از حرفای شما اینجوری برداشت میشه که انگار ازدواج لازمه خوشبختیه و هر کس ازدواج نکنه، بدبخته. بد نیست یه سرچ تو اینترنت بکنید و ببینید خیلی آدما بودن و هستن و خواهند بود که ازدواج نکردن ولی به جاهای خیلی خوبی رسیدن. پس لزوماً جزیی از زندگی نیست. کج هم نمیشه، بستگی به فرد و محیط زندگیش داره. من هم مخالف ازدواج صحیح و اصولی نیستم. فقط مخالف اینم که انسان چشمشو به روی حقایق اطرافش ببنده و تن به یه ازدواج نافرجام بده...
آها... الان درست شد
ولی در کل، و با توجه به تجربیات خودم و اطرافیانم، به نظر من این دوستمون باید بذاره یه کم زمان بگذره و به خودش اجازه بده بیشتر روی جوانب قضیه فکر کنه. خیلی وقتا ما چیزی، کاری و یا کسی رو دوست داریم و به طرز دیوانه واری، فقط خواسته خودمونو میبینیم و به حرف هیچ احد الناسی گوش نمیدیم. چاره حل این مشکل فقط زمان و فکر و تحقیق بیشتره. چه بسا حتی توی این زمان برامون ثابت شد که کارمون نه تنها اشتباه نبوده، بلکه بهترین کار ممکن هم هست. توی این زمان ایشون اگه به این باور برسه، مطمئناً خودش راه راضی کردن خونواده اش رو هم پیدا میکنه 
آواز دهل شنیدن از دور خوش است ...............
آره.
متاسفانه مادرم حتی راضی نمیشسه دختر و ببینه.
اگه برید خونه ی اونا یعنی که سنشو که از قبل میدونستید پس با این زمینه مشکل ندارید قطعامتاسفانه مادرم حتی راضی نمیشسه دختر و ببینه.
نمی دونم چرا؟؟من حتی بهشون گفتم انتخاب من اینه به ان دلیل و به اون دلیل...
دلایل رو تقریبا قانع شدن اما میگن نه.
بیام جلو بعد بگیم دخترتون از پسر ما بزرگتره به خانواده ش بر میخوره .ناراحت میشن.
اون وقت بیا درستش کن.
میگه وقتی ما بیایم خونه ی اونا یعنی انگار که موافقیم.
متاسفانه مادرم حتی راضی نمیشسه دختر و ببینه.
نمی دونم چرا؟؟من حتی بهشون گفتم انتخاب من اینه به ان دلیل و به اون دلیل...
دلایل رو تقریبا قانع شدن اما میگن نه.
بیام جلو بعد بگیم دخترتون از پسر ما بزرگتره به خانواده ش بر میخوره .ناراحت میشن.
اون وقت بیا درستش کن.
میگه وقتی ما بیایم خونه ی اونا یعنی انگار که موافقیم.
متاسفانه مادرم حتی راضی نمیشسه دختر و ببینه.
نمی دونم چرا؟؟من حتی بهشون گفتم انتخاب من اینه به ان دلیل و به اون دلیل...
دلایل رو تقریبا قانع شدن اما میگن نه.
بیام جلو بعد بگیم دخترتون از پسر ما بزرگتره به خانواده ش بر میخوره .ناراحت میشن.
اون وقت بیا درستش کن.
میگه وقتی ما بیایم خونه ی اونا یعنی انگار که موافقیم.
خواهر من چه ربطی به بلوغ فکری داره... این آقا 31 سالشه!! اون بلوغ فکری که شما به گوشتون خورده زیر 25 ساله که آدم گوشاش درازه!! (شرمنده واقعیته)
دیر نمیرسن!! امکان ازدواج کم شده!!
سلام.
من مدتی هست با دختری آشنا شدم که از من 4 سال بزرگتره.
من خودم 31 سالمه و قصد ازدواج کردن با دختری رو پیدا کردم و حس میکنم که میتونه شریک خوبی برای زندگیم میشه انتخاب کردم.
فقط تنها مشکلی که دارم اینه خانواده م مخالف هستن.
من تک پسر هستم و مادرم همیشه نگران از این جهت که تنها یه پسر دارم و دلم میخواد خودم عروسم رو انتخاب کنم.
از طرفی از وقتی به خانواده م شرایط سنی و مابقی رو بهشون اطلاع دادم.
میگن از تو بزرگتره و به دردت نمی خوره.
چند صبا که بچه دار بشین شکسته میشه و از تو پیرتر نشون داده میشه.
من خودم فردی مستقل هستم و خدا رو شکر مشکلی هم ندارم.
فقط به خاطره حرمت نگه داشتن به پدر و مادرم ازشون خواستم که با من به خواستگاری بیان اما قبول نمی کنن.
به نظرتون چکار کنم؟ و چطوری قانعشون کنم؟
خواهش میکنم جواب های منطقی و کاملی بدید.
مرسی
ایشون یه پسر هست نیازی به اجازه پدر و مادرش نداره
