ادیان باستانی جهان

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایان مصری
آموت :خورنده قلب گناه کاران درگذشته ، به شکل کروکود یل، شیروکرگدن نمایش داذه می شد .


آمون- را:وابسته به ؛ را ؛ خدای خورشید ، پادشاه خدایان در دوره پاد شاهی جد ید .


آنوبیس :خدای شغال مانند ، خدای مردگان، حامی مومیایی کنندگان


آپیس: خدای باروری ، به شکل گاو نر نشان داده می شد.


آتن: خدای قرص خورشید . در طی دوران سلطنت پادشاه ؛اخناتون ؛ به عنوان خدای متعال پرستیده میشد


باستت :الهه گربه ، حامی زنان باردار


بس: خدای کوتوله ، حامی خانه و دور کننده ارواح شرور


داموتف:خدایی با سر شغال حامی معده متوفیان


گب:خدای زمین و باروری آن ، پدر (ازیریس) ، (ازیس) ، (نفتیس) و (سث) . غالبا یک غاز ماده روی سر آن نقش می شد .


هاپی:با سر میمون. حامی زبان در گذشتگان.


ایم-ستی: حامی کبد درگذشتگان ، به شکل مردی مومیایی شده تصویر می شد .


ایزیس : الهه بزرگ آفرینش و زنده کننده مردگان ، همسر ایزیس و مادر هوروس .


خپری :خدای سوسک سرگین غلتان ، نماد زایش دوباره . عقیده بر این بود که هر روز خورشید را به سمت آسمان هل می دهد


خنوم :خدای قوچ سر، کسی که زندگی را بر روی صفحه چرخ کوزه گری خود به وجود آورد.


خونسو : خدای ماه و شفا بخشی ، پسر آمون و موت .


ماآت :دختر ؛ را؛ مظهر حقیقت و دادرسی . غالبا با یک پر عمودی بالای سرش نشان داده می شود .


مین :خدای باروری گیاهان و جانوران .


موت: الهه ای که اسم او به معنای مادر است . همسر آمون و مادر خونسو .


نیث: الهه جنگ و آفرینش .غالبا دو نیزه متفاطع بر روی یک سپر ، نشان اوست .


نخبت :الهه کرکس حامی ونماد مصر علیی .


نفتیس :خواهر ایزیس و ازیریس ، مادر آنوبیس ،حامی مردگان .


نوت :الهه آسمان . گاهی به شکل پوشیده از ستارگان که به شکل کمان مانند بر روی همسرش (گب) خم شده نشان داده می شود .


ازیریس : پادشاه جهان زیرین و خدای زایش دوباره، اولین قاضی مردگان .


پتح :خدای هستی بخش ، حامی هنرمندان و پیشه وران .


کبح سنوف: شاهین سر ، حامی روده مردگان


را :خدای خورشید . پدر خدایان به وجود آورنده همه زندگی بر روی زمین و بهشت .


سخمت: اله عقرب حامی زنان در هنگام وضع حمل .


سراپیس : خدای دوران یونانی ، ترکیبی از (ازیریس) و (آپیس) .


سث:خدای رعد و برق ، قاتل ازیریس و رقیب هورس.


شو :خدای هوا ، معمولا در حالتی که آسمان را نگه داشته نشان داده می شد .


سبک :خدای کروکود یل ، پسر نیث .


تفنوت: خدای نم و رطوبت؛ همسر (شو) معمولا به صورت زنی با سر شیر نشان داده می شد .


ثوث :خدای علم و نویسند گی به صورت لک لک مصری، مردی با سر لک لک مصری و یا میمون نشان داده می شد .


واجت: الهه کبری ، حامی و نماد مصر سفلی .


هوروس : خدایآسمان در هیات شاهین ، نشان ایزدیپادشاه
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز

اوزیریس ، ایزیس و هوروس




مصریان قدیم مى گفتند اوزیریس (خداى کشاورزى ) با خواهرش ‍ ایزیس (الهه مادر) ازدواج کرد و از ایشان فرزندى به نام هوروس (خداى آفتاب ) به دنیا آمد. اوزیریس به دست برادر خود به نام ست (خداى خشکسالى ) کشته شد. ایزیس جسد شوهر مقتول خویش اوزیریس را با زحمت فراوان به دست آورد و آن را به مصر برگرداند و پنهان کرد. هنگامى که ست از این قضیه آگاه شد جسد را پیدا کرد و آن را به چهارده قطعه پاره پاره ساخت و هر قطعه را در مکانى در مصر به خاک سپرد. آن مکانها به برکت پاره هاى آن جسد آباد و بارور شدند. هوروس که اکنون بزرگ شده بود، به خونخواهى پدر، با عموى خود جنگید و با آنکه یک چشم خود را از دست داد، بر عمو پیروز شد و او را اسیر کرد و نزد مادر خویش ایزیس آورد. ایزیس برادر شوهر خود را بخشید. آنگاه هوروس ‍ قطعات جسد پدر را به یکدیگر پیوند داد و به کمک خداى حکمت او را زنده کرد. اوزیریس از آن پس ، در جهان نماند و این عالم را به فرزندش ‍ هوروس سپرده به جهان زیر زمین رفت و فرمانرواى مردگان شد.
پرستش آفتاب
پرستش آفتاب در مناطق مختلف جهان سابقه اى دیرینه دارد و در مواردى از قرآن مجید (از جمله در سوره نمل ، آیه 24) به آن اشاره شده است . به راستى در میان تمام خدایانى که در کنار آفریدگار پرستیده مى شدند، هیچ یک از آنها برکات بى پایان خورشید را نداشت . در مصر قدیم براى ساعات مختلف روز، خدایانى که نماینده خورشید بودند، قرار داده شد: مثلا خداى بامداد خپرع ، خداى نیمروز رع و خداى شامگاهان اتوم بود.
همچنین سوسکى که سرگین گردان نامیده مى شود، نماینده خورشید در روى زمین به شمار مى رفت . مصریان قدیم آن حشره را بسیار مقدس ‍ مى دانستند و تصویر او را در طلسمات و بر سینه و پیشانى مجسمه پادشاهان ترسیم مى کردند و از آن برکت و نیکبختى مى خواستند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
آمون" خداوند خورشید طلوع کننده
آمون خداوند بزرگ مصر بلقب شاه خدایان ملقب بود و وی را در یونان با زئوس تطبیق می کردند اما این خداوند در عهد قدیمتر شهرت نداشته و لفظ آمون بمعنی ان است که " از انظار مخفی و پنهان باشد " . آمون یکی از هشت خداوندی است که در خلقت و آفرینش جهان مداخله داشته است . برای امون در شهر طب معبدی درست کرده بودند و این شهر در ان زمان یکی از شهرهای کوچک شهرستان چهارم مصر علیا بشمار می رفت و مرکز این شهرستان در هرمونتس بمعنی شهر مانت قرار داشت . مانت نام خداوندی است که در این شهر پرستیده می شد و لفظ آمون جزء نام آمنمحت ، نخستین پادشاه از سلسله دوازدهم مصر است و اهمیت این خداوند بجایی رسید که دو نفر از فراعنه سلسه هجدهم مصر یکی موسوم به تاتموس و دیگری امن هوتپ خودشان را با این دو نام فرزند خداوند نامیده اند .
آمون به شکل انسانی مجسم میشد که تاج بر سر و دو پر بلند و مستقیم به موازات یکدیگر در بالای تاج قرار داشت.
این نقوش و مجسمه ها گاهی به حالت نشسته بر روی تخت و گاهی ایستاده و گاهی به شکل قوچی است که شاخهای وی بپائین پیچیده باشد .
آمون خدای فراوانی و حاصلخیزی بود و از وی تصویری بدست آمده که فرعون ، در حضور او دانه می پاشد و یا درو می کند.[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]

آمون خداوندی است که قدرت و توانایی بفرعون عطا میکرد و وی را بر دشمن پیروز می گردانید و به همین جهت است که این خداوند در شهر طب یک خداوند ملی بشمار می رفت و ان را بنام " آمون رع " سلطان خدایان لقب می دادند و تصویر وی در مقبره ها مانند خداوندی است که در کشتی جای گرفته و شب هنگام در مدت دوازده ساعت ، جهان زیرزمین را روشن میکرد و در کتیبه ها و سنگ نوشته های معبد لوکسور نقل شده که جشن ولادت آمنهوتپ فرعون مصر در حقیقت جشن عشق و محبت آمون خداوند بزرگ خورشید می باشد.
پسر و جانشین آمنحوتپ در سال چهارم سلطنت خود درصدد بر امد اصلاحاتی در دین مصریان پدید آورد و دستور داد فقط دین و مذهب آتون یا آتن در تمام مصر به رسمیت شناخته شود و آتن نام دیگر خداوند خورشید است و وی نام خود را از آمنهوتپ به آخناتون تبدیل نمود و پایتخت خود را از شهر طب به آخناتن نزدیک شهر کنونی تل العماره تغییر داد و در این شهر معبد جدید برای خداوند خود بنا کرد و در این معبد هیچگونه مجسمه ای نصب ننمود و خدای خود را فقط در هیکل قرص خورشید نمایان ساخت بحالتی که پرتو ان به اطراف پراکنده می شد و وظایف روحانی را خود فرعون به عهده گرفت و مراسم عبادت و پرستش و عبادت در این معبد مانند مراسمی بود که در عهد قدیمتر در معبد خورشید معمول بود .و در محوطه این معبد یک ستون سنگی بنام " ابلیسک " خورشید بر پا کرد . در مراسم مذهبی فقط میوه و نان پخش می کردند و سرودی را که بوسیله خود اخناتون در ستایش خورشید سروده شده بود می خواندند و خورشید را در این سرود به صفت آفریننده آدمی و بانی خیرات خطاب میکردند و همه افراد در این دین جدید اعم از اهل مصر یا بیگانه فرزندان آتن خداوند بزرگ بشمار میرفتند و در این عقیده یکنوع یکتا پرستی نهفته بود و حتی ساکنان متصرفات آسیایی فرعون را نیز شامل می شد و در این متصرفات ساکنان سوریه خداوندی موسوم به آدونیس و یا یهودیان خدای موسوم به آدونه را می پرستیدند .


زمانی که فرعون مصر " آخناتون " در حیات بود ، هیچکدام از خدایان مصری رسمیت نداشتند و فقط آتن پرستیده می شدو در واقع میتوان گفت که در ان زمان عملا بر ضد خدایان مصر و بالخصوص بر ضد آمون و تثلیث نخستین قیام شده و معابد این خدایان متروک و ثروت این معابد به معبد بزرگ آتن منتقل گشته بود و نام این خدایان از سنگ نوشته ها و کتیبه های معابد و حتی از مقبر آمنحوتپ سوم پدر اخناتون در سلطنت پسر وی تحت نفوذ روحانیان عبادت و پرستش آمون بجای اتن برقرار شد و نام فرعون جدید از توت عنخ آتن به توت عنخ آمون تبدیل گردید و طولی نکشید که عبادت آمون همه جا معمول شد و در معبد وی بقدری ثروت جمع گردید که با سه چهارم ثروت خدایان دیگر برابری میکرد و در کتیبه رامسس سوم نقل شده که از جمله ثروت معبد آمون تعداد 81323 غلام و 421362 عدد دام و گوسفند میباشد و روحانیون این معبد به قدرت بسیار رسیدند تا به جایی که در زمان فراعنه سلسله بیستم سلطنت واقعی مصر در اختیار انان قرار داشت و می توان گفت که خدایان در این زمان مستقیما بوسیله روحانیون در سرزمین مصر سلطنت میکردند و این روحانیان تسلط خود را بسرزمین حبشه نیز وسعت دادند. معابد بزرگ آمون در شهر های طب ، لوکسور و کارناک برقرار بود و ویرانه های این معابد در حال حاضر نظر هزاران جهانگرد و توریست را بخود جلب می نماید
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
خپر خداوند روشنایی

خپر خداوند روشنایی با سری همچون اسكارابیس یا سوسك كویری
در افسانه های اساطیری مصر قدیم آمده است که مصریان به وجود خدای روشنایی اعتقاد داشتند و تصور می کردند که خدای روشنایی در کهکشان زندگی می کند و کاری که بعهده ی اوست این است که نیمه شب به سراغ کره خورشید برود و آن را طوری در پهنهء آسمان بغلطاند که در مدتی معین که همان روز است نور آن همه زمین را روشن کند ... چون در روی زمین یک حشره که همان (اسكارابیس)سوسک سرگین خوار است همین کار را منتها با گوله ای سرگین از اوایل صبح تا هنگام غروب انجام می دهد سوسك سرگین غلطان تخم خود را در روی سرگین حیوانات می گذارد و با دو پای عقبی خود ان را می غلطاند به نظر مصریان این سوسک که در مصر قدیم معروف به خپر بود مظهر خدای روشنایی بود

اهمیت اسكارابیس برای مصریان همانند اهمیت صلیب برای مسیحیان بود انها اسكارابیس را همه جا همراه خودداشتند از ان به عنوان طللسم در لابلای باند هایی كه دور اجساد مومیایی شده مپیچیدند استفاده می كردند یا ان را با زنجیر به گردن او می آویختند از اسكارابیس برای دور كردن شیطان از خود ودیگر بدی ها همینطور خوش شانس بودن استفاده فراوانی می شد
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
ارتباط بین خدایان مصری دجال مکاتب و شیطان پرستی
چنین به نظر می رسد که باور شرکی خورشید پرستی نخست درمیان خانواده پادشاهی و درباریان پذیرفته شد. شاهزاده ای را که در آینده پادشاه می شد «پسر را» می خواندند که این نام از روزگار پادشاهی میانه (2375-1800 پ.م) به خود پادشاه گفته می شد. پس فرعون فرزند خورشید در سرزمین مصر خوانده می شد.
اسطوره های ماسونی در مصر باستان
توجه به تاثیر پذیری فوقالعاده جریان فراماسونری از اسطوره های مصر باستان برآن شدم تا مطالبی را در زمینه سیر تحول این اسطوره ها و تفکرات محاط و محیط حاصل از آن بر این جریان تهیه نمایم. اهمیت این مطلب تا جایی است که هم اکنون به عنوان مثال فراماسون ها ایزیس(ایسیس) را مادر معنوی خود می دانند و برای نمونه حتی در جریان ساخت مجسمه آزادی توسط فردریک آگوسته بارتولدی فراماسون ، بعد ها توسط خود ماسونها فاش می شود که این مجسمه که در ظاهر تندیس تائییس (معشوقه اسکندر مقدونی است) است با توجه به چهره مادر بیوه بارتلدی و به عبارتی بهتر مادر تمامی ماسونها (ایسیس) ساخته شده است که البته نمادهای ماسونی فراوان دیگری نیز در آن به چشم می خورد که در مقاله ای دیگر مفصلا به آن خواهم پرداخت. و یااینکه نماد چشم جهان بین که از سمبلهای اصلی فراماسونری است و هم اکنون شما آنرا بر فراز هرم 13 طبقه بر روی یک دلاری آمریکا می بینید همان چشم خدای خورشید مصریان “را” است.
وجود اینکه برخی خاستگاه “را و یا رع”خدای خورشید را شهر لونو در مصر می دانند ولی در واقع تنها مردم شهر لونو نبودند که به خدای خورشید خود”را”(RA) می بالیدند. زیرا در همان روزگاران مردم شهری دیگر بنام «خمنو» (Khemenu) می گفتند که اندیشه خدای خورشید (را) از آنجا آغاز شده و پیش تر این اندیشه به شهر لونو رفته است. زیرا در لونو سرور خدایان آن شهر نخست «آتوم» (Atum) بود نه را ، و پسان تر بود که اندیشه «را» با او درآمیخت و او را «آتوم- را» (Atum-Ra) خواندند. به دیگر سخن منطقه های گوناگون مصر که به آنها «نوم» (num) می گفتند، هریک دارای داستانهای اسطوره ای ویژه برای خود بوده و هریک از آنها دارای گروه یا خانواده ای از خدایان بود . که البته به مرور زمان در هم آمیخته می شوند و خدایانی بعضا ترکیبی به وجود می آیند و جالب تر اینکه حتی در مواردی مانند حمله هیکسوسهای آسیایی به مصر ، برخی خدایان کاملا ماهیت خود را از دست داده و دچار استحاله می گردند برای نمونه می توان به ست اشاره نمود که در ابتدا خدایی محبوب بود ولی بعدها سمبل شیطان و حتی نماد ضد ایسیس و هروس خدایان محبوب مصریان گشت. به هر روی شهر لونو پایتخت آیین های گروهی از خدایان بود که به آنها «گروه خدایان 9 گانه» (Ennead) بود. خمنو جایگاه «گروه خدایان 8 گانه» (Ogdoad) بود و سرور آنها «توت» (Thoth) خدای ماه نام داشت. در این شهر بود که داستان پیدایش «را» پدیدار شد اما این داستان پسان تر به لونو برده شد. در «الفانتین» گروهی سه تایی را می پرستیدند که سرور آنها «خنوم» (Khnum) خدای برآمدن و سرریزی آب بود و او را چون انسانی با سر قوچ نمایش می دادند. سرور خدایان شهر «تب» یا تبس (Thebes) «آمون» (Amun) خدای هوا و دم زندگی بود و سرور خدایان شهر «ممفیس» (Memphis) «پتاه» (Ptah). می گفتند و سرور آنها همان آتوم
پس می توان گفت که هر ناحیه ای در سرزمین مصر دارای باورها و خدایان ویژه خود بود.
اما در میان این شهرها و گروه خدایان، پسان تر آیین های خورشید در شهر لونو و آیین پرستش زمین در ممفیس از ناموری ویژه ای برخوردار گشتند. در شهر ممفیس بود که پتاه با «تانن» (Tanen) خدای زمین آن شهر درآمیخت و از آن پس آنرا «پتاه-تانن» Ptah-Tanen می خواندند. باور بر این بود که او آفریننده جهان بوده و سروری است که سرش در آسمان و پاهایش تا جهان زیرین (Duat) کشیده شده است. می گفتند او نخست بر تختی نشست و دو سرزمین (مصر بالا و مصر پایین) را آفرید. پس باور کردند که او بر کوه آسمانی بزرگی که از آبهای نخستین (نو) برآمده، نشسته است. پرستشگاه این خدای مصری در شهر ممفیس «هوت کاپتاه» (ساختمان روان پتاه) نام داشت و این نام همان است که یونانیان آنرا برداشته به سرزمین مصر گفتند و همان است که امروزه Egypt خوانده می شود.
چنین به نظر می رسد که باور شرکی خورشید پرستی نخست درمیان خانواده پادشاهی و درباریان پذیرفته شد. شاهزاده ای را که در آینده پادشاه می شد «پسر را» می خواندند که این نام از روزگار پادشاهی میانه (2375-1800 پ.م) به خود پادشاه گفته می شد. پس فرعون فرزند خورشید در سرزمین مصر خوانده می شد.
گذشت روزگار نشان داد که مصریان به پرستش خورشید و نگاه به “را” گرایش داشته و آنرا از دیگر خدایان شرکی برتر می دانند. بزرگترین انگیزه برای گرایش به خورشید روشنایی بخش بودن شگفت انگیز آن و دلیل دیگر گردش پیاپی آن در آسمان بود. می پنداشتند نیرویی آسمانی است که خورشید را در آسمان می راند و اینکه خورشید هر بامدادان از شرق برآمده و در غرب فرونشسته و هیچگاه باز نمی ایستد، برای آنها سخت شگفت آور بود.اینکه چگونه خورشید در غرب غروب می کرد و صبح دیگر در شرق بر می آمد برایشان شگفت بود ، چه کسی بود که خورشید را دوباره به مشرق باز می گرداند ؟ مسیر بازگشت از کجا بود؟ چرا اصلا می بایست همیشه این مسیر تکرار می شد؟ چرا خورشید همیشه در آسمان نمی ماند؟ چرا روزها کوتاه و بلند می شد؟ اینها و دهها سوال دیگر زمینه بوجود آمدن داستان ها و در پس آن اسطوره هایی شد که تا امروز گریبانگیر آن خرافات محض هستیم . به هر روی پنداشتند خورشید نیرویی زنده و اندیشمند است و کسانی در آسمان آنرا می گردانند. پس آرام آرام چون بسیاری از مردمانی که برای دسترسی به آب در کنار رودخانه ها یا کرانه دریاها می زیستند(جایی که اکثر تمدن های بزرگ شکل گرفته است)، پنداشتند که خورشید در قایقی نشسته و کسانی همراه او هستند که آن قایق را در آسمان می گردانند.
این قایق خورشیدی هر بامداد از شرق برمی خاست و شامگاهان در غرب فرو می رفت. پس درباره این گردش پیاپی چنین پنداشتند که شبانگاهان خورشید در قایق خود از غرب به شرق در جهان زیرین (Duat) به پیش می رود و بامدادان دوباره برمی آید. وچون دیرینگی خورشید را باور داشتند و از پدران خود شنیده بودند که قرن هاست که این مسیر طی می شود ناخودآگاه قایق خورشید را «قایق میلیونها سال» نام نهادند.
«درود بر تو! ای تو که در قایقت جای داری، تو می گردی! تو می گردی! تو روشنایی را به جلو پخش می کنی، تو روشنایی را به جلو پخش می کنی! تو فرمان شادی را برای هزاران هزار مردم به مردمی که تو را دوست دارند می دهی…» (بخشی از کتاب مردگان)
«درود بر شما ای سروران که قایق سرور «میلیونها سال» را می کشید! (اشاره به خدایانی که در قایق همراه “را” بودند)که آنرا بر فراز آسمان جهان زیرین (Duat) می آورید که آنرا بر فراز «ننت» (Nent) که روانهای با (Ba) را برای تنها آمدن و ارواح آنها می سازد، گردش می دهید که با دستهایش پایه سکان را گرفته است و آنرا به راه مستقیم پیش می برد که پاروهای شما را سخت در دست گرفته است. شما دشمنان را می کشید. پس قایق شادی خواهد کرد و خدای بزرگ در راهش با آشتی و آرامش می گذرد.» (بخشی از کتاب مردگان)
پس را سرور خورشید در قایق میلیونها سال تنها نبود و سرورانی گرداگرد او در قایق بودند. همچنانکه فرعون دارای دربار، همراهان، اندرزگویان و… بود و مصریان «را» را سرور خدایان شرکی خود می دانستند. پس چنین اندیشیدند که” را ” در قایق خورشید چون فرعون بر تخت نشسته و خدایانی دیگر چون درباریان گرداگرد او هستند. از میان این همراهان در قایق خورشیدی، «توت» (Thot) خدای ماه از دیگران برجسته تر بود که ویژگی او بسیار مرموز است. نقش او در این قایق، کردارهایش و سخنانی که در اسطوره های مصری از زبان او گفته شده و نیز نیایش های بسیار به او نشان می دهد که مصریان در روزگاران بسیار دور و پیش از نگاه به خورشید، به راستی او را می پرستیدند. توت سرور خدایان شهر «خمنو» (Khemennu) بود و از آنجا که پسان تر یونانیان او را با «هرمس» (Hermes) خدای خردمندی خود یکسان پنداشتند.
لذا نام این شهر(خمنو) را در نوشته های خود به «هرموپولیس»(Hermopolis) یا شهر هرمس برگرداندند.
شگفت انگیز است که یکی از نامهای فرعون «سرور خمنو» بودکه به گونه ای برتری آشکار ماه را در روزگاری دیرین نشان می دهد. پسان تر با برآمدن آیین های خورشید بسیاری از ویژگیهای ماه به خورشید جابجا گشت و ماه (توت)را نخستین همراه و اندرزگوی او دانستند. او قلب و زبان «را» و ابزار سخنوری او بود. در اسطوره های مصری نقش او در ماجراهای پرآوازه مانند نبرد هوروس و ست و نبردهای کیهانی نیکی و بدی بسیار بنیادین و سرنوشت ساز است. پس او را چون اندرزگویی خردمند و داوری دانستند که فرمان سرنوشت ساز را در دادگاه می گفت. از این روست که مصریان باور داشتند پس از مرگ توت است که در دادگاه «دوات»(دنیای زیرین یا دنیای مردگان) درباره روانهای مردگان داوری نموده و آنها را نیکبخت یا بدبخت می کند.
چنین ویژگیهایی بود که او را نماد خردمندی مصریان ساخت. می گفتند او سرچشمه خرد و دانش است. چون خردمندی و دانشورزی نزد آنها نیز بسیار ارزشمند بود، پس باور داشتند دانشهای گوناگون چون ریاضیات، پزشکی و… از او سرچشمه گرفته است و پسان تر گفتند که گردش یکنواخت ستارگان در آسمان، دانش پادشاهی و فرمانروایی، روش خواندن و نوشتن و … همه از اوست. «ماه نو» نشان نمایش اندازه گیری زمان بود و او را بنیانگذار گاهشمار ماهی (تقویم قمری) خواندند که نشان می دهد گاهشماری دیرین مصریان ماهی بوده است نه خورشیدی!
از آنجا که توت در پیوند با ماه بود و پرنده لک لک سرزمین مصر بسیار دیده می شد، منقار بلند و خمیده این پرنده را نمادی از ماه نو پنداشته در هنر پیکره نگاری توت را چون مردی با سر لک لک نمایش دادند. گاهی نیز او را چون میمون مصری نمایش می دادند. زیرا این میمونها در شبانگاهان و با دیدن ماه آواهایی شگفت انگیز از خود در می آوردند و مصریان میان ماه و این جانور پیوندی می دیدند.
توضیح عکس: “توت” خدای ماه. به سر لکلک و منقار خمیده آن توجه کنید. اینکه اغلب توت در حال کنده کاری مشاهده می شود به دلیل این است که اورا خدای زبان نیز می دانستند)
به قایق خورشید باز گردیم. همچنانکه توت با خردمندی و دانش خود در کنار «را» بود، «مات» (Maat) نیز که یک ایزد بانو بود، همراه «را» بود. مصریان باور داشتند که مات ایزد بانوی «سامان» و نظم بوده و پاسدار «راستی»، سامان، داد و سرشت نیک است. اوست که گردش ستارگان و دگرگونی فصلهای سال را در دست دارد و نگاه دارنده کردار مردم و نیز خدایان است. پس می گفتند که اگر مات نبود جهان به آشفتگی کشیده شده و اوست که هم اکنون از آشفتگی گیتی جلوگیری می کند به عبارتی بهتر او خدای نظم و قانون بود.
از آنجا که خردمندی(توت) و سامان (مات)دو بازوی اندیشمندی، سیاست و فرمانروایی است چنین پنداشتند که مات(زن) همسر توت(مرد) بوده و هردو در دوسوی «را» در قایق خورشید ایستاده اند و این قایق را در گردش آسمانی خود راهبری می کنند. پس چنان شد که فرعون را که پاسدار قانون و داد در سرزمین مصر بود، «دوستار مات» خوانده و قانون او را بنام پیروی از مات بکار می بردند.
اندیشه راستی و داد با کردار و رفتار مردمان در پیوند بود، پس مات که پاسدار راستی و داد جهانی است، کردارهای مردمان را در دید خود داشته و اوست که نشانگر سنجش ارزش راستی و درستی کردار مردمان در دادگاه جهان زیرین و پس از مرگ است. پس قلبهای مردگان در برابر «پر» مات (که نماد او بود) سنجیده شده و چنانچه سنگینی قلبها هم ارزش با سنگینی این پر بود روان مردگان از تاریکی و شوم بختی جهان زیرین رهایی می یافت و به روشنایی خورشید که رستگاری و خوشبختی بود می پیوست(قلبی که هم وزن پر ، و سبک بود). مات در هنر پیکره نگاری مصری چون زنی که بالهایش گشوده شده و گاهی پر شتر مرغ برسرش دیده می شود نمایش داده می شد.



ادامه دارد ...
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادامه



توضیح عکس: مات خدای نظم و سامان با بالهایی گشوده)
پس قایق خورشید بود که فرمانروایی آسمانی را در دست داشته و دایره زرین خورشید در آن جای دارد. دستاورد اندیشه قایق خورشیدی، پیوند آن با فرمانروایی فرعون در مصر بود(حکم رانی). دستاوردی دیگر گسترش پیوندی ژرف درباره این قایق خورشیدی در باورهای دینی مصریان باستان بود(دین مداری). اندیشه رهایی از تاریکی جهان زیرین (تاریکی) و پیوستن به روشنایی بی پایان خورشید و رستگاری همیشگی، امید هر مصری بود. همچنانکه بالاتر نوشتیم توت و مات که همراهان خورشید در قایق بودند، در آشکار ساختن سرنوشت روان مردگان دست داشتند. چنین شد مصریان که خوشبختی و رستگاری را در رسیدن به دشت خورشیدی «آالو» (Aalu) در شرق آسمان می دانستند، جهان زیرین را جایگاه تاریکی دانسته و آرام آرام اندیشه رویارویی و جنگ روشنایی و تاریکی را پرورش دادند.
پس چنین پنداشتند که جانوران خزنده و ترسناک که در مصر به فراوانی دیده می شد، نماد تاریکی و پلیدی هستند و ریشه آنها در جهان زیرین است. مصریان در این باره داستانها و اسطوره های فراوانی درباره خوشبختی روانها و رسیدن به خورشید یا بدبخت شدن آنها با ماندن در جهان تاریکی نوشتند.
از آنجا که خورشید هرشب جهان را با گذر از جهان زیرین دور می زد و جهان زیرین جایگاه تاریکی و بدبختی بود، پس قایق خورشید می بایست با این بدبختی ها و پلیدی ها روبرو شده و سرنشینان آن با آنها به نبرد بپردازند. چنین بود که اندیشه نبرد پی در پی روشنایی و تاریکی به آرامی پرورده شده و داستانهای فراوانی درباره آن ساخته شد که نامدارترین آنها در «کتاب دروازه ها» نگاشته شده است. می گفتند که قایق خورشیدی در گذر از جهان زیرین با سوسمارها، مارهای بزرگ، شیرهای درنده و حتی خرسها روبرو شده و همراهان خورشید هریک می بایست به این جانوران پلید بجنگند.

در اینجا ذکر نکته ای را ضروری می دانم و آن اینکه خوانندگان این جستار مستحضر هستند که ماری که دم خود را گاز گرفته و دایره ای تشکیل داده است از نماد های اصلی فراماسونری، خصوصا بهایت و شیطان پرستی است و ریشه در همین اندیشه دارد که در ادامه مفصلا در باره آن سخن خواهم راند.(در باره بهائیت باید اشاره نمود که خیل کثیری از گروندگان به آیین بهائیت یهودیانی بودند که به علت مسئله anti Semitism به این آیین جدید گرویدند و توطئه ای بزرگ را علیه دین اسلام و میهن عزیزمان ایران پی ریزی نمودند) .
به قایق “را” باز گردیم . مردمان کهن مصری ( پدران تفکرات فراماسونری) می پنداشته که قایق خورشیدی در هریک از 12 بخش جهان زیرین با ماجراهایی ترسناک روبرو می شود و سرنشینان این قایق هستندکه از «را» پاسداری کرده جان او را پاس می دارند. چنین اسطوره های خورشیدی که در مصر باستان برای این قایق نگاشته شد آدمی را به یاد اسطوره های مردمان دیگر چون «هفت خوان» رستم ایرانی یا «سفر هرکول» در داستانهای یونانی می اندازد که این داستانها نیز به احتمال بسیار ریشه در باورهای خورشیدی مردمان خود داشت. در کل خورشید چه برای کشاورزان و چه دامداران مظهر برکت محسوب می شد و نبود آن شب را که سراسر تاریکی و ظلمت بود به دنبال داشت در این مرحله ماه تنها امید مردمان در شبهای ظلمت بار بود و این نیز فلسفه زایش خدایی به نام خداوندگار ماه در تمدنهای گوناگون گشت .
اوج نبرد قایق خورشیدی، نبرد با ماری سهمگین و سترگ بنام «آپپ» (Apep) بود که می پندارند داستانش در روزگار پادشاهی نوین مصر (1580-1100 پ.م) نگاشته شده است. ریشه یابی نام آپپ هنوز جای گفتگوی فراوان دارد و بسیاری از مصرشناسان گفته اند که از واژه مصری PP را بر روی جانور خزنده این انیمیشن می بینید. (خزیدن) برگرفته شده است. برخی اسطوره ها می گویند آپپ ماری بوده که درازایش بیش از 16 یارد بوده(بیش از 14 متر، هر یارد معادل 0.9144 متراست) و سرش از سنگ چخماق ساخته شده است. این داستان خواننده را به یاد اسطوره هوشنگ پادشاه ایران می اندازد که چون می خواست ماری بزرگ و سیاه را با سنگی بزرگ بزند، سنگ به سنگی دیگر خورد و از برخورد این سنگها درخششی پدیدار شد که آتش از آن برخاست.شایان ذکر است همانطور که در مقاله” یهود و نقش آن در انیمیشن ” در باره نقش فرهنگ سازی یهود از طریق رسانه وخصوصا انیمیشن ها و کارتونهای کودکان توضیح دادم ، یاد آوری میکنم که به عنوان مثال در انیمیشن مگ مگ و دوستان شما دقیقا نام PP را بر روی جانور خزنده این انیمیشن میبینید.
بی شک تاثیرات متقابل ایران خصوصاً عهد هخامنشی و یهود بر کسی پوشیده نیست و اهمیت مطلب تا آن حد است که جستاری جدا گانه را می طلبد، به هر حال مصریان آپپ را خدای تاریکی و آشفتگی کیهانی و نماد بدی دانسته و او را دشمن روشنایی، نیکی، خردمندی (توت) و سامان (مات) می دانستند. پس او سرور دشمنان “را” خدای خورشید بود. او را مانند جانوری ترسناک مانند مار بزرگ، سوسمار و در سالهای واپسین چون اژدهایی سهمگین پنداشته و او را گاهاً «ماری از نیل» و «سوسمار بدی» می نامیدند.
«درود بر تو ای “را”، تو که با تابندگی پرتوهای خود درخشان هستی، هنگامیکه تاریکی در چشمان آپپ است.
درود بر تو ای را، نیکی از آن توست هنگامیکه آپپ در بدی خود فرو رفته است.» (از نوشته های پرستشگاه ادفو)
ریشه باور مصریان به آپپ به هزاره پنجم پ.م می رسد. در نگاره هایی که از آن روزگار برجای مانده است، ماری در حال یورش به یک قایق (که می تواند قایق خورشیدی باشد) دیده می شود. در نوشته های دیرین مصری نیز چون «نوشته های اهرام» و «نوشته های تابوت» و … از دشمن «را» بنام آپپ نام برده شده است. مصریان می پنداشتند آوایش بسیار بلند و ترسناک است و گاهی او به آسمان روز نیز رخنه می کند. هنگامیکه آذرخشها در آسمان ابری پدیدار می شوند،‌ چنین می پنداشتند که آپپ به جهان بالا یورش برده در نبرد با خورشید است. هنگام خوشید گرفتگی می گفتند آپپ به پیروزی دست یافته و پس از پایان خورشید گرفتگی باور می کردند خورشید دوباره بر او چیره شده است. کاهنان هنگام آذرخش آسمان و نیز خورشید گرفتگی تلاش می کردند طلسم های جادویی بکار برده و مردم باهم فریاد می زدند تا او را از آسمان روز برانند.
آپپ هنگام گذشتن قایق خورشیدی از جهان زیرین در بخش هفتم آسمان(این آسمان 12 قسمت داشته است) برخاسته تا این قایق را خرد کرده و در دهان خود فروبرد. در این نبرد آپپ چون ماری سهمگین برای فروخوردن «را» به دور او می پیچد اما همراهان «را» در برابرش برخاسته با خنجر به او می زنند تا سرانجام بر او چیره شوند.(خوب دقت کنید هنگامیکه ماری به دور خورشید که گرد است بپیچد گویا با بدن خود دایره ای تشکیل داده است بعد ها با حذف خورشید از میان این دایره ، نماد ماری که دایره ای را با بدن خود تشکیل داده بود سمبل فراماسونری،بهائیت و شیطان پرستی نوین شد).

(توضیح عکس: قایق میلیونها سال که در این نگاره ”را” در وسط و نیزه به دست و “توت خدای ماه” به شکل لکلکی در جلو قایق نشان داده شده است. البته در این تصویر اثری از “مات” و یا “ست” و دیگر خدایان مشهور دیده نمی شود،البته مشاهده می فرمایید که قایق میلیونهاسال همراهان دیگری در انتهای قایق دارد).
ایزیس(ایسیس خدای محبوب و مادر معنوی ماسونها) نیز که یکی از همراهان قایق خورشیدی است جادویی دیگر بکار بسته یورش آپپ را بی اثر می سازد. سرانجام این ستیز، پیروزی خورشید بر مار آپپ بوده و خورشید به راه خود در جهان زیرین ادامه می دهد و از مشرق دوباره طلوع می کند.
نبرد با آپپ نامدارترین بخش گردش خورشید در زیرزمین است. هریک از بخشهای دوازده گانه خود داستانی برای خود دارد. نبرد با خدای سوسمار (Sokar) ، «سبااو» (Sebau)، ماری که پیوسته آتش از دهانش بیرون می زند، مارهای آبی خشمگین و … که هرکدام در بخشهای گوناگون دوازده گانه بوده و به قایق خورشیدی یورش می برند.
«ای تو ] را[ ، با من در آشتی باش، بگذار به زیباییت خیره شوم، بگذار بر فراز زمین گردش کنم. بگذار نادانان را از میان بردارم. بگذار مار «سبااو» را به دو نیم تقسیم کنم. بگذار آپپ را در هنگامیکه در بالاترین نیرو و زورمندی است بکشم ...»
در پایان این گردش شبانگاهی قایق خورشیدی در دوازدهین بخش دوباره زاده شده درون ماری می رود که نامش «زندگی آسمانی» است و سرانجام مانند یک سوسک بیابانی (خپرا) در سپیده دم از شرق برمی آید از زاویه ای دیگرسوسک بیابانی و یا سوسک سرگینی(ساکرب) نماد تناسخ و بازگشت دوباره هستند که دلایل بسیاری برای چنین تصوری وجود دارد ولی به عقیده حقیر سوسکها که در قبرستانها بسیار دیده می شدند و از جنازه مردگان مردم عادی که مومیایی نمی شدند تغذیه می کردند این تصور را در ذهن بازماندگان به وجود می آوردند که امواتشان به شکل سوسک به دنیا باز گشته اند واین همان تناسخ است و یا اینکه سوسک سرگینی فضولات را دوباره به چرخه طبیعت باز می گرداند. از دیگر سو همان طور که عرض کردم در دوازدهین بخش قایق میلیونها سال دوباره زاده شده درون ماری می رود که نامش «زندگی آسمانی» است باید توجه داشت که مار در تفکر مردم مصر علاوه بر مواردی که ذکر شد نماد بازگشت ،رجعت وتناسخ نیز هست و آن به دلیل پوست اندازی مار و زندگی دوباره این حیوان در دیدگاه مردمان کهن آن سرزمین است. فراموش نشود که مار نماد پادشاهی (مار کبری) ، حراست ( داستان نگهبانی مار از گنج) و جادو(هیپنوتیزم شکار توسط مار) نیز می باشد.
این گردش پیاپی شامگاهی در جهان زیرین نشانگر نبرد پیاپی خورشید با مارها و جانوران تاریکی و نبرد همیشگی روشنایی و تاریکی بود. مصریان باور داشتند آن هنگام که پس از فرونشستن خورشید در غرب،‌قایق آن به جهان زیرین می رفت، روان مردگان که چشم به راه آمدن خورشید بودندگرداگرد این قایق آمده تا به خوشبختی بپیوندند. اما تنها آنهایی می توانستند سوار قایق روشنایی شوند که یک جادوی ویژه بدانند. آن مردگانی که پس از گذر قایق در جهان زیرین نمی توانستند به آن برسند به سوگواری پرداخته و چشم به راه می ماندند تا دوباره قایق خورشید را دیده به امید اینکه بتوانند به آن راه یابند.
چنین اسطوره هایی نشان از باور دینی مصریان به نبرد خورشید در تاریکی و پیروزی آن داشت. همچنین گذشته از دیدگاه آیینی، این داستان نماد پادشاهی فرعون بر دو سرزمین مصر بالا و پایین و پیروزی او بر دشمنان مصر بود. فرعون نمایانگر «فرزند را» در روی زمین بود و صرف بودن او در پادشاهی نشان پیروزی او بر دشمنان مصر بود.
از همین روی است که با گذشت زمان بیشترین خدایان در گوشه و کنار مصر گرداگرد «را» خدای خورشید آمدند که خود نمایش یگانگی سرزمین های مصر بالا و پایین بود. پس با گذشت زمان چنان شد که ایزد بانوهای پاسدار مصر پایین و بالا ، «وجت» (Wadjet) و «نخبت» (Nekhbet) در قایق خورشیدی همراه «را» نشان داده شده و آنها را نیز پاسدار و پشتیبان فرعون خواندند.
وجت(آدجت) ایزد بانوی نگهبان پادشاهی بود. پسان تر (در هزاره سوم پ.م) او را چون مار کبرایی نشان می دادند که به دور تاج او پیچیده بود. درست همچنانکه باور داشتند به دور دایره خورشید نیز پیچیده است و از آن پس آنرا «ایارت» (Iaret) یعنی «مار کبرای پرورش یافته» خواندند.
نزد مصریان مار کبرای پرورش یافته نمادی از نیروی پادشاهی و توان آسمانی بود. می پنداشتند این مار کبرا پشتیبان دلتای نیل و نیز سراسر مصر پایین است. چون به نیروی شگفت انگیز چشم مار در هیپنوتیز کردن شکار خود پی بردند، چشم مار ایارت را نمادی از پادشاهی فرعون و سپس نیرویی آسمانی و چشم ماه و خورشید پنداشتند. از آن پس «چشم را» نمادی از تیز بینی و دور اندیشی و نیز نیروی آسمانی و شگفت انگیز «را» برای از کار انداختن توان دشمنان بود. از اینرو می پنداشتند از «چشم را» است که پرتو کور کننده و نابود سازنده به بیرون پخش شده و دشمنان خورشید را نابود می کند. آنگاه چون هاتور که ایزد بانوی راه شیری و سپس آسمان بود به مانند گاوی ماده نمایش دادند، چشمان این گاو ماده را همان چشم را می دانستند. پسان تر با برآمدن آیین های «هوروس» خدای آسمان و یکی شدن او با «را» این چشم را «چشم هوروس» خواندند و اینگونه بود که تک چشم نحس فراماسونها با عنوان چشم جهان بین از میان داستانهای خرافی و کودک مابانه مصریان زاده شد.

ادامه دارد ...
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادامه



(توضیح عکس:عکس بالا تصویر “را” خدای خورشید است و خورشید نارنجی رنگی که بر روی سرش قرار دارد به علت وجه تسمیه آن است،اگر خوب دقت کنید گرداگرد خورشید مار کبرایی پیچیده که به عقیده حقیر بازتاب افسانه نبرد “را”با مار”آپپ” است.جالب اینکه مصریان اندکی بعد این دشمنی را فراموش کرده و از آنجاکه آپپ روی سر “را”جای دارد تاج پادشاهی فراعنه نیز با همین نماد ساخته می شود و مار نماد پادشاهی و استیلا و دچار استحاله ای ۱۸۰ درجه ای می شود. اینکه سر خود “را”سر شاهین است به علت آمیختگی هروس با “را ” است یعنی در این جا نیز هروس که به قولی پسر و به قولی دیگر نوه “را” است ، خود او می شود!!!! در ضمن پیچیدن مار به دور خورشید بنیاد فکری پیدایش نماد “تئوصوفی” که نماد ماسونها، بهائیان و شیطان پرستان است می شود).
همچنانکه وجت نماد پشتیبانی مصر پایین بود، «نخبت» ایزدبانوی نگهدار مصر بالا شناخته می شد. او را چون کرکسی سپید نمایش داده که در بیشتر نگاره ها بر فراز تاج فرعون بالهایش را گشوده و در پرواز است و در چنگالهایش «حلقه شنو» (نماد زندگی) دیده می شود. پس او را «مادر مادران» می خواندند و نمایش آن همراه فرعون نشانگر پادشاهی او بر مصر بالا بود.
پس دو ایزد بانوی وجت و نخبت دو بانوی مصر بالا و پایین و در اساطیر مصری همراهان «را»‌در قایق خورشیدی بودند. نماد این دو ایزد بانو نشانگر پادشاهی بر سرزمین یکپارچه مصر بالا و پایین بود و پسان تر و در اوج باور به آنها در اسطوره «هرو بهوتت» یا «دایره بالدار» در کنار هوروس دیده شدند.
توضیح عکس: نگاره ای از “ست” البته دوستان عزیز عنایت داشته باشند که به علت شباهت آنرا با آنوبیس اشتباه نگیرند ).
اما قایق خورشیدی قهرمانان دیگری نیز داشت که یکی از نامدارترین آنها «ست» (Seth) بود که شخصیت شگفت انگیزی داشت. ست یکی از 9 خدای شهر لونو بود و نام او در زبان مصری به معنی «ستون پایداری» است. پس با ستونهای خورشیدی آن شهر بی پیوند نیست. او برادر «ازیریس» (Osiris) و «ایزیس» (Isis) بود. ست را خدای بیابان و کاروانهای بیابانی می خواندند و در نگاره های مصری او را چون غزال و خر نمایش می دادند. با گذشت زمان و با گردآمدن خدایان 9 گانه شهر لونو پیرامون «را» ست نیز به آنها پیوست و چنان شد که او را یکی از قهرمانان قایق خورشید می خواندند !!! . پس همراه خورشید در نبرد با تاریکی و مار آپپ بود.
در اسطوره های مصری می پنداشتند که هنگام گذر قایق خورشید از جهان زیرین او بر دماغه آن ایستاده و پاسدار قایق است. پس هنگام یورش آپپ او است که پیوسته به آن نیزه زده و آنرا از سر راه برمی دارد. دستاورد این ویژگی اسطوره ای این بود که او را یک قهرمان بدانندکه به پاسداری از خورشید و قایق آن بالیده و مصریان او را روزگاری یکی از بزرگترین خدایان خود بشمارند.
اما پس از اینکه هیکسوسها آسیایی بر مصر چیره گشتند و فرمانروای دلتای نیل شدند (1800-1600 پ.م) آشکار بود آنها که سرشت جنگجویی و تندخویی داشتند و به دنبال خدایی جنگجو و ترسناک بودند، ست را پشتیبان بزرگ خود خوانده آنرا بسیار ارزش نهند. پس از واکنش مصریان و اینکه آنها هیکسوسها را دشمنی خونخوار می دیدند، ناخودآگاه ست را خدای بدی و بیگانه و پلیدی دانستند. پس هر بیگانه ای نزد مصریان سیمای آشکار ست بود و ست نماد شیطان و در گذر زمان قاتل ازیریس برادر خود شد.آری اینچنین بود که پس از بیرون راندن هیکسوسها، در اسطوره های مصری ست را نماینده هیکسوسهای خونخوار و نماینده تاریکی و بدی پنداشته و این خدای مصری آرام آرام ویژگیهای همان آپپ را بدست آورد. او دارنده همه ویژگیهای بدی و نابودی سرزمین مصر شد. او که پیشتر خدای بیابان بود اکنون چنان شد که خشکسالی و بی آبی سرزمین مصر را از او دانسته و می گفتند که همه جانوران ترسناک مانند خزندگان، سوسمارها و اسبهای آبی را آفریده است.
اندیشه نمایندگی بدی او نماد تاریکی تا به آنجا رسید که پسان تر یونانیان آنرا با خدای بدی خود یکسان پنداشته او را «تایفون» (Typhon) نامیدند. او را چنان می پنداشتند که دیوی خشمگین است و مصریان همیشه از گزند آسمانی او می ترسیدند. پس مصریان جانوران شکاری را برا آرام ساختن خشم او پیشکش می کردند و در نگاره ها او را چون جانوری شگفت انگیز با گوشهای بزرگ و بلند و پوزه خرطوم مانند نمایش می دادند(نقشی شبیه به گرگ با سرس سیاه).

ادامه دارد ...
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادامه


توضیح عکس: ست و ازیریس).
هرچه که زمان می گذشت ویژگیهای بدی او و نماد تاریکی برای او بیشتر می شد. تا هنگام چیرگی پارسها بر مصر چنان شد که او را نماینده ویرانی، رنگ پریدگی ماه، خشکسالی و کاهش آب رود نیل می دانستند. می گفتند از اوست که از آغاز تابستان گرمای خورشید و بلندی روز رو به کاهش می رود و تا‌ آغاز زمستان پیوسته است.
اما شگفت انگیز است که در همان روزگار و پس از بیرون راندن هیکسوسها هنوز شهرهایی در مصر بودند که یاد دیرین او را گرامی داشته و ست را خدای خود می دانستند. چنانچه در شهر «تانیس» (Tanis) در شرق دلتای نیل پرستشگاهی نیز برای او برپا بود. در یک نگاره بر روی دیوار در «کارناک» (Karnak) ست را چنان نمایش داده اند که به فرعون «توتمس سوم» (Thothmes III) آموزش تیراندازی می دهد و نام دوتن از فرعونهای مصر در خاندان نوزدهم «ستی» (Sethi) بود که آشکارا با نام ست در پیوند است.
این دوگانگی باور را می توان در میان مردمان کهن دیگر مانند ایرانیان باستان نیز دید. چنانچه در باورهای هندوی آریاییان اندیشه «دیو» با آسمانی بودن و نیکی در پیوند بود اما هنگام جدایی ایرانیان از آنها و برآمدن آیین زرتشت دیو نماد پلیدی و ویرانی آسمانی گشت و به نظر می رسد که برخی خدایانی که بومیان پیش از آمدن آریاییها به سرزمین ایران پرستش می شدند، پس از چیرگی این مردمان نوین دیو خوانده شده و نماد بدی شمرده شدند به عبارتی بهتر دین جدید یا قوم غالب خدایان دین پیشین یا قوم مغلوب را نشان شیطان ،شرارت و بدی می دانست آنگونه که پس از حمله هیکسوسها ست دچار استحاله شد.
در تاریخ دیرین مصر چنان شد که پس از راندن هیکسوسهای ویرانگر پادشاهی نیرومند مصریان اینبار از نیمروز آن سرزمین (مصر بالا) آغاز گشت، اینبار اسطوره ای زاده شد که یادآور پیروزی مصریان بر هیکسوسها بوده و به راستی آنرا نبرد روشنایی با تاریکی و پیروزی فرعون می دانستند. بر همین پایه بود که «آمون» (Amun) خدای شهر «تب» (Thebes) که در آن هنگام پایتخت فرعون شده بود برجسته شد و او را با «را» خدای خورشید یکسان دانسته و نیز آرام آرام داستان شگفتی و پیروزی های هوروس خدای آسمان در میان مصریان نامور گشت.
اندیشه هوروس را باید اندیشه ای در پشت ابرهای ابهام دانست. او را خدای آسمان می دانستند و باور به او از کهن ترین روزگار (دوران پیش خاندانی – 3500-2631 پ.م ) در میان مصریان برپا بوده است. درباره نام هوروس گفتگو بسیار شده است. در نوشته های هیروگلیف آنرا hrw آورده اند که آوانگاری آن *hāru به معنی «شاهین» یا «باز» می باشد. به نظر می رسد که سرچشمه نام او از اندیشه «بلندی» و «والایی»‌ (بلنئد پروازی پرنده شاهین)برگرفته شده است.
در اسطوره های مصری او را فرزند «هاتور» (Hat hor) ایزدبانوی راه شیری و آسمان می دانستند که بخش دوم نام این ایزد بانو همان واژه hor یا هوروس است. از آنجا که او خدای آسمان و نامش بر بلند پایگی و والایی در پیوند بود پرنده شکاری باز یا شاهین را نماد او دانسته و در نگاره های مصری او را چنان نمایش می دادن که بالهایش را گشوده خورشید چشم راستش و ماه چشم چپ اوست. اما چون روشنایی ماه به اندازه روشنایی خورشید نیست، این ناهمسانی دو چشم و بزرگی و کوچکی دیگری سرچشمه داستانهایی دلپذیر برای مصریان شد!!!. و ست خدای تاریکی را هم آورد او ساختند، پنداشتند که چشم چپ او(چشم کوچکتر که ماه بود) در جنگی بدست ست زخمی شده و کنده شده است. این زخمی شدن را نمادی از فداکاری او در نبرد با خیرگی ست خواند.
از آنجا که خورشید چشم راست هوروس بود همین اندیشه درباره چشم راست او سرچشمه ای شد که «چشم را» خدای خورشید را از آن پس با چشم راست هوروس یکی پنداشته آنرا «چشم هوروس» نامیدند.
و دومین دلیل زاده شدن تک چشم جهان بین ماسونها اینگونه زاده شد.
پسان تر در نزد مصریان اندیشه آسمان و خورشید در هم آمیخت. هوروس که او را «هرمتی» (Harmety) (هوروس دارنده دو چشم) نیز می خواندند با «را» خدای خورشید یکسان پنداشته شده آمیخته این دو خدای مصری را «را-هرمتی) (Ra-Harmety) یا «را-هراختی» (Ra-Herakhty) یعنی «را که هوروس دو افق اوست یا را که هوروس دو چشم اوست) خواندند. پس چنان شد که هنگام نیمروز که خورشید را بر فراز آسمان و در اوج گرما می دیدند هنگام جوانی «را»‌ دانسته او را همان را-هراختی نامیدند.
این درآمیختگی سرآغاز اسطوره هایی شد که پسان تر نزد مصریان نامور شده و مردمان کهن نیز از آنها الگوبرداری نمودند. پس اندیشه هوروس به شهر لونو راه یافت و او در خانواده خدایان 9 گانه جای گرفت. این جایگزینی باز هم ریشه اسطوره ای شد که پس از راندن هیکسوسها از مصر برجسته گشت و آن اینکه هوروس که پیشتر فرزند هاتور بود اینبار فرزند ازیریس و ایزیس شناخته شد.
یعنی با به وجود آمدن شخصیت جدید هوروس مصریان گذشته او که فرزند«هاتور» (Hat hor) ایزدبانوی راه شیری و آسمان بود را فراموش کرده و داستانی جدید ساختند!!! که هوروس حاصل ازدواج ایزیس و اوزیریس(خواهر و برادر) و نوه “را” خدای خورشید بود پس ازیریس پدر هوروس شد و آشکار است هوروس جانشین او در مصر پنداشته شود. برجستگی بیشتر این داستان از آنجا بود که در اسطوره های آفرینش خورشیدی ایزیس برای بدست آوردن تندرستی «را»‌ او را فریفت و «نام پنهان» را بدست آورد. نامی که دارنده آن دارای نیرو و پادشاهی می شد و اینگونه بود که ایزیس به راز هستی پی برد ، لذا نزد کابالاییست های یهود و ماسونها بسیار بسیار مقدس و محترم است البته به نظر حقیر دلیلی دیگر نیز براین مطلب وجود داشت و آن این داستان است که:
پس از ازدواج “را ” با” نات” خدای آسمان آنها دارای 4 فرزند شدند 1- ایزیس (دختر) 2 – ازیریس(پسر) 3 – نفتیس(دختر) 4 – ست (پسر) ، ایزیس با ازیریس برادر خود ازدواج می کند ولی ست حسادت ورزیده و ازیریس برادرش را که جانشین “را” است را می کشد و در کنار رود نیل او را قطعه قطعه می نماید . پس از آنکه ایزیس با خبر می شود به همراه خواهرش نفتیس به آنجا رفته و ازیریس را کشته و قطعه قطعه می یابد . وی تکه های بدن همسرش را در کنار هم قرار می دهد و ناگهان ازیریس جان گرفته و زنده می شود آندو با هم نزدیکی می کنند و هوروس متولد می شود ، ازیریس دوباره می میرد وبه دنیای مردگان (غرب رود نیل) می رود و ایزیس بیوه می ماند و از آن جهت که به راز هستی پی برده مقامی والا در بین جادوگران می یابد و از همین سو است که وی در نزد کابالاییست های یهودی(معتقدین به پیشگویی ها و جادوگری ) و فراماسونها محترم است تا جایی که ماسونها او را مادر معنوی خود می دانند(ماجرای ساخت مجسمه آزادی توسط بارتلدی را به خاطر بیاورید) پس هوروس جانشینی شایسته برای فرمانروایی بر مصر می شود و اینگونه است که برای انتقام گرفتن از ست، عموی خود (که البته دایی او نیز هست!!!) بر می خیزد و افسانهای نبرد خیر و شر (جنگ هوروس با ست و از دست دادن چشم چپش بوجود می آید).
اینکه هوروس پسان تر در خانواده خدایان 9 گانه شهر لونو جای گرفت خود ریشه یک داستان دیگر بود. هوروس نیز یکی از همراهان قایق خورشید به شمار می رفت و در اسطوره گردش خورشید در جهان زیرین آورده اند که در بخش یازدهم و پیش از سپیده دم هوروس است که چراغهای دریای بزرگ را روشن می کند تا روشنایی سرخ رنگ و سپس سپیده دم زرین افق شرق پیش از برآمدن خورشید پدیدار شود. بر همین پایه بود که او را «هوروس زرین» و نیز خدای سپیده دم خواندند. نیز او را در کنار «آنوبیس» (Anubis) در جهان زیرین می بینیم که در حال سنجش سنگینی قلب مردگان است.
دستاورد راندن هیکسوسها از مصر و پیدایش پادشاهی نیرومند فرعونها برجستگی هوروس نزد مصریان و زاده شدن اسطوره های بسیار درباره او بود. هوروس نماینده مصریان و شاهین خورشید بود و او بود که نماد رهایی مصریان از ستم هیکسوسها دانسته شد. پس او هم آورد خدای جنگجوی هیکسوسها یعنی ست بود که نزد مصریان خدای تاریکی پنداشته می شد. همچنانکه بالاتر گفتیم ست خدای بدی و جانشین آپپ دشمن خورشید دانسته می شد. پس پیروزی مصریان بر بیگانگان و پیروزی خورشید بر تاریکی را در اسطوره هایی دلپذیر زنده نگاه داشتند. چنان شد که ست خدای هیکسوسها دشمن هوروس جانشین خورشید در مصر بود. داستانها و ستیز میان هوروس و ست از نامدارترین داستانهای جهان باستان بودند.
ست نماد بیگانگی و هوروس جانشین خورشید و نماد پادشاهی مصری بود. پادشاهان مصر در گذشته های دیرین (دوران پیش خاندانی) «هوروس» نامیده شده و مصریان با روشهای گوناگون در نوشتارهای هیروگلیف آنرا به نمایش می دادند چنانچه در نوشتارهای هیروگلیف نمایش یک شاهین اشاره به فرعون داشت. از روزگاران دیرین نام فرعون را با نمایش یک شاهین در چهار گوش نمایش می دادند. اما پس از راندن هیکسوسها و برآمدن پادشاهی نوین مصر تنها همان شاهین را برای اشاره به فرعون بکار بردند. این شاهین ها در نوشتارهای هیروگلیف بیشتر به رنگ زرین نمایش داده شده و چنین برداشت می شود که این زرین بودن نماد سربلندی، جاودانگی، پیوستگی با خورشید و نیز پیروزی بر ست دشمن روشنایی است.
از ویژگیهای نبرد هوروس و ست بود که اسطوره های فراوانی زاده شد. بالاتر از چشم چپ هوروس گفتیم که نماد ماه بود و این پندار به آنجا رسید که گفتند که چشم چپ در نبرد با ست از جا کنده شده است. دربرابر این زخمی شدن چشم چپ ، هوروس نیز در آن نبرد به بیضه های ست آسیب رسانده او را نابارور ساخت که ریشه این داستان آشکارا با خدای بیابان(لم یزرع بودن) و ناباروری زمین بودن ست در پیوند است.
این ستیز دراز مدت هوروس و ست به آنجا رسید که داستانهایی دلکش زاده و در نوشته هایی هیروگلیف مانند «نوشته های اهرام»، «نوشته های تابوت»، «سنگ شاباکا» و … با سیماهای گوناگون آورده شده در سراسر مصر به شکلهای گوناگون پراکنده گشت. حتی نویسندگان یونانی مانند پلوتارک نیز شیفته این داستان شدند و آنرا در کتابهای خود آوردند.شایان ذکر است که داستان “سنگ شاباکا ” الگوی نام گذاری شاباک(از بخش های سازمان موساد) اسرائیل می شود!!!.
داستانی که زاده شد به اسطوره «هوروس فرزند ازیریس»، «هوروس و ست» و … نامدار گشت و ماجرای آن انتقام جویی هوروس از ست بود که ازیریس پادشاه قانونی را کشت و بر جایش نشست و سرانجام هوروس فرزند ازیریس او را نابود ساخت و پادشاه مصر شد.
چنین اسطوره هایی که در میان مردمان کهن بسیاری دیده می شود، به گونه ای در پیوند با نبرد کیهانی روشنایی و تاریکی بود. هوروس خدای آسمان که با خورشید و روشنایی یکسان انگاشته می شد با ست خدای تاریکی و بدی به نبرد پرداخت. چنین اسطوره ای چنان در مصر و حتی در بیرون از مصر پراکنده شد که داستانهای گوناگونی در پیوند با آن نوشتند و برای هوروس نمادهای ویژه آفریدند.
هوروس که در یک داستان پسر ازیریس بود «هوروس کوچکتر» و در داستانی دیگر که برادر ازیریس پنداشته شد «هوروس بزرگتر» نامیده شد. در شهر «لتوپولیس» (Letopolos) نزدیک ممفیس او را مردی با سر شاهین و فرزند همان هاتور می دانستند. در مصر بالا نیز همچنین.
در شهر «شدنو» (Shedenu) در مصر پایین او را به همان شکل کهن خود «هوروس با دو چشم»‌ می نامیدند. پس چنان شد که او را زمانی با سیاره کیوان یکی دانسته او را «هوروس گاو نر» خوانده و زمانی با پندار درباره جنگ و پیروزی او را با سیاره بهرام یکسان دانسته او را «هوروس سرخ» نامیدند. زمانی نیز او سیاره برجیس و «هوروس آشکار کننده رازها» خوانده می شد. شگفت انگیز است که در اسطوره های مصری چندین هوروس را می بینیم و اینکه در یک داستان دو تن همزمان با نام هوروس پدیدار می شوند که نشان از پراکندگی و گوناگونی و آمیزش اسطوره ها دارد و جای صد افسوس برای کسانی که در عصر حاضر دنباله رو این تخیلات و خرافات هستند.
چنین بود که از روزگار دیرین نگاره خورشید بالدار، چشم جهان بین، ماری که به دور خود حلقه زده است (مار ایارت )، رازآمیزی ایزیس و… در مصر زاده شد. در برخی نگاره ها «خپرا»‌ (همان سوسک بیابانی) که نماد خورشید بامدادی بود در میان بالهای هوروس دیده شد و در بسیاری از نگاره های دیگر خدای شاهین را در هنگامیکه در اوج آسمان نیمروز بود به همراه دایره خورشید (آتن) نمایش داده آنرا «دایره بالدار) نامیدند.با گذر زمان و ورود بنی اسرائیل و سکونتشان در مصر یهودیان بیابان گرد ، شگفت زده از تمدن و عظمت مصر باستان مسحور و لا یعقل این اسطوره ها و داستان ها را به همراه خود به سرزمین های دیگر بردند و حتی آنرا در کتب آسمانی خود نیز گنجاندند و کابالا آیین پیشگویی و جادوگری یهود شکل گرفت.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایان یونان و رم باستان
آپولون ......................... خدای موسيقی و پيشگويی و نباتات

آتنا ........................................... رب النوع عقل و هنر

آرتميس ......................................... الهه زمین و شكار

آفرودیت ..................................... الهه عشق و زيبايی

آنو............................................ ....... خدای آسمان

انيل ................................................ خدای زمین

اوشنوس ................................... خدای اقيانوس ها

ايشتار .............................. خدای عشق و باروری

سيس ............................................. الهه دریا

دثا .............................................. الهه سیل

دمتر ....................................... الهه زراعت

زئوس ................................... خدای خدایان

شاماس ................................. خدای خورشيد

ماكوس ...................................... الهه شراب

مريخ(مارس) ................................ خدای جنگ

ناناز ............................................... خدا ماه

نپتون ......................................... خدای درياها

ولكان ............................................. خدای آتش

ومته ......................................... الهه خير و نيكی

هركول ............................................. الهه شجاعت

هرمس ............................................... خدای تجارت

هستا .................................................. ...... الهه آتش

هفائيس توس ............................................ خدای صنعت

یرس .................................................. ........ الهه گناه

هادس.......................................... ........ ........ خداي مردگان

ديمتر........................................ .................الهه ي ميوه ها و گياهان

هفائستوس.................................. ................ رب النوع زرگران

كرونوس...................................... .............فرمانرواي تايتان ها

آمفريته.................................... ................الهه ي درياها(همسر پوزيدون)

نميسيس...................................... ..............الهه ي انتقام

كلوتو,لاچه سيس,آترپوس............................... .....سه الهه ي تقدير

پن.............................................. ............ياور شكارچيان

پوزئیدون.................................. .......خدای اقیانوس ها

اریس.......................................... .....الهه نفاق

آرس............................................ .........خدای جنگ

پرسفون...................................... ..............الهه ی شکار

تتیس........................................ا لهه دریا ها(مادر آشیل)

پالاس........................................ یکی دیگه از خدایان جنگ

فوبوس.......................................� �دای آفتاب

باکوس........................................ ..الهه خوشگذرانی
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
زئوس

زئوس پس از غلبه یافتن بر خدایان تیتانی به مقام فرمانروایی جهان رسید. او با اینکه با خواهرش هرا ازدواج کرده بود معشوقه های زمینی و فرزندان بسیاری داشت. سلاح آتشین او آذرخش و پرنده وفادارش عقاب و درخت مورد علاقه اش بلوط بود.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
پوزئیدون

پوزئیدون برادر زئوس و فرمانروای دریا ها بود.دریا نوردان پیش از سفرهای خطرناک دریایی برا خشنودی و جلب حمایت این خدا به معبدش می رفتند و پس از نیایش برای کاهنان معبدش قربانی می کردند. پوزئیدون کاخ با شکوهی در زیر دریا داشت ولی بیشتر اوقاتش را نزد دیگر خدایان در بالای کوه المپ می گذراند. حیوان مورد علاقه او اسب بود. و همواره نیزه سه سری برای شکار ماهی در دست داشت.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
آپولو

آپولو پسر زیبای زئوس و خدای خورشید، روشنایی، راستی و درستکاری بود و همواره با یک ارابه چهار اسبه در آسمان به گردش می پرداخت و خدایان المپ را با نواختن چنگ طلایی شاد می کرد. آپولو در شهر دلفی معبد باشکوهی داشت و هرساله مردم بیشماری از سراسر یونان برای زیارت و مشورت با کاهنه معبد به شهر دلفی سفر می کردند. حیوان مورد علاقه او دلفین بود.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
آرتمیس

الهه آرتمیس دختر زئوس و همچنین خواهر دوقلوی آپولو بود. او مانند برادرش ارابه زیبایی داشت و شبها برای سرکشی به نوزادان و کودکان به گردش می پرداخت. یونانیان باستان آرتمیس را الهه حیوانات و حامی شکارچیان نیز می دانستند. حیوان مورد علاقه این الهه گوزن بود.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
هرمس

هرمس پسر زئوس و همچنین نوه اطلس(از خدایان تیتانی)بود. او خدای ذکاوت و سخنوری بود و یونانیان باستان برای طلب باران به معبد او می رفتند. همچنین خدای هرمس به کمک کفشهای بالدار به سرعت باد می دوید و به عنوان پیام رسان و پیک خدایان المپ انجام وظیفه می کرد.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
آفرودیت

آفرودیت را الهه عشق و زیبایی می نامیدند. او با یک کمربند جادویی می توانست همه را به پرستش خود وادار کند. در افسانه ها باستانی آمده که زئوس تصمیم گرفت که آفرودیت را به عقد هفائستوس لنگ و زشت رو در آورد. تا فکر دلبری و فریب پسران جوان را از سرش بیرون کند اما آفرودیت دست از کارهایش بر نمی داشت. او پرندگانی جون کبوتر و گنجشک را بسیار دوست می داشت.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
آرس

آرس تنها پسر مشترک زئوس و هرا بود. او خدای جنگ و آتش افروزی بود. و جنگجویان برای پیروزی در نبرد برایش قربانی می کردند. آرس همواره زره ای درخشان بر تن داشت و با جلال و جبروت گام بر میداشت. با این حال او شخصیت والایی نداشت چون به راحتی اسیر هوای نفس شد و در دام عشق آفرودیت شوهردار افتاد. روزی که آرس و آفرودیت کنارهم خوابیده بودند، هلیوس آنها را دید و همه خدایان را برای دیدن این صحنه شرمناک خبر کرد. در تمامی یونان حتی یک معبد هم برای پرستش این خدا ساخته نشده است.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
آتنا

الهه آتنا تنها دختر زئوس بود که مادری نداشت بلکه بطور اسرار آمیزی با لباس رزم از پیشانی زئوس جوانه زده و به دنیا آمده بود. یونانیان باستان آتنا را الهه ذکاوت و دانایی و همچنین محافظ شهر آتن می دانستند. آتنا فرزند نور چشمی زئوس و تنها کودکی بود که اجازه داشت با آذرخش پدر بازی کند. همچنین او نخستین خدایی بود که درخت زیتون را در یونان کاشت. حیوان مورد علاقه او جغد بود.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
هفائستوس

پس از آنکه آتنا از سر زئوس جوانه زد و متولد شد الهه هرا نیز از روی حسادت پسری به نام هفائستوس را به تنهایی و بدون پدر بدنیا آورد. روزی که زئوس و هرا با هم جروبحث می کردند هفائستوس به حمایت مادر بلند شد اما زئوس او را از عرش به دریا انداخت و به همین دلیل یکی از پاهایش برای همیشه لنگ شد و او مجبور بود با عصا راه برود. یونانیان باستان هفائستوس را خدایی مهربان و حامی آهنگران و صنعتگران می دانستند. آتنی ها معبد بزرگی در وسط بازار آهنگران برای پرستش این خدا ساخته بودند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
هادس

هادس برادر زئوس و فرمانروای مردگان در دنیای زیرین بود. او بخاطر داشتن ذخایر و معادن غنی آهن، خدای توانگری بود و مردم برای رسیدن به ثروت برایش قربانی می کردند. همچنین او کلاه جادویی داشت که هرگاه آنرا بر سر می گذاشت ناپدید می شد. هادس به ندرت از زیر زمین بالا می آمد. او در عین سنگدلی و بی رحمی خدای عادل و منصفی بود. او خواهرزاده اش پرسفونه را از زمین ربود و ملکه دنیای زیرین کرد.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
هرا

هرا همسر زئوس الهه زناشویی و حامی زنان شوهردار بود. در بیشتر اساطیر باستانی هرا در حال انتقام جویی از زئوس و معشوقه های فراوان اوست.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
هستیا

هستیا خواهر بزرگ زئوس و الهه آتش و اجاق خانواده بود. یونانیان باستان در وسط شهر اجاق همیشه روشنی برای این الهه برپا کرده بودند و در روزهای مذهبی زنان خانه دار برای بدست آوردن آتش به معبد می رفتند. آنان همچنین نوزادان تازه متولد شده را چندبار دور اجاق هستیا طواف می دادند تا برکت را با خود به خانه بیاورند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
يكی از زمينه‌های فكری كه تاثير تعيين كننده در ساختمان اجتماعی و روابط ميان انسانهای هر جامعه داراست، مدل‌های - دقيق يا نا دقيق - ولی ايده آليزه شده از جوامع، طرز رفتار، افراد و شخصيت‌هائيست كه اعضا آن جامعه بيش از همه با آن آشنا هستند (مثال رفتار علی ابن ابوطالب در زمان خلافت خود).
بخشی از اين مدل‌ها آنهائی هستند كه انسان‌ها از طريق مذهب با آنها آشنا ميشوند. اين مدل‌ها كه در دوران كودكی در ذهن غالب مردم هر جامعه جا ميگيرند، در زير بنای فكری و اجتماعی بعدی انسان‌های مزبور نقش بازی می‌كنند.
برای مثال در کشور ما "خدا"، صفات، خصوصيات و قدر قدرتی او در اذهان مردم جای خود را باز كرده است. شايد بتوان از اين طريق توضيح داد كه چرا پادشاهان ايران خود را با عنوان "سايه خدا" و "ظل الله" معرفی می‌كردند. آنان می‌خواستند از اين طريق خط موازی ميان قدرقدرتی و برتری‌های خود و قدرت و بر تری‌های "خدا" ترسيم كنند.
هدف نوشته زير آشنا ساختن خوانندگان با شخصيت‌های خدايان در يونان قديم و معرفی محتوای عميق اين افسانه‌هاست. در اين رابطه بسياری از نتيجه گيری‌هائی كه به شرائط امروز ايران مربوط ميشوند به عهده خود خواننده گذاشته ميشود.
اهميت شخصيت و موقعيت خدايان يونان در اينست كه جامعه يونان كه اين خدايان مورد پرستش آن بوده اند جامعه‌ای است كه به عنوان مهد اولين دموكراسی در تاريخ شناخته شده بشر بشمار ميرود. و چون تصوير بخشی از روابط اجتماعی آنروز يونان در وجود افسانه وار خدايان يونان منعكس است، شناختن اين افسانه‌ها به شناخت از درجه تكامل دموكراسی در جامعه يونان قديم كمك ميكند.
افسانه‌های يونان در رابطه متقابل با طرز زندگی و فكر مردم آن زمان يونان شكل گرفته اند. از يك طرف از طرز فكر، زندگی و نيازهای اجتماعی مردم نشئت گرفته اند و از جانب ديگر اين افسانه‌ها (مانند هر ائين ديگری) خود بر زندگی اجتماعی، فردی و تنظيم روابط مردم تاثير داشته اند.
اگر قبول كنيم كه افسانه‌های يونان منعكس كننده جامعه و افكار مردم يونان در آن زمان است و همچنين اگر قبول كنيم كه موجوديت "ولايت فقيه" يا اصولا جمهوری اسلامی مطابق و يا حتی متاثر از روح و موازين اسلام و قرآن است به اين نتيجه می‌رسيم كه مقايسه افسانه‌های يونان با اسلام بنوعی مقايسه جامعه يونان قديم با جامعه امروزی ايران است.
مقايسه هرم قدرت (هيرارشی) در اين افسانه‌ها با هيرارشی موجود در اسلام كه منعكس كننده طرز فكر عربستان در ١٤٠٠ سال پيش است، ما را بار ديگر به اهميت تحقيقاتی كه در زمينه "شيوه توليد آسيائی" انجام می‌گيرند توجه ميدهد.
افسانه‌های يونان بعدها در رم باستان و در ميان اقوام ژرمن با كم و بيش همان خصوصيات ولی با نام‌های ديگر وجود داشته اند كه نقش موثری در ساختمان فكری و اجتماعی اين اقوام و پس از آن تاثير عميق و انكار ناپذيری اصولا در طرز تفكر دموكراتيك در جامعه بشری بجای گذاشته است.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
چندخدائی

مردم در يونان قديم به توحيد (يك خدائی) اعتقاد نداشتند و خدايان متفاوتی را ميپرستيدند. منشا اصلی اين تصورات در يونان قديم و چگونگی دقيق پيدايش آن ناروشن است. شناخت امروزی از اين تصورات بيشتر متعلق به دوران‌های بعد هستند: اشعار هومر (Homer) كه حدود ٩٠٠ سال قبل از ميلاد مسيح ميزيست و هزويد (Hesoid) كه حدود ٧٠٠ سال قبل از ميلاد مسيح ميزيسته است از قديمی ترين نوشته‌هائی هستند كه البته تصورات دوران جديدتر را منعكس می‌سازند. ظاهرا در سرائيدن افسانه‌های مزبور نه فقط اين دو شاعر و نويسنده بلكه نويسندگان، متفكرين و شاعران متعددی شركت داشته اند كه هر كدام به فراخور حال و زمان اين حق را برای خود قائل ميشدند كه (بجای كاری كه امروز آنرا تاريخ نويسی می‌گوئيم) در بسياری از موارد با حركت از شخصيت‌های تاريخی واقعی افسانه‌های مزبور را بال و پر داده و خود دانسته‌هائی به آنها اضافه كنند. به اين خاطر مرز بين واقعيت‌های تاريخی و افسانه‌ها در اين نوشته‌ها روشن نيست. اين مساله در شاهنامه فردوسی نيز به نوع خود وجود دارد.
خدايان يونان در المپ (
Olymp) زندگی می‌كردند و بهمين خاطر خدايان المپ نيز ناميده ميشوند. آنان كه عمر جاويدان دارند در قصرهائی كه هفائيستو (
Hephaistos – شخصيت وی در زير توضيح داده خواهد شد) زندگی می‌كنند. خوراك آنان خوراك خدايان و مشربه آنان مشربه خدايان است كه به آنها زندگی جاويد می‌بخشد. برخلاف آنچه كه در اديان ديگر به خدايان نسبت داده ميشود، خدايان المپ قدرت بی پايان و لايزال ندارند و قدرت آنان توسط سرنوشت محدود است.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
تقسيم قدرت ميان خدايان

در ميان خدايان يونان مرزهای قدرت و مسئوليت‌ها تقسيم شده و مشخص است. هر خدائی در مورد مسائل مربوط به بخش خود اختيار تام دارد. حتی دخالت رئيس خدايان زئوس نسز در امور مربوط به ديگران حد معينی دارد. خود زئوس نيز همه كاره و هيچ كاره نيست. او نيز در بخش معينی مسئوليت خود را داراست. او حاكم جهان و خدای آسمان است. در ميان ابرها، رعد، برق، طوفان وباران ظاهر ميشود. بهمين جهت ستايش از او نيز بر فراز قله‌ها كه نزديك تر به آسمان‌ها هستند انجام می‌گيرد. اما او خدا است و قدرت پيشگوئی دارد. او سرنوشت انسان‌ها را در ترازوی سرنوشت سبك و سنگين ميكند. او بر نظم اجتماعی انسان‌ها نظارت دارد و زوجات، خانواده‌ها، دولت، سوگند و حفظ حقوق ميهمانان را مراغب است. برخلاف آنچه كه در غالب اديان ديگر به خدا نسبت داده ميشود اصل عاری بودن از خطا و بهمين جهت مبری بودن از هرگونه مسئوليت در ميان خدايان يونان وجود ندارد. خدايان يونان نيز مانند انسان‌ها گرفتار احساسات، عواطف و خواسته‌های خويشند.
زئوس نيز گاه و بيگاه دچار خطا ميشود. او خود قانون مقدس خانواده را زير پا می‌گذارد و برای همسر خود انگيزه حسادت ايجاد می‌كند. تعداد فرزندانی كه الهه‌ها (خدايان زن) و انسان‌ها به او هديه كرده اند از شمار خارج است.
چون برای خدايان نيز احتمال ارتكاب خطا وجود دارد زمينه پيروی كور كورانه از اين انسان‌ها به مراتب كمتر از موقعی است كه خدايان مظهر كمال و عاری از كوچكترين خطا و مسئوليت‌ها تلقی شوند. انسان‌ها بخود اجازه ميدهند اعمال خدايان را نيز مورد بازرسی و بررسی قرار دهند و در مورد درست يا نادرست بودن اين اعمال نظر خود را داشته باشند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
تساوی خدايان زن و مرد

در ميان خدايان يونان الهه‌های زن همانقدر خدا و دارای قدرت هستند كه خدايان مرد. از همان حقوقی و وظائفی برخوردارند كه مردان هستند.
برای مثال هرا (Hera
) خواهر و همسر زئوس است و بالاترين الهه زن در آسمان بشمار ميرود. هرا به عنوان خدای قوانين مقدس خانواده بر كار انسان‌ها و خدايان نظاره می‌كند. او بخصوص در فكر حفاظت از شخصيت و حقوق زن است. سختی در طينت اوست. هفائيستوس پسر او می‌لنگد زيرا كه مادر كه از زشتی او برافروخته بود او را از المپ به زمين پرتاب كرده است.
خدايان همه نوع صفت‌های زمينی و انسانی را دارا هستند. حسادت، كينه و نفرت در ميان خدايان يونان امری روزمره و عادی است. هرا سمت مشاوری زئوس را هم داراست اما به دليل حسادتش دائما عليه زئوس توطئه می‌كند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
جايگاه هنر و علوم

زن ديگری كه در المپ از مهمترين خدايان بشمار ميرود پالاس آتنه (Pallasathene) است. او خدای عقل و مبارزه است. خدعه در جنگ و هوشياری را به دوستان خود می‌آموزد. بهمين خاطر اوليس (Odysseus) كه مرد بسيار مخترع و متفكری است معشوقه اوست. آتنه با زين و برگ كامل جنگ از پيشانی زئوس زائيده شده است و مورد علاقه خاص اوست.
عشق طبيعی و همه جانبه نسبت به پديده‌های طبيعت و زيبائی‌های آن در ميان خدايان يونان مهار نشده است. اين خدايان هم از همه چيزهائی كه انسان‌ها لذت ميبرند لذت ميبرند و بهره می‌گيرند. به خلوت نشينی، رياضت كشی و تارك دنيا شدن كه ميتواند خدايانی عقده‌ای و در نهايت زورگو و طلبكار از آنها بار آورد در ميان آنان نيست.
پشتيبانی از دانش بشری و ارج گذاشتن بر آن بطور واضحی در ميان خدايان يونان ديده ميشود. آتنه خود مخترع نی (فلوت)، خيش شخم زنی، دستگاه بافندگی و كشتی است. او حافظ فنون، هنرها و علوم است. به اين خاطر بيش از همه شهرا‌های ديگر مردم آتن او را خدای خود می‌دانند.
آپولون (آپولو
Apollo) يكی از پسران زئوس است كه نتيجه رابطه او با لاتونا يكی يگر از الهه‌هاست. آپولون خدای نور (خورشيد)، خدای جوانان و خدای علم طبابت، خدای پيش گوئی برخلاف زئوس كه فقط قدرت پيشگوئی دارد)، خدای آهنگ‌ها، آوازها، رقص‌ها و هنر شاعری است. امواج تيركمان نقره‌ای آپولو برای زاهدان و تقوا كاران مرگ را آسان می‌كند و بدكاران را به طرز ترس آوری مجازات می‌نمايد. كما اينكه نيوب (
Niobe) و يونانی‌ها را كه در صدد فتح ترويا بودند به طاعون مبتلا ميكند. آپولو همچنين مظهر آرامش و تعادل است. آرتميس (اسم لاتين اوديانا) خواهر دوقلوی آپولو خدايی جنگ‌ها و شكار است. تيردان او تيرهائی دارد كه خطا ناپذيرند. او باكره است و حافظ پاكيزگی و عفت. دختران قبل از ازدواج بر او نماز می‌خوانند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
جايگاه عشق

آفروديت (Aphrodite - اسم لاتين او ونوس) خدای عشق است و از كف امواج درياها به دنيا آمده است. او زيباترين خدا ست. همسر هفائيسيتوس زشت رو و معشوقه آرس (Ares) خدای جنگ.
اهميت عشق در زندگی و افكار يونانيان قديم از تكيه‌ای كه در افسانه‌ها بر آن ميشود، روشن می‌گردد. به توصيف زيبای زير از عشق توجه كنيم: آفروديت در كمربند خود نيروی معجزه آسای عشق را پنهان دارد. اروس (عشق – هوس
Eros) كه با تيرهای خود عشق را به آتش می‌كشد پسر اوست.
آفروديت خدای بهار است. خدای باغها و گل‌ها. او همچنين بعنوان خدای كشتيرانی مورد ستايش قرار می‌گيرد.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
جنگ و مرگ

آرس (اسم لاتين او مارس) خدای جنگ است. بار ديگر می‌بينيم كه چگونه پديده‌های زندگی روزمره انسان آئين او را ساخته اند. غالب پديده‌های زندگی روز در يونان قديم در وجود خدايان منعكس اند. آرس از فرياد ستيز و داغی نبرد در صحنه‌های جنگ مسرور ميشود. او بذر مرگ و نابودی می‌پراكند و عاشق ستيزه و خواست ستيزه جويانه است. همه خدايان و حتی زئوس پدر از او نفرت دارند. تنها اريس (Eris) خدای تفرقه افكنی، آفروديت معشوقه او و‌هادس (Hades) كه در انتظار شبح مقتولين جنگ است دوست او هستند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدايان ديگر

آهنگر المپ هفائيسيتوس ( Hephaistos - اسم لاتين او ولكانوسVolkan به معنی آتش فشان) است. خدای آتش يك آهنگر نيرومند است. او فلج و زشت اما بهمان نسبت قوی پنجه و خوش قلب است. اوست كه نيزه طلائی زئوس را ساخته و او را مسلح كرده است. او سازنده اولين دستگاه‌های اتوماتيك است. خدمتگذارانی از طلا و سه پايه‌هائی كه خود راه ميروند. او سازنده المپ است كه در آغاز كار گاه او بود. بعدها كارگاه او به غارهای كوه اتنا منتقل ميشود.
پيغامبر: هرمس (
Hermes
اسم لاتين مركور) هم يكی از پسران زئوس است. او طبيعتی باهوش و چابك دارد. خبر آور خدايان است و با كفش‌های بالدار خود به سرعت در جهان در حركت است. هرمس خواب و خواب‌های قابل تعبير را به همراه ميآورد و ارواح را تا قعر زمين همراهی می‌كند. به قوه فهم و درك عملی كه دارد به انسان‌ها ثروت می‌بخشد، خدای راه‌ها، رفت و آمد، خدای تاجران و حتی دزدان و كلاهبرداران است.
خدای دريا‌ها: پوزيدون (
Poseidon
- لاتين نپتون) خدای قدرتمند دريا‌هاست. نيزه سه سر او مد (عكس جزر) را باعث ميشود و طوفان‌ها را تحريك می‌كند. او زمين را می‌لرزاند و در ضمن خدای حافظ دريانوردی است. در تنگه‌های راه كورينت جشنهائی بر گزار ميشوند كه اوج آنها مسابقه كالسكه رانی است. به اين دليل پوزيدون به عنوان خدای رام كننده اسبان نيز شناخته ميشود.
خدای شراب: ديونيوس (
Dyonyos
باكوس). قبلا اشاره شد كه افسانه‌های يونان قديم مخلوق ذهن يك شاعر يا نويسنده نيست و احتمالا بخشی از اين داستان‌ها خود مردم بنا به احتياجات فكری، روانی و اجتماعی خود با شاخ و برگ دادن به اتفاقات و شخصيت‌های زمان خود ساخته اند و نويسندگان و شاعران زمان اين تصورات را باز شاخ و برگ بيشتری داده به رشته تحرير در آورده اند. برای مثال ديونيوس يا باكوس تازه پس از دوران هومر (٩٠٠ سال قبل از ميلاد مسيح) به ميان خدايان يونان می‌آيد. او خدای فراوانی و بخصوص خدای شراب بود. قدرت او همانقدر كه به نشاط می‌انجامد به تهور بيجا، سرعت در اسب دوانی و حتی ديوانگی می‌انجامد.
او با همراهان خود نيمفه‌ها (
Nymphen – الهه‌های طبيعت كه در آبها و جنگل‌ها زندگی می‌كردند) شياطين و ديگر منسوبين خدايان به سراسر جهان تا ليبی، مصر و هند مسافرت ميكرد تا نماز گزاری و پرورش درخت مو و ساختن شراب را ترويج دهد. پس از اينكه تمام جهان را به نماز گزاری خود جلب می‌كند به المپ ميرود و در ميان دوازده خدای المپ به خدائی پذيرفته ميشود. الهه هستيا خواهر زئوس، حافظ آتش در اجاق خانه و دولت به نفع او در يك مجلس مهمانی از سمت خود در المپ صرفنظر می‌كند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
روابط ميان خدايان

قوانين هم در مورد خدايان و هم در مورد انسان‌ها صادقند. برای مثال هرا كه حافظ قوانين مقدس خانواده است هم بر كار انسان‌ها و هم بر كار خدايان نظاره دارد. اگر خدائی دچار خطا شود مجازات ميشود و اگر اين خطا بزرگ باشد خدای مزبور از خدائی خلع و به نيم خدا تبديل ميشود.
زئوس علی رغم برتری اش بر ديگر خدايان قادر مطلق نيست. تعظيم و بله قربان گوئی در ميان خدايان وجود ندارد و در افسانه‌های يونان به چشم نمی‌خورد.
در ميان خدايان يونان دموكراسی حاكم بود. دوازده خدای المپ جلسات بحث و مشاوره و تصميم گيری دارند. در اين جلسات هر خدا دارای يك رای است. اموری كه مربوط به همه خدايان است در مجلس خدايان طرح و
پس از بحث و مشاوره در مورد آن قضاوت و تصميم گيری ميشود. تصميمات مربوط به مجازات‌های شديد خدايان به اين جلسات مربوط می‌شد. در آئين يونانيان بر خلاف آئين‌های ديگر خوبی كامل در يكطرف و بدی كامل در طرف ديگر (خدا و شيطان – اهورامزدا و اهريمن) – دوآليسم تفكر وجود نداشت. خوبی وبدی هر دو باهم بروز می‌كردند و يك شخص معمولا درستكار ميتوانست در موارد متعددی نيز دچار اشتباه گردد. اين مساله كه در زندگی انسان كشيدن مرز روشن ميان خوبی‌ها و بدی‌ها غالبا بسيار مشكل است در فلسفه اين افسانه‌ها كاملا منعكس است.
انسان‌ها خود را با خدايان سر بسر می‌دانستند و "فاصله" خدايان المپ با انسان‌ها به "فاصله" خدايان با مردم در اديان ديگر نبود. حتی يك خدا در جنگ مستقيما به نفع گروهی از انسان‌ها عليه ديگران شركت می‌كرد. همچنين يك انسان ميتوانست با خدائی رابطه زناشوئی بر قرار سازد. از ازدواج يك خدا و يك انسان يك نيم خدا بدنيا می‌آمد كه عمر جاودانه داشت.
اساس افسانه‌های يونان يك تئوری خشك و بی روح نبود بلكه يك زندگی شيرين، جوشان و سرشار از عشق و تحرك را در بر داشت. گوستاو شواب (١) پيدايش افسانه‌های يونان را چنين توضيح می‌دهد: "يونان قديم جامعه برده داری بود. فرهنگ آن فرهنگی بود كه برده داران برآن حاكم كرده بودند. هنگامی كه از ميان توده مردم كه اكثرا دهقان وابسته به زمين و بردگان بودند توده جديدی به نام "انسان‌های آزاد" يا "انسان‌های ممتاز" تشكل يافت، در ميان اين انسان‌های آزاد اعتقاد به خدايان مرسوم شد و از ميان اين خدايان خدايان المپ موجوديت خاصی يافتند". بدين ترتيب قابل توضيح ميشود كه اين انسان‌ها (آنطور كه انگلس در كتاب منشا خانواده می‌نويسد) حاضر نبودند بعنوان پليس و ژاندارم (نه برای حفظ امنيت بلكه - نگارنده) به عنوان وسيله زور و اعمال قدرت طبقات حاكم عليه طبقات ديگر بكار گرفته شوند و از قبول اين قبيل شغل‌ها سر باز ميزدند.
مدل فكری خدايان المپ متعلق به حدود سه هزار سال پيش است اما اين مدل هنوز نكات آموزنده بسياری دارد.
نسبت به دوران خود يونان جامعه شكوفائی بود. فلاسفه‌ای چون سقراط، افلاطون و ارسطو كه از اولين پايه گذاران علوم بشری هستند از اين جامعه بودند. اشعار و نوشته‌هائی كه از شاعران و نويسندگان اين جامعه به جای مانده است شاهد شكوفائی و رونق علم، دانش و فلسفه در جامعه يونان هستند. در اين دوران اولين قانون اساسی به رشته تحرير در آمد و به آزمايش و اجرا گذاشته شد. اولين كوشش‌ها برای تدوين قوانين مدنی، تعريف حق و عدالت انجام گرفت. قوانين مدنی نسبتا پيچيده‌ای تدوين گرديد و به صورت اجرا در آمد.
بناها، نقاشی‌های روی ظروف و مجسمه‌هائی كه از اين دوران باقی هستند گواه رشد معماری و رونق علم و هنر در اين دورانند. جامعه يونان خود را جامعه‌ای بر مبنای دموكراسی می‌دانست. اين دموكراسی چنان فرهنگی از خود برای بشر به جای گذاشته است كه جوامع امروزی هنوز خود را متاثر از آن می‌دانند. اين دموكراسی نبود كه بعد‌ها آتن را به نابودی كشانيد، بلكه برده داری كه كار شهروندان آزاد را تحقير می‌كرد باعث نابودی آتن شد.
 

Similar threads

بالا