري است و مستلزم هيچ گونه خودآگاهي و وقوفي نيست. نيست انگاران نوع دوم آشكارا به ارزشهاي گذشته و احياناً نسبت به تمام گذشته «نه» مي گويند؛ اگر اين نه گفتن جدي باشد، نيست انگاري، نيست انگاري فعال است. گاهي كه شعر شاعران جديد را مي خوانيم و در زندگي آنها نظر مي كنيم، به نظر مي رسد كه آثار اين نيست انگاري در شعر و نحوة زندگي شان وجود دارد، اما وقتي به تفسير گذشته مي پردازند، اين نيست انگاري به نوع اول كه به آن اشاره كرديم نزديك مي شود و به عبارت ديگر در اين نحوه تفكر هم صورت ديگري از ارزشهاي قلب شده مورد قبول قرار مي گيرد و براساس اين ارزشها شعر و هنر و تفكر گذشته مورد رسيدگي قرار مي گيرد. پس اگر بگوييم اين نيست انگاري نسبت به نيست انگاري ناقص گامي فراتر نهاده است، بايد متوجه باشيم كه اين گام در دايره كوچكي است كه ما در آن سرگردانيم و اگر بيش از يك گام هم برداريم، باز به همانجا مي رسيم كه اول بوده ايم. مقصودم اين نيست كه نزديك شدن به خط محيط ميسر نيست؛ اما گذشتن از آنهم، چنانكه ارنست يونگر گمان مي كرد، نوعي سازش با نيست انگاري و تن در دادن به آن است. پيداست كه در اينجا مجال بحث از اين معاني نيست.

فقط مي خواهيم منحصراً نحوة تلقي نيست انگارانه، نسبت به شعر حافظ را طرح كنيم و ببينيم آيا ميان تفاسير پژوهندگان ادبي و آزادانديشان جديد در مآل امر فرقي هست يا نه. اگر گروه اول در پشت سپر بي غرضي و بي طرفي شعر حافظ را به انديشه خودماني تبديل مي كنند، حاصل كار گروه ديگر هم اين است كه شعر شاعر را، بر اساس ايدئولوژيهاي خاص و به نحو نيست انگارانه، تفسير مي كنند و گاهي هم شعر را وسيله توجيه آن ايدئولوژيها قرار مي دهند. نمونه اي از اين نحوه تلقي را مي آوريم تا دريابيم كه چگونه همه اينان در كنار هم ايستاده اند و به خود و در خود نگاه مي كنند و چون به خود مشغولند متوجه نزديكي خود با اقران نيستند؛ اما اين دليل نمي شود كه از هم دور باشند و يكي توانسته باشد از حد ديگري بگذرد.

يكي از شاعران معاصر در مقاله اي نوشته بود كه اكادميسين ها نمي توانند نقاب از چهرة حافظ، اين آته ئيست بزرگ، بردارند. اين عبارت در صورتي درست بود كه خود نويسنده به نقاب برداشتن نپردازد و حالا كه او نقاب از چهره حافظ برداشته است، ديگر چه حاجت كه ارباب تتبع و دانشمندان ادب به چنين كاري بپردازند. بسيار خوب! نقاب از چهره حافظ برداشته شد و معلوم گرديد كه او يك آته ئيست بزرگ است! اما هنوز چند سؤال براي من باقي است. آيا وقتي مي خواهند شاعري را بشناسند و با او انس پيدا كنند، كافي است كه دريابند او قائل به خدا بوده است يا نه و به عبارت ديگر آته ئيست بودن يا نبودن، چه ربطي به شعر و شاعري دارد؟ متتبعان بزرگ ما در مطالعات و تتبعات خود درباره اهل شعر و فكر معمولاً به اين مي پردازند كه با چه كساني نسبت داشته اند و چه مي خورده اند و چگونه اوقات مي گذرانده اند و چه سفرها كرده اند و وقتي از اين حد مي خواهند بگذرند، درباره انديشه شاعر و ايدئولوژي او! به بحث مي پردازند، و متجددترها حافظ را منكر خدا مي دانند و به نظر آنان در اهميت حافظ همين بس كه ملحد و آته ئيست است. فعلاً به اين امر كاري نداريم كه آيا حافظ آته ئيست بوده است يا مرد خدا. بلكه مي خواهيم پرسش ديگري را مطرح كنيم و آن اين است كه چرا درس خوانده هاي امروز ما، مرض انكار خدا دارند. حاشا و كلّا كه بخواهم با ادله عقلي و نقلي به اثبات وجود خدا بپردازم؛ زيرا حس مي كنم كه نيچه راست گفته است كه خدا در روح و فكر و دل ما مرده است. قبل از نيچه داستايوفسكي اين را احساس كرده بود و قبل از همه اينها حافظي كه شاعر امروز ما او آته ئيست مي داند، گفته بود:

نشان مرد خدا عاشقي است باخوددار

كه در مشايخ شهر اين نشان نمي بينم

پس تصور نشود كه در اين بحث غرض من رد اقوال و آراء آته ئيست هاست چه امروز نيست انگاري به صورتهاي مختلف همه جا را گرفته است؛ خواه در اين نيست انگاري بالصراحه وجود خدا مورد انكار قرار گيرد و خواه در لفظ و از روي تقليد مفهوم خدا مورد قبول و پرستش باشد! پرسش من اين است كه چه شده است كه ملاك ما در مورد نحوه تفكر متفكران، اعتقاد آنان به خدا يا بي اعتقادي آنان است؟

يك روز در مجلسي شخصي ناشناس پيش من آمد و تعارف كرد و قبل از اينكه فرصت دهد كه بپرسم شما كي هستيد و چه فرمايشي داريد گفت سؤالي دارم. پرسيدم چه سؤالي از من داريد؟ گفت سؤال مربوط به خود شماست: آيا شما به خدا اعتقاد داريد؟ يكه خوردم و چند لحظه طول كشيد تا خود را جمع و جور كردم و گفتم براي شما چه اهميت دارد كه من به خدا، اعتقاد داشته باشم يا نداشته باشم؛ مگر اينكه قول بنده براي جنابعالي حجت باشد! در اين صورت هم نمي توانم جواب شما را در يك جمله بدهم و به همين جهت سؤال شما را با سؤال ديگري پاسخ مي دهم: شما از جوابي كه از من و كسان ديگر در اين زمينه مي شنويد، چه نتيجه اي مي خواهيد بگيريد و اصولاً مسأله اساسي شما كه مبنا و اساس چنين سؤالي است، چيست؟ ديگر به جوابهاي آن مرد محترم كاري ندارم. اما از آن روز تا مدتها فكر مي كردم كه اين انكار خدا چيست و اصلاً چه لزومي دارد، اين خدايي كه ديگر پرستشش نمي كنيم و برايش دست نمي افشانيم و پاي نمي كوبيم، مورد انكار قرار گيرد؛ زيرا انكار كردن و انكار نكردن، در اين مورد فرقي ندارد، بعد به نظرم رسيد كه اين، بايد نوعي جلالت مآبي باصطلاح روشنفكرانه باشد؛ اما چون اصلاً با تفسير پسيكولوژيستي، ميانه اي ندارم باز مسأله برايم لاينحل ماند و وقتي آن شاعر معاصر كه از بيست سال پيش به ذوق شاعري و حتي به نثر نويسيش اعتقاد داشتم، آن جمله كذايي را نوشت حالت ترحمي كه نسبت به آن جوان سائل داشتم تخفيف پيدا كرد و احساس كردم كه مسأله در عين بي اساسي، اساسي تر از آن است كه من تصور كرده ام و خلاصه كار از تظاهر و جلالت مآبي گذشته است.

پس جهت اين امر چيست كه شرط انتلكتوئل بودن انكار خداست و هر كس را كه مي خواهيم تجليل كنيم، بايد منكر خدا باشد؟ وقتي درست فكر كردم و به سير تاريخ غربي، كه تاريخ همه جهان است توجه كردم، ديدم كه اين يك امر طبيعي و قهري است و لازمه ترقيخواهي، به معنايي كه از قرن هيجدهم مطرح شده است، كنار گذاشتن خداست. اما مي دانيم كه كنار گذاشتن با انكار فرق دارد، چه از آغاز تاريخ غربي خدا به كنار گذاشته شده است، اما متفكران غربي اصرار در انكار خدا ندارند؛ پس هنوز برايم كاملاً روشن نشده است كه اين اصرار متجددان ما از كجاست. اين بار ديگر ، نظر كردن به سير تاريخ غربي، بدون توجه به نحوه تلقي ما نسبت به آن كافي نبود، بلكه مي بايست در اين باره فكر كنيم كه ما چگونه تفكر غربي را تلقي كرده ايم و چه نسبتي با آن داريم . حل معماي من منوط به اين بود كه جوابي براي اين سؤال داشته باشم و علي العجاله اين جواب را يافته ام و به اين ترتيب خواه اين جواب درست باشد يا غلط مسأله براي من حل شده است. جواب من اين است كه ما مقلد فرنگي هستيم و اداي او را درمي آوريم؛ اداي نحوه تفكر قرن هيجدهم را درمي آوريم و بي آنكه به اصول آن تفكر توجه كنيم اصول و فروع را با هم خلط مي كنيم. و به اين ترتيب، خيال مي كنيم چون در تفكر مغرب زمين، بشر وجود تازه اي در خود كشف كرده است كه بي نياز از خدا مي تواند در عالم تصرف كند و به علم و تكنولوژي دست يابد. پس صرف انكار خدا كافي است كه ما را به جايي برساند كه خيال مي كنيم آنها رسيده اند و اگر ترقيخواه هستيم ديگر قائل بودن به خدا و اين گونه حرفها مورد ندارد. اما به همين اندازه اكتفا مي كنيم و ديگر از خود نمي پرسيم كه بسيار خوب، خدا را انكار كرده ايم كه چه بشود؟ آيا به اين ترتيب همه مسائل حل مي شود؟ آدم مقلد از آنجا كه همواره انتزاعي فكر مي كند، به مسائل بعدي، ديگر كاري ندارد. او حقيقت را كشف كرده است و اين حقيقت، اين است كه خدا نيست.
ادامه در پست بعدی
 

waffen

اخراجی موقت
گرچه شما رو نمی شناسم ولی براساس اون چه می گفتید شخصیت شما جالب بود برام که مطالب رو مطالعه می کنید و دنبال دلیلش هستید با وجود اینکه عقایدتون مخالف با بنده است . همیشه افرادی که چشم بسته مطالب رو نمی پذیرند منطقی تر برخورد می کنن ...

ای کاش الان هم دوستان به جای به به و چه چه کردن از منابع مختلف این موضوع رو به بحث بشینن چون یکم عجبیه برای قشر تحصیل کرده که همه چی رو با اثبات می خونه ، اینجا بیاد فحش بده یا از یه نوشته لذت ببره ...

کاش ذهن تحلیل گرمون بیشتر رشد می کرد ....

حرف شما در مورد شک کردن قبول دارم. ولی خوب به نظر من مطلبی که نوشته شده بود موجح بود. بنده که عرض کردم به نظر من به مسئله ی جالبی اشاره کرده بودند. حالا شما فکر نمی کنید که یکی از دلایل اعتراض شما به نظر من گرایش شما به این مسئله هست که حافظ رو فردی مسلمان و پیرو اسلام محمد میدونید ؟؟؟ به هر حال دلیل نمیشه که من همه چیز رو بدونم. من که مثل آقای قمیشی علامه ی دهر نیستم. ;)
شما به من چند منبع بیطرف معرفی کنید تا من هم روشن بشم. البته مطالبی رو که نوشتید دارم میخونم.
لذت بردن از نوشته فکر نمی کنم جرم باشه.
شما معتقد نیستید که آخوند ها و کشیش ها و ... همه و همه همیشه باعث فساد و جنایت بودند ؟؟؟؟ اگر نیاز به دلیل و مدرک دارید میتونم براتون چندین نمونه بیارم با منبع. هم از گذشته ی دور و هم از همین سی سال اخیر.
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
كشف حقيقت هم كه نمي تواند بي اهميت باشد، پس خود را نوازش و ستايش كنيم كه به چنين كشف بزرگي نايل آمده ايم . آري خود را كه نوازش و ستايش مي كنيم اما اين كافي نيست؛ بايد اين امر را اثبات كرد كه هركسي شأني و اعتباري دارد، مثل ما فكر مي كند و آته ئيست است . آيا براستي حافظ هم آته ئيست است؟ فرض كنيم كه او آته ئيست باشد؛ آن وقت در مورد مولوي و نظامي و عطار چه كنيم؟ ممكن است گفته شود اينها مهم نيست، همين كه اشعر شاعران ايران منكر خدا شده است، كافي است. اما قول به آته ئيست بودن حافظ، درست مثل اين است كه بگوييم فلان شاعر امروز تئولوژين است. مي دانم كه اين تناسب را به آساني قبول نمي كنند و به شعر حافظ استناد مي كنند كه :

بده تا روم بر فلك شير گير

بهم بر زنم دام اين گرگ پير

و تفسير مي كنند كه حافظ مي خواهد شراب بنوشد و برود دستگاه خداي فرضي و وهمي را بر هم زند، اگر حافظ را اين طور فهميده ايد كاش اصلاً حافظ را نمي خوانديد! نه، بخوانيد و هر طور مي خواهيد تفسير كنيد به من ربطي ندارد؛ اما اگر حق داشته باشيم شعر را تفسير كنيم بايد توجه داشته باشيم كه در بيت :

بده تا روم بر فلك شير گير

بهم بر زنم دام اين گرگ پير

هيچ اشاره اي به خدا نيست . اين گرگ پير ، فلك است و حافظ مي خواهد با بر هم زدن دام فلك كه همه ما گرفتارآن و فلك زده هستيم ، متذكر نجات آدمي از فلك زدگي و رستگاري او باشد. اما امروز فلك زدگي ما به نهايت خود رسيده است، تا آنجا كه حتي آگاهي به اين فلك زدگي نداريم و در عين اين فلاكت است كه شعر حافظ را نمي فهميم و زبان او برايمان بيگانه است. حافظ احساس كرده است كه بشر مي تواند تابع فلك و چرخ و گردش ايام نباشد. اما ما اين احساس او را به هيچ مي گيريم، زيرا كه بشر در نظر ماشيئي است در ميان اشياء و بالطبع تابع فلك و چرخ و زمان و مكان است و با گياهي كه در كنار جويباري رسته است، فرقي ندارد و چون چنين است، شاه شوريده سران هم بايد همينها را بگويد و مانند ما فكر كند. ممكن است بدون قبول اين تفسير حجت موجه ديگري عرضه كنند و به اين بيت استشهاد كنند كه :

گر مسلماني از اين است كه حافظ دارد

آه اگر از پي امروز بود فردايي

و مثل شاه مظفري ، حافظ را متهم كنند و بگويند كه او در قيامت شك كرده است. البته شك دارم كسي كه اهل ذوق و اطلاع است و با معاني و بيان آشنايي دارد و زبان را خوب مي فهمد، چنين حرفي داشته باشد. با اين همه اين گونه تفسيرها كم و بيش شايع است و من هم در عنفوان جواني دلم مي خواست حافظ را به همين نحو تفسير كنم و مثلاً «آه اگر از پي امروز بود فردايي» را نشانه شك كردن در قيامت و حتي انكار آن تلقي كنم . اما صرفنظر از اينكه «آه اگر» نشانه شك نيست، بايد توجه داشت كه حافظ اين حديث را بر در ميكده اي از ترسايي شنيده است. ميكده كجاست؟ و مسلماني حافظ چيست؟ ميكده خانه مهر و معرفت است و دينداري و مسلماني حافظ، در اينجا اشاره به متابعت صرف از شريعت است؛ او اهل عشق است و اهل عشق را با قيامت فردا، كاري نيست:

واعظ مكن نصيحت شوريدگان كه ما

با خاك كوي و دوست به فردوس ننگريم

آيا اين همه دليل بر آته ئيست بودن حافظ است كه از نصيحت واعظ روبرتافته و با خاك كوي دوست به فردوس نمي نگرد و وعده فرداي زاهد را باور نمي كند؟ دليل را با نقل ابيات ديگري از حافظ تتميم كنيم :

حافظ چو ره به كنگره كاخ وصل نيست

با خاك آستانه اين در بسر بريم

يا :

من كه امروزم، بهشت نقد حاصل مي شود

وعده فرداي زاهد را چرا باور كنم

در اين ابيات حافظ زميني بودن خود را تصديق مي كند؛ پس بايد منكر خدا باشد. گويا نمي توانيم توجه كنيم كه اين حافظ كه بستة زمين است، با خاك آستانه اين در به سر مي برد و ما كه به آستانه اي قائل نيستيم به آساني مي توانيم اينها را الفاظي زيبا و عاري از معني بدانيم. پس اشكال اين است كه بعضي از مفسران صاحب ذوب جديد، احساس كرده اند كه حافظ در شعر ، و نه در زندگي روزمره خود، از شريعت گذشته است؛ اما گذشت از شريعت به نظر آنان آته ئيسم است و اين نتيجه را با قياس به نحوه فكر امروزي به دست آورده اند، زيرا ما وقتي در خودمان نظر مي كنيم يا اهل شريعتيم يا منكر شرايع و آته ئيست؛ و مهم اينكه اين تقسيم را از لحاظ منطق هم درست مي دانيم . ولي كافي است كه از اين خودبيني و مطلق انگاشتن خود و فكر خود دمي اعراض كنيم، تادريابيم كه گذشت از شريعت، يعني رفتن از ظاهر دين به باطن آن و سير از خانقاه بي مهري و واقعيت به ميخانه مهر و حقيقت؛ اين سير با آته ئيسم نسبتي ندارد. اگر حافظ نمي تواند به خيالي از دوست قانع باشد و از خيال و صورت خيالي مي گذرد، اين گذشت با نيست انگاري فرق دارد. اين قول تنها در مورد حافظ درست نيست، هر شاعر حقيقي از عادت و منطق و عقل جزوي مي گذرد و با اين گذشت است كه مي تواند شاعر باشد. اما تفكر رايج آنچنان بر همه ما مستولي است كه از آن خلاصي آسان نيست. و اگر گه گاه كساني مي خواهند دمي از هوشياري وارهند و ننگ خمر و بنگ هم بر خود مي گذراند، باز وقتي به عالم بحث و نظر مي آيند نيست انگاري مخربشان نزديك به نيست انگاري مقلدانه مي شود و صورت نوعي فلسفه بافي پيدا مي كند و البته كه فلسفه بافي بدون رسوخ در فلسفه و به تعبير جمال زاده ، پراكنده گويي بر اساس «خودميسم» نتيجه اش جز اين نيست .

مي دانيم كه شاعر از آن حيث كه شاعر است به چون و چرا در معاني الفاظ نمي پردازد، اين كار در شأن شاعر هم نيست. اما در بحث و نظر عقلي كه زبان عبارت در كار مي آيد بايد به معاني كلمات توجه كرد. آته ئيسم به معني گذشت از شريعت نيست؛ اين اصطلاح اصلاً تعلق به دوره جديد غربي دارد و مي دانيم كه اين «ايسم» هم در دورة جديد پيدا شده است و به طور كلي هيچيك از ايسم هايي كه امروز داريم، در قديم نبوده يا معاني كه ما از آنها مراد مي كنيم با آنچه متقدمان مي گفته اند متفاوت بوده است. اما در مورد آته ئيسم، بايد گفت كه تفكر قديم، بكلي با اين معني بيگانه است؛ چه آته ئيسم، در خور و مناسب تفكر صرف مكانيكي ماست. شايد كسي كه مطالعه اي در تاريخ تفكر غربي و به طور كلي در تاريخ فكر بشر دارد بگويد لوكرسيوس در ستايشي كه از استاد خود اپيكور مي كند او را آته مي خواند. البته اپيكور ماده انگار بوده است و شاگرد او هم ماده انگار و طبيعت انگار است، اما اپيكور خودآگاهي به آغاز يك تاريخ پيدا كرده و دريافته است كه خدايان ديگر در ميان ما نيستند و به آسمانها رفته و در آنجا غنوده اند، بي آنكه به زندگي ما كاري داشته باشند؛ لوكرسيوس هم همين را مي گويد و كشف استاد را مي ستايد. باز ممكن است در تاريخ اسلام، دهريه را مثال بزنند و يا بگويند محمد بن زكرياي رازي، انكار نبوت كرده است؛ اما نه دهريه مثل آته ئيست هاي امروزي منكر خدا هستند و نه پسر زكرياي رازي آته ئيست است و اين يكي حتي به صانع عالم هم قائل است؛ هر چند كه به نظر من در ميان متفكران قديم هيچ كس به اندازه او فكرش به نحوه تفكر فلاسفه دوره رنسانس، نزديك نبوده است.(1)

با اين مقدمات مي خواهم بگويم كه اصولاً نحوه تفكر در دنياي قديم با تفكر امروزي ما تفاوت داشته و فكر ترقيخواهي، به معني امروز آن هم وجود نداشته است كه ترقيخواهان ملزم به «آته ئيست بودن» باشند و خلاصه در تفكر قرون وسطي، نيازي به آته ئيست بودن- چنانكه حضرات مي پندارند- نبوده است. پس اين چه حرفي است كه نقاب از چهره آته ئيست حافظ برداريم؟ ما از حافظ دوريم و با اين اقوال از او دورتر مي شويم؛ ما رنديهاي حافظ را نمي توانيم فهم كنيم آن وقت اين رنديها را، با قياس به خودمان به نيست انگاري و انكار خدا تعبير مي كنيم.

ز روي دوست دل مردمان چه دريابد

چراغ مرده كجا شمع آفتاب كجا؟

اگر مي خواهيد «نقاب از چهرة» حافظ برداريد، بايد آشناي دردي شويد كه در دل و جان شاعر بوده است. و اين درد، جگرسوز دوائي دارد؛ اين درد آشنا شدن ، براي همه آنهم در دوره بيدردي، بسيار دشوار است. آيا شاعر جديد كه در شعر خودگاهي تا مرحله نيهيليسم فعال پيش مي رود و ابايي ندارد كه خود را نيز تباه سازد، مي تواند با حافظ انس پيدا كند، اين را نمي دانم، اما مي دانم كه با نيست انگار دانستن حافظ و كار او را قياس از خود گرفتن، فقط نقاب از چهره خود برمي داريم و به جاي تفسير حافظ خود را تفسير مي كنيم. قبلاً ديده ايم كه متتبعان و پژوهندگان هم كم و بيش حافظ را به اين نحو تفسير مي كنند و اگر بالصراحه نسبت آته ئيست بودن به حافظ نمي دهند، از فحواي كلامشان مي توان امثال اين نسبتها را استنباط كرد؛ مگر آنكه بخواهيم فقط از اين حيث ملامتشان كنيم كه چرا سخن خود را صريح نمي گويند. اين مطلبي است كه براي فهم اختلاف ميان دو دسته اي كه ذكر كرديم مهم و اساسي است؛ يعني فرقشان در اين حدود است كه يك دسته حرفهاي رايج و متداول را به نام نو و بديع، صريح و آشكار بيان مي كنند و دسته ديگر كه پژوهندگان باشند، گذشته را بر مبناي تفكر رايج تفسير مي كنند و تازه اين فرق هم كم كم دارد از ميان مي رود و هر دو دسته، هر دو كار را مي كنند، و در اين وضع عجب نيست كه اديب، وصي شاعر بدعت گذار مي شود و شاعران باصطلاح نو و جديد به ادبيات و فلسفه بافي رو مي آورند و در اين اتحاد و نزديكي، حافظ باز هم شباهتش به ما بيشتر مي شود؛ پس اگر اين طور است حافظ را آته ئيست يا هر چيز ديگري كه مي خواهيم بخوانيم . زمانه ما زمانه اي است كه در آن همه چيز مي توان گفت و مي توان شنيد و اين بدان جهت است كه در اين زمانه نه زبان گويا هست و نه گوش نيوشا؛ از قيل و قال مدرسه هم كه دلمان مي گيرد، خدمت معشوق و مي نمي كنيم؛ بلكه كارمان به بي بندوباري و تنبلي و درويشي و بيخيالي يا به قيل و قال ديگري مي كشد كه خيال مي كنيم با قيل و قال اول متفاوت است. در فصل آينده اشاره اي به مباني اين قيل و قال يا نقادي جديد، خواهيم كرد.



پاورقي ها :

1- حتي اينكه رازي در مقابل ارسطو جانب افلاطون را مي گيرد مي تواند ما را به ياد متفكران رنسانس بيندازد.
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ارش راست میگه ها
بعضیا هنوز نمدونند گلستان سعدی ماله حافظ بود یا شاهنامه
میان اینجوری در باره حافظ نظریه و ... میدن
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
حرف شما در مورد شک کردن قبول دارم. ولی خوب به نظر من مطلبی که نوشته شده بود موجح بود. بنده که عرض کردم به نظر من به مسئله ی جالبی اشاره کرده بودند. حالا شما فکر نمی کنید که یکی از دلایل اعتراض شما به نظر من گرایش شما به این مسئله هست که حافظ رو فردی مسلمان و پیرو اسلام محمد میدونید ؟؟؟ به هر حال دلیل نمیشه که من همه چیز رو بدونم. من که مثل آقای قمیشی علامه ی دهر نیستم. ;)
شما به من چند منبع بیطرف معرفی کنید تا من هم روشن بشم. البته مطالبی رو که نوشتید دارم میخونم.
لذت بردن از نوشته فکر نمی کنم جرم باشه.
شما معتقد نیستید که آخوند ها و کشیش ها و ... همه و همه همیشه باعث فساد و جنایت بودند ؟؟؟؟ اگر نیاز به دلیل و مدرک دارید میتونم براتون چندین نمونه بیارم با منبع. هم از گذشته ی دور و هم از همین سی سال اخیر.


دوست عزیز اگه من می خواستم به گفته شما به دیده تعصب نگاه کنم همون روز اول که پست های شما رو درباره انکار وجود خدا دیدم بایستی با شدت و حدت برخورد می کردم ولی با سکوت همه رو مطالعه کردم و سکوت ...

درباره آقای قمشه ای ( فکر کنم منظورتون قمشه ای بود ) من به جز چند مورد به سخنرانی های ایشون گوش ندادم به نظرم افرادی هستن که حرفهای مهمتری از ایشان برای گفتن داشته باشن .
لذت بردن جرم نیست ولی به محض خواندن به صرف اینکه باب نظرمونه جبهه گرفتن هم کار درستی نیست ;)

هر قشری خوب و بد داره هیچ کس منکر این نیست ! کار درستی نیست که همه با یه نظر نگاه کنیم ;)
 

waffen

اخراجی موقت
ارش راست میگه ها
بعضیا هنوز نمدونند گلستان سعدی ماله حافظ بود یا شاهنامه
میان اینجوری در باره حافظ نظریه و ... میدن
شما همونی نیستی که برای بچه ها نامه ی توهین و تهدید میفرستادی ؟؟؟
حالا داری در مورد حافظ نظر میدی ؟؟
 

waffen

اخراجی موقت
دوست عزیز اگه من می خواستم به گفته شما به دیده تعصب نگاه کنم همون روز اول که پست های شما رو درباره انکار وجود خدا دیدم بایستی با شدت و حدت برخورد می کردم ولی با سکوت همه رو مطالعه کردم و سکوت ...

درباره آقای قمشه ای ( فکر کنم منظورتون قمشه ای بود ) من به جز چند مورد به سخنرانی های ایشون گوش ندادم به نظرم افرادی هستن که حرفهای مهمتری از ایشان برای گفتن داشته باشن .
لذت بردن جرم نیست ولی به محض خواندن به صرف اینکه باب نظرمونه جبهه گرفتن هم کار درستی نیست ;)

هر قشری خوب و بد داره هیچ کس منکر این نیست ! کار درستی نیست که همه با یه نظر نگاه کنیم ;)

تنها چیزی که برام مهم هست اینه که آیا این واقعیت داره که حافظ به قتل رسیده ؟؟؟
همین .
در صمن بنده در اولین نوشته عرض کردم که جالب بود و لذت بردم. شما از گفته ی من به این نتیجه رسیدید که من همه رو پذیرفتم رفته ی پی کارش.
به نظر من قشر دینی همش بده. البته این نظر شخصی منه ها.
به هر حال من فکر میکنم اختلاف نظر ما کمی هم سوئ تفاهم هست.
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شما همونی نیستی که برای بچه ها نامه ی توهین و تهدید میفرستادی ؟؟؟
حالا داری در مورد حافظ نظر میدی ؟؟

چرا من خودمم فقط قبه اینکه دروغایه دیگه بگی باید بگم فقط واسه این خانوم چیه اسمش صاحبه همین تاپیک نامه زدم که ... و از همه مهمتر توهینم توش نیومد(اینارو گفتم تا تحریف نکنی چون شماها ماشالله زیاد تو این کارا واردین . نه اینکه فک کنی ازت ترسیدم)

بچه ها دارند ای پیشو چک میکنند انشالله اگه خدا بخوادا شاید به یه جاهایی برسیم

حالا اینم بگم وقتی حافظ بدبخت به جایی رسیده که تو در بارش نظر بدی
منکه جای خود دارم

ضمنا من سعی داشتم باتو بحث نکنم چون زیاد ازت بی ادبی توی تاپیکا دیدم مخصوصا اون توهینه بی شرمانت به امام ره
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنها چیزی که برام مهم هست اینه که آیا این واقعیت داره که حافظ به قتل رسیده ؟؟؟
همین .
در صمن بنده در اولین نوشته عرض کردم که جالب بود و لذت بردم. شما از گفته ی من به این نتیجه رسیدید که من همه رو پذیرفتم رفته ی پی کارش.
به نظر من قشر دینی همش بده. البته این نظر شخصی منه ها.
به هر حال من فکر میکنم اختلاف نظر ما کمی هم سوئ تفاهم هست.


بر عکس من به نظر من هر قشر ، هر عقیده ای ، هر مذهبی حتی اگه خلاف خواست من و عقیده من باشه محترمه و نباید بهش توهین کرد !


درباره قتل حافظ قابل بررسیه ، می شه با حافظ شناسان صحبت کرد و نظر ایشان رو جویا شد:gol:
 

vahid321

عضو جدید
کاربر ممتاز
آیا حافظ در پایان عمر پیرو آیین مهر و ا وستا شده بود ؟


محمد گلندام که از شاگردان و مریدان حافظ بوده است و تمامی غزلیات وی را، او جمع آوری و نشر داده است ، در مقدمه غزلیات از حافظ به عنوان شهید یاد می کند که در پی فتوای فقها به قتل رسیده است!!!



در کتاب عرفات العاشقین ، نوشته ی امیرتقی الدین ، می خوانیم:



آنگاه که ماموران حکومت در پی فتوای فقها و حکم قاضی به خانه ی حافظ حمله نمودند تا وی را بازداشت نموده وبه قتل برسانند، بانوان خانه حافظ ، تمامی آثار و نوشته های وی را در چاه ریختند تا به دست ماموران نیفتد.



شمس الدین محمد حافظ شیرازی که در کودکی قرآن را حفظ نموده بود ، لقب حافظ را مثل ده ها شخص دوران خود بدست آورد! حفظ تمامی قرآن عادتی شده بود که کودکان در 8-10 ویا 12 سالگی آنرا وظیفه می دانستند و در این سن و سا ل تمامی قرآن را از بر می خواندند و به دیگران آموزش می دادند. حافظ در کودکی علاوه بر حفظ و آموزش قرآن ، در یک نانوا یی نیز کار می کرد و به کار خمیر گیری مشغول بود. حافظ از همان نوجوانی به عنوان رند شیراز معروف شد. و این به خاطر زیرکی و باهوشی وی بود. رند در لغت به معنای زیرک، هوشیار ، آگاه به اسرار و واقف به علوم بسیار ، می باشد و نیز به کسی می گویند که درونش پاک تر از ظاهرش باشد.


چنانچه برخی از مورخین نوشته اند و از غزلیات حافظ برداشت می شود ،حافظ در نوجوانی عاشق دختری به نام (( شاخ نبات )) می شود که دختر پیش نماز محل بوده است. و در همین هنگامه عاشقی ، ذوق و شوق حافظ به غزل سرایی رشد می کند. ولی شوربختانه ملای محل ، دختر خود را عروس می کند. و حافظ در عشق نوجوانی خود شکست می خورد. از سویی دیگر استقبال مردم و خردمندان از غزلیات حافظ در سراسر جهان پارس زبان آن دوران از هند تا ایران و عراق موجب بروز حسادت ملا ها و فقها علیه حافظ می شود. و آنها را به جایی می کشاند تا از هر بیت و غزل ا و سندی بیابند برای محکوم کردن و تکفیر رند شیراز.



از سویی دیگر حافظ نیز بیش از پیش به نادانی، تزویر و بی مایه بودن افکار فقها پی میبرد و کم کم از آنها و اندیشه های آنها جدا می شود و در غزلیات خود به افشای آنها می پرداخت:



دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم



حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی دام تزویر نکن چون دگران قرآن را



همانطور که حافظ آرام آرام از افکار و عقاید فقها ی دوران خود جدا و دور می شد ، به سوی یک اندیشه ی جایگزین نیز نزدیک میشود ، و در سروده های خود اعتراف می کند که در ابتدا از حقایق آگاه نبوده است تا اینکه در پی آشنایی با اندیشه های دیگر در معنی بر او گشوده می شود:



اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود در مکتب غم تو چنین نکته دان شدم


آن روز بر دلم در معنی گشوده شد کز ساکنان درگه (( پیر مغان)) شدم



در پی توطئه های ملایان ، بارها و بارها حافظ از شیراز رانده شد و او را تبعید نمودند:



گر ازین منزل غربت بسوی خانه روم دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم



اما پس از بازگشت از تبعید ، باز اعترافات رند شیراز در غزل های وی متبلور میشود:



گر مسلمانی از این است که حافظ دارد وای اگراز پس امروز بود فردایی



(( مغ)) در لغت به انسان اوستایی ، و یا پیشوای آیین اوستا گفته می شود و پیر مغان به زرتشت نخستین و یا بزرگترین پیشوای آیین اوستا اطلاق می شود. حافظ در هنگامه ی پایانی عمر خود، بسیار به این مسئله کشیده می شود و در غزلیات بسیاری وفاداری خود را به پیر مغان و (( آیین مهر )) اعلام می کند:



جام می ، گیرم و از اهل ریا دور شوم یعنی ازاهل جهان پاک دلی بگزینم


بر دلم گرد ستم هاست خدایا مپسند که مکدر شود آیینه ی (( مهر آیینم))



در این ابیات حافظ صریحا اعتراف می کند که آیین ودین ا و میترایی یا همان آیین مهر است.


و اما اسناد میترایی بودن رند شیراز و پیرو (( آیین اوستا = پیر مغان )) بودن وی در لابه لای غزلیات او با صراحتی ویژه به چشم می خورد:



بنده ی پیر خراباتم که لطفش دائم است ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست گاه نیست


چل سال پیش رفت که من لاف می زنم کز چاکران پیر مغان کمترین منم


منم که گوشه میخانه خانقاه من است دعای پیرمغان ورد صبحگاه من است


حافظ جناب پیر مغان جای دولت ست من ترک خاکبوسی این در نمیکنم


گرمدد خواستم از پیرمغان عیب مکن شیخ ما گفت که در صومعه همت نبود


مرید پیرمغانم زمن مرنج ای شیخ چرا که وعده توکردی واو بجا آورد



و در جایی دیگر می گوید:



در خرابات مغان نور خدا می بینم این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم


از آن به دیر مغانم عزیز می دارند که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست



هرچند آیین اوستا یکی از چهار دینی ست که قرآن مجبور به پذیرش آن گشته و پیروان این چهار آیین در ممالک اسلامی می بایست امنیت می داشتند ، اما بخشی از فقها و روحانیون همواره در طول تاریخ ، انسانهای آزاده و فرهیخته ی بسیاری را به جرم کفر و الحاد و ارتداد به قتل رسانده اند. حتی حافظ را که طبق آیین اوستا خداپرست بوده است ، نیز شامل این اتهامات شده و چون بسیاری دیگر مانند سهروردی ، ابن مقفع ، حلاج و...



چاپ شده در نشریه ی نیمروز – شماره 706 (سال چهاردهم) – مهر 1381


نوشته : سیاوش اوستا
این متن اشکالات و تناقضات زیاد داره که اگر یه حافظ شناس بیاد اینجا نظر بده خیلی بهتره. متاسفانه در مورد زندگی مفاخری مثل حافظ اطلاعات کمی داریم
دوست عزیز فکر نمیکنم این مطالب واقعیت داشته باشه! واقعا عجیبه که دوستان همینطوری پذیرفتن. مثلا همون شاخه نبات هم که فرمودین خیلی موثق نیست چه برسه به اینکه دختر پیش نماز محل هم بوده:biggrin::biggrin:
در مورد
دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم



حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی دام تزویر نکن چون دگران قرآن را

خوب باید بگم حافظ کسی نبوده که زیر بار حرفهای بیهوده بره. مثل فردوسی و سایر نخبه های ایران
بعد هم نمیشه کسی هم آیین میترائیسم داشته باشه و هم بیاد در مورد قرآن و سایر موارد دینی نظر بده:
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح ور نه توفان حوادث ببرد بنیادت
غیر از این فرض کن زمان حافظ کسی آیین مهر پرستی داشت. اعدام رو شاخش بود! تبعید چیه؟ سه سوت اعدام بود
غیر از این اصلا از زمان مهر پرستی سالین درازی گذشته بوده و فوق العاده بعید بوده که کسی حالا از بین اینهمه دین و ادیان بیاد مهر پرست بشه
اصلا از این موارد که بگذریم ترتیب اشعار هم جای سوال داره! فکر میکنید اینطور آثار همینطوری به صورت یک کتاب یکجا به ما رسیدن؟ اگر اینطوره چرا بهترین شاهنامه چاپ مسکو هست؟
کلا باید بگم نویسنده زیاد سرحال نبوده. اگر قرار بود کسی اینطوری با این اطمینان بیاد در مورد حافظ نظر بده افراد زیادی هستن که شایستگی شون بیشتره و کل عمرشون رو سر این چیزا گذاشتن
یه توصیه هم برای دوستای خودم: لطفا هر چیزی رو سریع قبول نکنید. کسی که غیر علمی صحبت میکنه از کیلومتر ها دورتر بوش بلند میشهو یکم دقت لطفا:gol::gol:
 

waffen

اخراجی موقت
چرا من خودمم فقط قبه اینکه دروغایه دیگه بگی باید بگم فقط واسه این خانوم چیه اسمش صاحبه همین تاپیک نامه زدم که ... و از همه مهمتر توهینم توش نیومد(اینارو گفتم تا تحریف نکنی چون شماها ماشالله زیاد تو این کارا واردین . نه اینکه فک کنی ازت ترسیدم)

بچه ها دارند ای پیشو چک میکنند انشالله اگه خدا بخوادا شاید به یه جاهایی برسیم

حالا اینم بگم وقتی حافظ بدبخت به جایی رسیده که تو در بارش نظر بدی
منکه جای خود دارم

ضمنا من سعی داشتم باتو بحث نکنم چون زیاد ازت بی ادبی توی تاپیکا دیدم مخصوصا اون توهینه بی شرمانت به امام ره
خوب دیگه. شما تعریفت از توهین با تعریف من فرق میکنه.
در ضمن تهدید کردن و توهین کردنت نشون میده که خیلی دردت میاد وقتی دروغ ها و فسادتون افشا میشه. اگر درست بودی نیازی به این کارها نداشت.
بیخودی هم خزعبلات نگو. من خودم رشته ی کامپیوترم . پیش قاضی و ملق بازی ؟؟؟
آره. شما زیاد با من بحث نکن. چون من چیزایی رو که باید بگم میگم. در نتیجه بهتره زیاد با من وارد بحث نشی.
بر عکس من به نظر من هر قشر ، هر عقیده ای ، هر مذهبی حتی اگه خلاف خواست من و عقیده من باشه محترمه و نباید بهش توهین کرد !


درباره قتل حافظ قابل بررسیه ، می شه با حافظ شناسان صحبت کرد و نظر ایشان رو جویا شد:gol:
من خودم این حرف رو صد بار زدم. ولی شما کلا به ایدئولوژی کار نداری ؟؟؟ خوب برای مثال آیا یه نژادپرست میتونه آدم خوبی باشه ؟؟؟ من فکر نمی کنم. من ایدئولوژی رو میبینم.
در ضمن شما یه آخوند خوب به من معرفی کن. چون من تا حالا هر کدوم رو که دیدم سر و ته یه کرباسن.
ولی خوب به هر حال مهم نیست. شما یه نظر داری من یکی . اصلا بحثی نداریم.

در مورد احتمال این قضیه ی قتل من تا حالا هیچی نمی دونستم . نه جایی شنیده بودم و نه خونده بودم. در اون مورد هم که گفتم جالبه همین بود منظورم.
به هر حال من سعی میکنم اطلاعاتی در این مورد به دست بیارم. ولی شما هم اگر چیزی در این مورد دیدید لطفا در اینجا بزارید تا ما هم بخونیم.
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوب دیگه. شما تعریفت از توهین با تعریف من فرق میکنه.
در ضمن تهدید کردن و توهین کردنت نشون میده که خیلی دردت میاد وقتی دروغ ها و فسادتون افشا میشه. اگر درست بودی نیازی به این کارها نداشت.
بیخودی هم خزعبلات نگو. من خودم رشته ی کامپیوترم . پیش قاضی و ملق بازی ؟؟؟
آره. شما زیاد با من بحث نکن. چون من چیزایی رو که باید بگم میگم. در نتیجه بهتره زیاد با من وارد بحث نشی.

من خودم این حرف رو صد بار زدم. ولی شما کلا به ایدئولوژی کار نداری ؟؟؟ خوب برای مثال آیا یه نژادپرست میتونه آدم خوبی باشه ؟؟؟ من فکر نمی کنم. من ایدئولوژی رو میبینم.
در ضمن شما یه آخوند خوب به من معرفی کن. چون من تا حالا هر کدوم رو که دیدم سر و ته یه کرباسن.
ولی خوب به هر حال مهم نیست. شما یه نظر داری من یکی . اصلا بحثی نداریم.

در مورد احتمال این قضیه ی قتل من تا حالا هیچی نمی دونستم . نه جایی شنیده بودم و نه خونده بودم. در اون مورد هم که گفتم جالبه همین بود منظورم.
به هر حال من سعی میکنم اطلاعاتی در این مورد به دست بیارم. ولی شما هم اگر چیزی در این مورد دیدید لطفا در اینجا بزارید تا ما هم بخونیم.

بازم سلام
اولا توهمچیت بامن فرق میکنه دراون شکی نیس
دوما این ریچارت گفتنا که درد نداره (چون چرت و پرتو همه میگن مخصوصا...)
ثالثا منم رشتم برق(چه ر بطی داشت)اره در حدی که تو پاس کردی همنو 20سی واحد میشه ملاق بازی.اما یکم دیگه که بیشتر پاس کنی میفهمی کار نشد نداره(خواهی دید)
اره منم خودم قبلی که توبگی گفتم زیاد باهات بحث نمیکنم
چون تو چیزایی رو که نباید بگی رو میگی و

ضمنا
دیگه نقله قول نگیر(البت اگه دوس داشتی)
 

vahid321

عضو جدید
کاربر ممتاز
و چند مطلب دیگه:
متاسفانه مفاخر ما همیشه مورد ظلم و ستم کوته فکران بوده اند.فلسفه کفر بوده. حافظ زندیق بوده.صوفی گری و مولانا مورد عتاب بوده. شاید جالب باشد اگر بدانید که
سال 1317 قمری ملاشاه جهان زردشتی قبه زیبایی بر سرِ قبرِ خواجه با چوب و آهن ساخت، امّا سید علی اکبر فال اسیری از علمای شیراز، از این اقدام ناخرسند شد و دستور داد تا بنایِ ساخته شده از سوی ملاشاه جهان زردشتی را تخریب کنند.
آخرين اقدام مهم و شايسته در ساخت و ساز بناي حافظيه در زمان وزارت علي‌اصغر حكمت صورت پذيرفت. در اين زمان (1314 شمسي) مهندس گدار فرانسوی، مأمور طراحي و ساخت و سازِ بناي تازه شد. او براي زمينِ حافظيه و آرامگاه حافظ طرحِ كنوني را پيشنهاد و اجرا كرد. محوطه حافظيه در اين طرح به همان سبكِ گذشته به 2 باغِ شمالي و جنوبي تقسيم شد كه ايواني با طول 56 و عرض 7 متر با 20 ستونِ سنگي، آن دو باغ را از هم جدا مي‌كرد. اجراي كامل اين طرح تا سال 1317 شمسي ادامه يافت.
معماري هنري حافظيه با هوشمنديِ ستايش برانگيزي پديد آمده است. به گونه‌اي كه اجزاي هماهنگِ اين معماري، آرامشِ فضايِ ملكوتيِ حافظيه را افزايش مي‌دهد. ايوانِ بلند و باشكوه وسط حافظيه به شيوه‌اي شايسته ميان 2 باغِ شمالي و جنوبي بويژه با توجه به اختلافِ ارتفاع آن‌دو تعادل ايجاد مي‌كند. آرامگاهِ حافظ در واقع آميزشي ا‌ست از شيوه معماريِ گذشته و كنوني ايراني؛ گنبدي با پوششَ مسين به شكلِ كلاهِ درويشانِ قلندر و برافراشته بر 8 ستون كه يادآورِ سده هشتم و روزگار حافظ است. اين آرامگاه دلربا را هيچ ديواري محصور و محدود نكرده است و تراش‌هاي هنرمندانه سر ستون‌ها و كاشيكاري سقف آرامگاه بر زيبايي آن افزوده است. در زير سقفِ گنبدِ آرامگاه، غزلِ «حجاب چهره جان مي‌شود غبار تنم...» بر روي كاشي با خط زيبا نوشته شده است.
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
من خودم این حرف رو صد بار زدم. ولی شما کلا به ایدئولوژی کار نداری ؟؟؟ خوب برای مثال آیا یه نژادپرست میتونه آدم خوبی باشه ؟؟؟ من فکر نمی کنم. من ایدئولوژی رو میبینم.
در ضمن شما یه آخوند خوب به من معرفی کن. چون من تا حالا هر کدوم رو که دیدم سر و ته یه کرباسن.
ولی خوب به هر حال مهم نیست. شما یه نظر داری من یکی . اصلا بحثی نداریم.

در مورد احتمال این قضیه ی قتل من تا حالا هیچی نمی دونستم . نه جایی شنیده بودم و نه خونده بودم. در اون مورد هم که گفتم جالبه همین بود منظورم.
به هر حال من سعی میکنم اطلاعاتی در این مورد به دست بیارم. ولی شما هم اگر چیزی در این مورد دیدید لطفا در اینجا بزارید تا ما هم بخونیم.



ایدئولوژی سبک زندگی رو می سازه ولی به نظر من هر کسی که زبانن به ایدئولوژی ای معتقده ، لزوما عامل بهش نیست !

درسته ایدئولوژی افراد مهمه ولی قوت و ضعفش هم مهمه همه مسلمونا خوب نیستن همونطور که همه ی بی دین ها بد نیستن !
خدا هم کسی رو مجبور به کاری نمی کنه می گه لا اکراه فی الدین قد تبین رشد من الغی ( اجباری در دین نیست ، راه درست از غلط مشخص شده ...)


نام نمی برم چون توی دوتا از پست ها دیدم شما به روحانیت توهین کردید چون این افرادی که مدنظرم هستن انسانهای فوق العاده بزرگی هستن ترجیحا اسم نمی برم تا مبادا بهشون توهین بشه

حتما اگه چیزی بدست آوردید به منم اطلاع بدید خوشحال می شم
 

vahid321

عضو جدید
کاربر ممتاز
كشف حقيقت هم كه نمي تواند بي اهميت باشد، پس خود را نوازش و ستايش كنيم كه به چنين كشف بزرگي نايل آمده ايم . آري خود را كه نوازش و ستايش مي كنيم اما اين كافي نيست؛ بايد اين امر را اثبات كرد كه هركسي شأني و اعتباري دارد، مثل ما فكر مي كند و آته ئيست است . آيا براستي حافظ هم آته ئيست است؟ فرض كنيم كه او آته ئيست باشد؛ آن وقت در مورد مولوي و نظامي و عطار چه كنيم؟ ...

گر مسلماني از اين است كه حافظ دارد

آه اگر از پي امروز بود فردايي

و مثل شاه مظفري ، حافظ را متهم كنند و بگويند كه او در قيامت شك كرده است.
او اهل عشق است و اهل عشق را با قيامت فردا، كاري نيست:


واعظ مكن نصيحت شوريدگان كه ما

با خاك كوي و دوست به فردوس ننگريم

آيا اين همه دليل بر آته ئيست بودن حافظ است كه از نصيحت واعظ روبرتافته و با خاك كوي دوست به فردوس نمي نگرد و وعده فرداي زاهد را باور نمي كند؟ دليل را با نقل ابيات ديگري از حافظ تتميم كنيم :

حافظ چو ره به كنگره كاخ وصل نيست

با خاك آستانه اين در بسر بريم

يا :

من كه امروزم، بهشت نقد حاصل مي شود

وعده فرداي زاهد را چرا باور كنم

در اين ابيات حافظ زميني بودن خود را تصديق مي كند؛

ز روي دوست دل مردمان چه دريابد

چراغ مرده كجا شمع آفتاب كجا؟

اگر مي خواهيد «نقاب از چهرة» حافظ برداريد، بايد آشناي دردي شويد كه در دل و جان شاعر بوده است. و اين درد، جگرسوز دوائي دارد؛ اين درد آشنا شدن ، براي همه آنهم در دوره بيدردي، بسيار دشوار است. آيا شاعر جديد كه در شعر خودگاهي تا مرحله نيهيليسم فعال پيش مي رود و ابايي ندارد كه خود را نيز تباه سازد، مي تواند با حافظ انس پيدا كند، اين را نمي دانم، اما مي دانم كه با نيست انگار دانستن حافظ و كار او را قياس از خود گرفتن، فقط نقاب از چهره خود برمي داريم و به جاي تفسير حافظ خود را تفسير مي كنيم.

1- حتي اينكه رازي در مقابل ارسطو جانب افلاطون را مي گيرد مي تواند ما را به ياد متفكران رنسانس بيندازد.

دمت گرم! عالی بود
به قول یکی از بزرگان اگر هرکس فقط در حیطه دانش خود سخن میگفت دنیای ساکتی داشتیم:gol:
واقعا ممنون.استفاده کردیم
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوب دیگه. شما تعریفت از توهین با تعریف من فرق میکنه.
در ضمن تهدید کردن و توهین کردنت نشون میده که خیلی دردت میاد وقتی دروغ ها و فسادتون افشا میشه. اگر درست بودی نیازی به این کارها نداشت.
بیخودی هم خزعبلات نگو. من خودم رشته ی کامپیوترم . پیش قاضی و ملق بازی ؟؟؟
آره. شما زیاد با من بحث نکن. چون من چیزایی رو که باید بگم میگم. در نتیجه بهتره زیاد با من وارد بحث نشی.
کسی نباید توهین بکنه.
از هر جهتی که میخواد باشه.
همه باید با کمال احترام به همدیگه و اعتقادات همدیگه با هم صحبت کنیم.
یکی از ایراداتی که من همیشه میگرفتم این بوده که چرا توهین میشه.
دوست من..شما چیزی رو افشا نکردید..
شما فقط ادعای دونستن دارید.
که قطعا معمولا خلافش ثابت میشه.
بودند عرفا و بزرگانی که سالهای عمرشون رو صرف مطالعه و تحقیق گذروندن و سر مسائل مختلفی که شما گستاخ مابانه بهشون میتازید نظر ندادن و سکوت کردن.
شاعر بزرگوار نظامی میگه:

با اینکه سخن به لطف آبست
کم گفتن هر سخن صوابست

آب ارچه همه زلال خیزد
از خوردن پر ملال خیزد

کم گوی و گزیده گوی چون در
تا ز اندک تو جهان شود پر

لاف از سخن چو در توان زد
آن خشت بود که پر توان زد

 

waffen

اخراجی موقت
ایدئولوژی سبک زندگی رو می سازه ولی به نظر من هر کسی که زبانن به ایدئولوژی ای معتقده ، لزوما عامل بهش نیست !

درسته ایدئولوژی افراد مهمه ولی قوت و ضعفش هم مهمه همه مسلمونا خوب نیستن همونطور که همه ی بی دین ها بد نیستن !
خدا هم کسی رو مجبور به کاری نمی کنه می گه لا اکراه فی الدین قد تبین رشد من الغی ( اجباری در دین نیست ، راه درست از غلط مشخص شده ...)


نام نمی برم چون توی دوتا از پست ها دیدم شما به روحانیت توهین کردید چون این افرادی که مدنظرم هستن انسانهای فوق العاده بزرگی هستن ترجیحا اسم نمی برم تا مبادا بهشون توهین بشه

حتما اگه چیزی بدست آوردید به منم اطلاع بدید خوشحال می شم
خوب با حرف شما موافقم. من در مورد کسانی حرف نمیزنم که فقط به زبان به میگند به یک چیز اعتقاد دارند و در واقع اینطور نیستند. من دارم کسانی رو میگم که با این تفکر بزرگ شدند . کسانی رو میگم که به اون چیزها واقعا اعتقاد دارند. برای مثال خمینی. آیا اون هم به ایدئولوژی خودش اعتقاد نداشت ؟؟؟؟
بله صد در صد. مسلمان هیچ دلیلی نداره که بد باشه. مگر اینکه مسلمان بدی باشه. ولی ایدئولوژی آخوند ها با مسلمانان فرق نمی کنه ؟؟ وجودشون اصلا برای چیز دیگری هست.
آیا یک مسیحی آدم بدیه ؟؟؟ خیر. ولی یک کشیش نمیتونه خوب باشه. مگر اینکه واقعا اعتقاد نداشته باشه. این مسئله برای بی خدایان هم هست .
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوب با حرف شما موافقم. من در مورد کسانی حرف نمیزنم که فقط به زبان به میگند به یک چیز اعتقاد دارند و در واقع اینطور نیستند. من دارم کسانی رو میگم که با این تفکر بزرگ شدند . کسانی رو میگم که به اون چیزها واقعا اعتقاد دارند. برای مثال خمینی. آیا اون هم به ایدئولوژی خودش اعتقاد نداشت ؟؟؟؟
بله صد در صد. مسلمان هیچ دلیلی نداره که بد باشه. مگر اینکه مسلمان بدی باشه. ولی ایدئولوژی آخوند ها با مسلمانان فرق نمی کنه ؟؟ وجودشون اصلا برای چیز دیگری هست.
آیا یک مسیحی آدم بدیه ؟؟؟ خیر. ولی یک کشیش نمیتونه خوب باشه. مگر اینکه واقعا اعتقاد نداشته باشه. این مسئله برای بی خدایان هم هست .


منظورتون اینه که به خاطر سیاسی بودنشون رهبران مذهبی نمی تونن خوب باشن ؟
 

waffen

اخراجی موقت
کسی نباید توهین بکنه.
از هر جهتی که میخواد باشه.
همه باید با کمال احترام به همدیگه و اعتقادات همدیگه با هم صحبت کنیم.
یکی از ایراداتی که من همیشه میگرفتم این بوده که چرا توهین میشه.
دوست من..شما چیزی رو افشا نکردید..
شما فقط ادعای دونستن دارید.
که قطعا معمولا خلافش ثابت میشه.
بودند عرفا و بزرگانی که سالهای عمرشون رو صرف مطالعه و تحقیق گذروندن و سر مسائل مختلفی که شما گستاخ مابانه بهشون میتازید نظر ندادن و سکوت کردن.
شاعر بزرگوار نظامی میگه:

با اینکه سخن به لطف آبست
کم گفتن هر سخن صوابست

آب ارچه همه زلال خیزد
از خوردن پر ملال خیزد

کم گوی و گزیده گوی چون در
تا ز اندک تو جهان شود پر

لاف از سخن چو در توان زد
آن خشت بود که پر توان زد

حرفاتون رو قبول دارم. ولی اینکه شما میفرمایید من چیزی نمودونم و ...
این کاملا مسلم هست که از نظر شما من فردی کاملا نادان هستم. شما باید این رو بگید. اگر اینطور نگید خیلی عجیب هست.
من نمی خوام وارد بحث سیاسی بشم ولی جبهه و دید ما نسبت به مسائل کاملا از هم جداست. دوستان شما دوستان من رو در زندان ها شکنجه دادند , به اونها تجاوز کردند و اونها رو کشتند. حالا شما میفرمایید من نمی فهمم. به نظرت کدوم از ما دوتا نمی فهمیم ؟
 

waffen

اخراجی موقت
منظورتون اینه که به خاطر سیاسی بودنشون رهبران مذهبی نمی تونن خوب باشن ؟
سیاسی بودن اونها (گرچه کشیش ها سیاسی نستند و در این مسائل دخالت نمی کنند) فقط یکی از دلایل ایجاد فساد در اونهاست.
امیدوارم قبول داشته باشی که سیاست کثیف هست.
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
حرفاتون رو قبول دارم. ولی اینکه شما میفرمایید من چیزی نمودونم و ...
این کاملا مسلم هست که از نظر شما من فردی کاملا نادان هستم. شما باید این رو بگید. اگر اینطور نگید خیلی عجیب هست.
من نمی خوام وارد بحث سیاسی بشم ولی جبهه و دید ما نسبت به مسائل کاملا از هم جداست. دوستان شما دوستان من رو در زندان ها شکنجه دادند , به اونها تجاوز کردند و اونها رو کشتند. حالا شما میفرمایید من نمی فهمم. به نظرت کدوم از ما دوتا نمی فهمیم ؟
میخواستم یه تشکر بندازم ته پست شما.
از بد اقبال تشکر نداشتم.
بجاش یه گل براتون میزارم
:gol:
ببینید دوست من.
من نمیگم شما نمیدانید.
میگم نمیدانیم!
قطعا شما در مقابل شخصی که عمرش رو این راه گذاشته نادان هستید.
منم نادانم.
ما در مقابل اونها نادانیم نه اینکه بالذات نادان باشیم.
من نمیخواستم اونطوری منظورمو برسونم..ولی خب برداشت شد.
من معتقدم نادانی بنده هم نسبی است.
بله..بنده فریاد میزنم که در کنار اطلاعات شخصی چون مطهری نادان و جاهل هستم.
علی الحال.
دوست من مباحث سیاسی رو وسط نکشیم بهتره..من به ادمین و مدیر بخش ازاد قول دادم که بحث سیاسی نکنم توی این قسمت مگرنه دنیا حرف دارم.:gol:
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
حرفاتون رو قبول دارم. ولی اینکه شما میفرمایید من چیزی نمودونم و ...
این کاملا مسلم هست که از نظر شما من فردی کاملا نادان هستم. شما باید این رو بگید. اگر اینطور نگید خیلی عجیب هست.
من نمی خوام وارد بحث سیاسی بشم ولی جبهه و دید ما نسبت به مسائل کاملا از هم جداست. دوستان شما دوستان من رو در زندان ها شکنجه دادند , به اونها تجاوز کردند و اونها رو کشتند. حالا شما میفرمایید من نمی فهمم. به نظرت کدوم از ما دوتا نمی فهمیم ؟


دوست عزیز ببین کسی شما رو نادان نخونده ، ولی وقتی به هر کسی و اعتقادش توهین می شه ناخودآگاه جبهه می گیره ! شما به روحانیت توهین کردی ،

یه روز تو این باشگاه کسی به زرتشتیان توهین کرد همه حتی خود من جبهه گرفتیم !

چرا شما دید سیاسی رو وارد این بحث می کنید ! تا زمانی که شما با پس زمینه ذهنی به من و بقیه نگاه می کنید بحث هایی این چنینی نتیجه نمی ده !! منی که می گی دید سیاسیم با شما فرق داره ، خوب گوش کن ببین چی می گم !!! شما اول نگاه می کنید کیه بعد نگاه می کنید چی می گه !!! در حالیکه به نظرم اگه اول حرفاش رو گوش بدید شاید اینکه کیه دیگه مهم نباشه :gol:
 

vahid321

عضو جدید
کاربر ممتاز
میگم تو مملکتی که گوجش هم سیاسیه حرف از چیزی که ربطی به سیاست پیدا نکنه سخته
ولی دیگه واقعا این ربطی نداره که همتون ترمز بریدید!
کوتاه بیاین دیگه. خیلی راحت میشه یه بحث منطقی انجام داد. به اینهمه داد و بیداد نیاز نیست. چند بار یه پست رو تکرار میکنید؟:w00:
بحث مربوط به یه شاعر رو به بحثهای ایدئولوژیک میکشید!
:w06:
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
سیاسی بودن اونها (گرچه کشیش ها سیاسی نستند و در این مسائل دخالت نمی کنند) فقط یکی از دلایل ایجاد فساد در اونهاست.
امیدوارم قبول داشته باشی که سیاست کثیف هست.


قبول دارم که سیاست کثیفه ولی من شاید حکومت فعلی رو گاها خلاف اسلامی بدونم ولی حکومت علی علیه السلام یا پیامبر رو قبول دارم چون هم دینی بود هم سیاسی . اگه شما این حکومت ها رو قبول ندارید که جای بحث نمی مونه اصلا :gol:
 

عاشورا

عضو جدید
نی نگویـــــم زانــــــــکه تو خامی هنـــوز *** در بهــــــاری و نــــدیدستـــی تمــوز
این جهان همچون درخت ست ای کرام! *** ما بر او چـون میوه های نیـم خــــام
سخت گــــیرد خـــــامها مــــــر شـــاخ را *** زانکه در خــــــامی نشــــایــد کاخ را
چون بپخت و گشت شیـــــرین لب گزان *** سست گیرد شاخها را بعــــــد از آن
سختــــگیری و تعصب خـــــــــامی ست *** تا جنینی کار خـــون آشامـی ست
تمام مسائل به خاطر تعصب و خام بودن ماست
 

waffen

اخراجی موقت
میخواستم یه تشکر بندازم ته پست شما.
از بد اقبال تشکر نداشتم.
بجاش یه گل براتون میزارم
:gol:
ببینید دوست من.
من نمیگم شما نمیدانید.
میگم نمیدانیم!
قطعا شما در مقابل شخصی که عمرش رو این راه گذاشته نادان هستید.
منم نادانم.
ما در مقابل اونها نادانیم نه اینکه بالذات نادان باشیم.
من نمیخواستم اونطوری منظورمو برسونم..ولی خب برداشت شد.
من معتقدم نادانی بنده هم نسبی است.
بله..بنده فریاد میزنم که در کنار اطلاعات شخصی چون مطهری نادان و جاهل هستم.
علی الحال.
دوست من مباحث سیاسی رو وسط نکشیم بهتره..من به ادمین و مدیر بخش ازاد قول دادم که بحث سیاسی نکنم توی این قسمت مگرنه دنیا حرف دارم.:gol:

دوست عزیز ببین کسی شما رو نادان نخونده ، ولی وقتی به هر کسی و اعتقادش توهین می شه ناخودآگاه جبهه می گیره ! شما به روحانیت توهین کردی ،

یه روز تو این باشگاه کسی به زرتشتیان توهین کرد همه حتی خود من جبهه گرفتیم !

چرا شما دید سیاسی رو وارد این بحث می کنید ! تا زمانی که شما با پس زمینه ذهنی به من و بقیه نگاه می کنید بحث هایی این چنینی نتیجه نمی ده !! منی که می گی دید سیاسیم با شما فرق داره ، خوب گوش کن ببین چی می گم !!! شما اول نگاه می کنید کیه بعد نگاه می کنید چی می گه !!! در حالیکه به نظرم اگه اول حرفاش رو گوش بدید شاید اینکه کیه دیگه مهم نباشه :gol:
خوب به نظر میاد که من یه معذرت خواهی به شما دوستان بدهکارم. من برداشتم اشتباه بود سم اینکه نوع نوشتار یکم گنگ بود. به هر حال برداشتم اشتباه بوده.
حرفاتون رو قبول دارم. و حرفی هم نیست که اضافه کنم. بنده هم که عرض کردم که اصلا نمی خوام بحث سیاسی وسط بکشم. اینجا جاش نیست و در حقیقت در نهایت هم نتیجه ای نداره.
من خودم معتقدم که هر کس و با هر اعتقادی باید محترم شمرده بشه. ولی گاها چیزهایی توسط افرادی گفته میشه که کنترل از دست آدم خارج بشه. اتفاقا من با پس زمینه ی سیاسی به هیچکس نگاه نکردم. من فقط در جواب پست قبلی به جبهه ی سیاسی اشاره کردم و این در حالی بود که منظور حرف رو اشتباه متوجه شده بودم . در حقیقت من فکر میکنم اگر من به مسائل سیاسی در این بحث وارد بشم یک فرار به حساب میاد. در نتیجه این کار رو نمیکنم.
خیر. من اول نگاه میکنم که فرد چی میگه و بعد در صورتی که لازم ببینم سعی میکنم ریشه ی اون گفته یا اعتقاد رو پیدا کنم و در صورتی که به مسائل سیاسی ربط داشته باشه وارد بحث سیاسی یا اعتقادی میشم. برای مثال کسی که میگه طرفداران یک فرد یا دین نجس هستند رو من به این شکل میبینم که این فرد اعتقادات رادیکال دینی دارد. به نظرم راه دیگه ای برای توضیح مسئله ای اینچنین نیست. یا زمانی که فردی میگه تو روزی تیکه تیکه میشی من چه نتیجه ای باید بگیرم ؟؟ به هر حال من سعی در توجیح ندارم.
قبول دارم که سیاست کثیفه ولی من شاید حکومت فعلی رو گاها خلاف اسلامی بدونم ولی حکومت علی علیه السلام یا پیامبر رو قبول دارم چون هم دینی بود هم سیاسی . اگه شما این حکومت ها رو قبول ندارید که جای بحث نمی مونه اصلا :gol:
منم میگم سیاست کثیفه و نباید با دین در کنار هم باشن. در حقیقت این مسئله باعث خراب شدن و ناکار آمد شدن دین و سیاست با هم میشه.
من در زمان پیامبر نبودم. نمی دونم چقدر از شنیده ها و خوانده ها درست هستند. و مسائلی هم هستند که من سوالاتی در موردشون دارم و نمی خوام اینجا بگم و حتی میشه درست بودن اون حکومت هم زیر سوال برد. به هر حال کاری ندارم.
ولی من میگم theocracy اون چیزی هست که ما داریم در حال حاضر میبینیم و کارایی هم نداره.
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوب به نظر میاد که من یه معذرت خواهی به شما دوستان بدهکارم. من برداشتم اشتباه بود سم اینکه نوع نوشتار یکم گنگ بود. به هر حال برداشتم اشتباه بوده.
حرفاتون رو قبول دارم. و حرفی هم نیست که اضافه کنم. بنده هم که عرض کردم که اصلا نمی خوام بحث سیاسی وسط بکشم. اینجا جاش نیست و در حقیقت در نهایت هم نتیجه ای نداره.
من خودم معتقدم که هر کس و با هر اعتقادی باید محترم شمرده بشه. ولی گاها چیزهایی توسط افرادی گفته میشه که کنترل از دست آدم خارج بشه. اتفاقا من با پس زمینه ی سیاسی به هیچکس نگاه نکردم. من فقط در جواب پست قبلی به جبهه ی سیاسی اشاره کردم و این در حالی بود که منظور حرف رو اشتباه متوجه شده بودم . در حقیقت من فکر میکنم اگر من به مسائل سیاسی در این بحث وارد بشم یک فرار به حساب میاد. در نتیجه این کار رو نمیکنم.
خیر. من اول نگاه میکنم که فرد چی میگه و بعد در صورتی که لازم ببینم سعی میکنم ریشه ی اون گفته یا اعتقاد رو پیدا کنم و در صورتی که به مسائل سیاسی ربط داشته باشه وارد بحث سیاسی یا اعتقادی میشم. برای مثال کسی که میگه طرفداران یک فرد یا دین نجس هستند رو من به این شکل میبینم که این فرد اعتقادات رادیکال دینی دارد. به نظرم راه دیگه ای برای توضیح مسئله ای اینچنین نیست. یا زمانی که فردی میگه تو روزی تیکه تیکه میشی من چه نتیجه ای باید بگیرم ؟؟ به هر حال من سعی در توجیح ندارم.

منم میگم سیاست کثیفه و نباید با دین در کنار هم باشن. در حقیقت این مسئله باعث خراب شدن و ناکار آمد شدن دین و سیاست با هم میشه.
من در زمان پیامبر نبودم. نمی دونم چقدر از شنیده ها و خوانده ها درست هستند. و مسائلی هم هستند که من سوالاتی در موردشون دارم و نمی خوام اینجا بگم و حتی میشه درست بودن اون حکومت هم زیر سوال برد. به هر حال کاری ندارم.
ولی من میگم theocracy اون چیزی هست که ما داریم در حال حاضر میبینیم و کارایی هم نداره.


خیلی از صحبت با شما لذت بردم از اینکه اهل تعقل و مطالعه هستید خیلی خوشحالم و بهتون تبریک می گم :gol: توی مذهب من خیلی روی تفکر خیلی تاکید شده ولی متاسفانه اغلب نادیده گرفته می شه ...

یه سری از صحبت هایی که فرمودید رو قبول دارم با بعضی هاش هم مخالفم ...
 

phalagh

مدیر بازنشسته
متاسفانه وقت نكردم همه پستا رو بخونم.
اما نظرم رو در مورد پست اول و چند تا از پاسخ ها ميگم.
در مورد حافظ زياد حرف زده شده. برخي گفتن شيعه بوده. عده زيادي ميگفتن سني بوده. و اين يكي رو من براي اولين باره ميشنوم. اين طور كه ديدم در اين مقاله از برخي شعر هاي حافظ همچين برداشتي شده. ببينيد متاسفانه هيچ كس جز خود شاعر نميتونه منظور اصليش رو از شعر بگه. خواهر من شاعره. و اتفاقا با شاعراي زيادي هم در ارتباطه. اما وقتي تو جلسات شعر خواني دور هم جمع ميشن. گاهي وقتا اون چيزي كه شاعر در شعرش بيان كرده زمين تا اسمون با چيزي كه بقيه برداشت ميكنن متفاوته. اينه كه واقعا نميشه از اين شعر ها برداشت كرد كه اون زرتشتي بوده يا نه. اما ميتونه به عنوان يه فرض در نظر گرفته بشه.
يه نكته هم بگم خدمت بقيه دوستاني كه يه جورايي از اين مقاله خوششون نيومد. بايد بگم كه شيعه اي كه علي رو داره براي افتخار كردن چه نيازي هست كه بخواد دنبال كس ديگه باشه كه مسلمون باشه يا زردشتي، شيعه باشه يا سني.
حافظ به عنوان يه شاكار در دنياي ادبيات مورد احترام بوده. و بايد بهش افتخار بشه.
همين.
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
متاسفانه وقت نكردم همه پستا رو بخونم.
اما نظرم رو در مورد پست اول و چند تا از پاسخ ها ميگم.
در مورد حافظ زياد حرف زده شده. برخي گفتن شيعه بوده. عده زيادي ميگفتن سني بوده. و اين يكي رو من براي اولين باره ميشنوم. اين طور كه ديدم در اين مقاله از برخي شعر هاي حافظ همچين برداشتي شده. ببينيد متاسفانه هيچ كس جز خود شاعر نميتونه منظور اصليش رو از شعر بگه. خواهر من شاعره. و اتفاقا با شاعراي زيادي هم در ارتباطه. اما وقتي تو جلسات شعر خواني دور هم جمع ميشن. گاهي وقتا اون چيزي كه شاعر در شعرش بيان كرده زمين تا اسمون با چيزي كه بقيه برداشت ميكنن متفاوته. اينه كه واقعا نميشه از اين شعر ها برداشت كرد كه اون زرتشتي بوده يا نه. اما ميتونه به عنوان يه فرض در نظر گرفته بشه.
يه نكته هم بگم خدمت بقيه دوستاني كه يه جورايي از اين مقاله خوششون نيومد. بايد بگم كه شيعه اي كه علي رو داره براي افتخار كردن چه نيازي هست كه بخواد دنبال كس ديگه باشه كه مسلمون باشه يا زردشتي، شيعه باشه يا سني.
حافظ به عنوان يه شاكار در دنياي ادبيات مورد احترام بوده. و بايد بهش افتخار بشه.
همين.


شاید ضرر نکنید اگه تمام پست ها رو مطالعه کنید ، ما از ظهر داریم در این باره مطالعه می کنیم :gol:
 

Similar threads

بالا