2- آیا آيه : « إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ » در باره حضرت علی است؟
شیعه میگوید: آيه : (إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ ﴿الرعد: ٧﴾. «تو فقط بيم دهندهاى! و براى هر گروهى هدايت كنندهاى است». درباره حضرت علی است یعنی رسول الله نذیر و علی هادی است ، جالب اینکه بهایی ها میگویند این آیه را درباره بهاء الله است!و این تعجبی ندارد، مذهب شیعه و مذهب بهایی هر دو از کیش های باطنی هستند و برای آیات معنی دلبخواهی را از بطن خود بیرون میکشند!!
شیعه میگوید:
سنی ها نیز سخن ما را میگویند، مثلا در کتاب «الفردوس» از ابن عباس روایت است که گفت: رسول خدا فرمود: هشدار دهنده من هستم، و هدایتگر علی است، ای علی هدایتشوندگان بوسیله تو هدایت میشوند. و چیزی شبیه همین را ابو نعیم هم روایت میکند، این حدیث به ولایت و امامت علی تصریح دارد.
پاسخ اهل سنت:
عجب!! نمیدانستیم که شیعه، شغل پیغمبری را بین رسول الله و حضرت علی تقسیم کرده و به هرکدام یک وظیفه جدا داده و رسول الله را بیم دهنده میداند و علی را هدایت گر !! به حق حرفهای نشنیده!!
پس با این آیه چه میکنی:
« وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ » (الشورى: 52).«و تو مسلما به سوى راه راست هدايت مىكنى. ».
آیه پیامبر را هادی میداند و تو این صفت را از ایشان گرفتی و دادی به حضرت علی که نام و نشانش در قرآن نیست، آیه صریح را در حق حضرت محمد نمیدانی و به جایش علی را هدایتگر میدانی؟!!
و ابدا جایز نیست که چنین کلامی به پیامبر نسبت داده شود، چون ظاهر این سخن که(( هشدار دهنده منم، و بوسیله تو ای علی هدایت یافتگان هدایت میشوند، ))گویای این است که دیگران بوسیله تو هدایت میشوند، نه بوسیله من پیامبر،
و این را هیچ مسلمانی نمیگوید.
رجوع کنید به اینجا: http://www.rahesabz.net/story/18579
و بعد چرا هر حدیث نادرستی را درباره علی قبول دارین ؟! و چرا هرکس غیر از شماها میداند که کتاب الفردوس دیلمی ،حاوی مطالب نادرست و سخنان درست است؟ و علما اتفاق نظر دارند صرف آمدن روایتی در این کتاب دلیل بر صحت و درستیش نیست، روای بودن ابو نعیم هم به تنهایی به روایت اعتبار نمیدهد. ابونعیم که امام بخاری نیست! ابونعیم که امام مسلم نیست!
و این حدیث به اتفاق اهل علم حدیث کذب و جعلی است و تکذیب و رد آن واجب است.
و این گفته که: (هدایتشوندگان به وسیله تو هدایت مییابند) معنایش آن است که هر که از امت محمد هدایت شود از طریق او هدایت یافته است، و این دروغی آشکار است؛ چرا که اکثر کسانی که به پیامبر ایمان آورده و بواسطه رسول الله هدایت شدهاند چیزی از هدایت خود را مدیون علی نیستند، علاوه بر این کشورهای زیادی گشوده شد و مردم آنها از طریق اصحاب دیگر پیامبر که در آن کشورها ساکن شدند هدایت یافتند بدون آن که از علی چیزی بشنوند، پس چگونه رواست که بگویند: هدایت شوندگان به وسیله تو هدایت میشوند؟!
و بعد متن آیه را ببین، آیه فرمود:« وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ »، و این چنین اقتضا میکند که هدایتگر این قوم غیر از هدایتگر آن قوم دیگر باشد، پس هدایتگران متعدد میشوند، و علی رضی الله عنه فرد واحد است حال چطور میتوان علی هدایتگر هر قومی از نسلهای اول و آخر میتوان دانست؟
بنظر میاید در تاویل کردن و تفسیر به رای نمودن قرآن کریم حتی از بهایی ها نیز عقب مانده اید!!
تفسیر نمونه آیه 7 سوره رعد
پس از آنکه در آيات گذشته اشاراتى به مساله (توحيد)، و اشاره اى به مساله (معاد) شد، در آيه مورد بحث به يکى از ايرادات مشرکان لجوج در زمينه (نبوت ) مى پردازد، و مى گويد: (کافران مى گويند: چرا معجزه و نشانه اى از پروردگارش بر او نازل نشده است ) (و يقول الذين کفروا لو لا انزل عليه آية من ربه ).
واضح است که يکى از وظائف پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، ارائه معجزات به عنوان سند حقانيت و پيوندش با وحى الهى است ، و مردم حقيقتجو به هنگام شک و ترديد در دعوت نبوت اين حق را دارند که مطالبه اعجاز کنند، مگر اينکه دلائل نبوت از طريق ديگر آشکار باشد.
ولى بايد به يک نکته دقيقا توجه داشت که مخالفان انبياء، همواره داراى حسن نيت نبودند، يعنى معجزات را براى يافتن حق نمى خواستند، بلکه به عنوان لجاجت و عدم تسليم در برابر حق هر زمان پيشنهاد معجزه و خارق عادت عجيب وغريبى مى کردند.
اين گونه معجزات که معجزات اقتراحى ناميده مى شود هرگز براى کشف حقيقت نبوده ، و به همين دليل پيامبران هرگز در برابر آن تسليم نميشدند، در حقيقت اين دسته از کافران لجوج فکر مى کردند که پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ادعا مى کند من قادر بر انجام همه چيزم و خارقالعاده گر ميباشم ! و در اينجا نشسته ام که هر کس پيشنهاد هر امر خارق العادهاى کند براى او انجام دهم !.
ولى پيامبران با ذکر اين حقيقت که معجزات بدست خدا است و به فرمان او انجام مى گيرد و ما وظيفه تعليم و تربيت مردم را داريم ، دست رد بر سينه اين گونه افراد ميزدند.
لذا در آيه مورد بحث مى خوانيم که به دنبال اين سخن مى فرمايد: اى پيامبر (تو فقط بيم دهنده اى و براى هر قوم و ملتى هادى و رهنمائى است ) (انما انت منذر و لکل قوم هاد).
در اينجا دو سؤ ال پيش مى آيد :
1 - جمله (انما انت منذر و لکل قوم هاد) چگونه مى تواند پاسخ کافران نسبت به تقاضاى معجزه بوده باشد.
جواب اين سؤ ال با توجه به آنچه در بالا گفتيم روشن است زيرا پيامبر، يک خارقالعاده گر نيست که به درخواست هر کس و براى هر مقصد و هر منظور دست به اعجاز بزند، وظيفه او در درجه اول انذار يعنى بيم دادن به آنها که در بيراهه ميروند و دعوت به صراط مستقيم است البته هر گاه براى تکميل اين انذار و آوردن گمراهان به صراط مستقيم نياز به اعجازى باشد، مسلما پيامبر کوتاهى نخواهد کرد، ولى در برابر لجوجانى که در اين مسير نيستند هرگز چنين وظيفه اى ندارد.
در واقع قرآن مى گويد: اين کافران وظيفه اصلى پيامبر را فراموش کرده اند که مساله انذار و دعوت به سوى خدا است و چنين پنداشته اند که وظيفه اصلى او اعجازگرى است .
2 - منظور از جمله لکل قوم هاد چيست ؟
جمعى از مفسران گفته اند که اين هر دو صفت (منذر) و (هادى ) به پيامبر بر مى گردد و در واقع جمله چنين بوده است انت منذر و هاد لکل قوم : (تو بيم دهنده و هدايت کننده براى هر جمعيتى هستى ).
ولى اين تفسير خلاف ظاهر آيه فوق است ، چرا که (واو) جمله (لکل قوم هاد) را از (انما انت منذر) جدا کرده است ،
آرى اگر کلمه (هاد)، قبل از (لکل قوم ) بود اين معنى کاملا قابل قبول بود ولى چنين نيست .
ديگر اينکه هدف اين بوده است که دو قسم دعوت کننده به سوى حق را بيان کند: اول دعوت کننده اى که کارش انذار است ، و ديگر دعوت کننده اى که کارش هدايت است .
حتما سؤ ال خواهيد کرد که ميان (انذار) و (هدايت ) چه تفاوت است ؟.
در پاسخ ميگوئيم که
انذار براى آن است که گمراهان از بيراهه به راه آيند، و در متن صراط مستقيم جاى گيرند ولى هدايت براى اين است که مردم را پس از آمدن به راه به پيش ببرد.
در حقيقت (منذر) همچون (علت محدثه ) و ايجاد کننده است ، و هادى به منزله (علت مبقيه ) و نگهدارنده و پيش برنده ، و اين همان چيزى است که ما از آن تعبير به (رسول ) و امام مى کنيم ، رسول ، تاسيس شريعت مى کند و امام حافظ و نگهبان شريعت است (شک نيست که هدايت کننده بر شخص پيامبر در موارد ديگر اطلاق شده اما به قرينه ذکر منذر در آيه فوق مى فهميم که منظور از هدايت کننده کسى است که راه پيامبر را ادامه مى دهد و حافظ و نگهبان شريعت او است ).
روايات متعددى که از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در کتب شيعه و اهل تسنن نقل شده که فرمود: (من منذرم و على هادى است ) اين تفسير را کاملا تاييد مى کند به عنوان نمونه به چند روايت از آنها اشاره مى کنيم :
1 - (فخر رازى ) در ذيل همين آيه در تفسير اين جمله از ابن عباس چنين نقل مى کند:
وضع رسول الله يده على صدره فقال انا المنذر، ثم اوما الى منکب على (عليهالسلام ) و قال انت الهادى بک يهتدى المهتدون من بعدى : (پيامبر دستش را بر سينه خود گذاشت و فرمود: منم منذر! سپس به شانه على اشاره کرد و فرمود توئى هادى ! و بوسيله تو بعد از من هدايت يافتگان هدايت مى شوند).
اين روايت را دانشمند معروف اهل تسنن علامه ابن کثير در تفسير خود، و همچنين علامه ابن صباغ مالکى در (فصول المهمه ) و گنجى شافعى در (کفاية الطالب ) و طبرى در تفسير خود و ابو حيان اندلسى در کتاب تفسيرش به نام (بحر المحيط) و همچنين علامه نيشابورى در تفسير خويش و گروه ديگرى نقل کرده اند.
2 - حموينى که از علماى معروف اهل تسنن است در کتاب (فرائد السمطين ) از ابو هريره اسلمى چنين نقل مى کند: ان المراد بالهادى على (عليهالسلام ).
3 - ميرغياث الدين نويسنده کتاب (حبيب السير) در جلد دوم کتاب خود صفحه 12 چنين مينويسد، قد ثبت بطرق متعدده انه لما نزل قوله تعالى انما انت منذر و لکل قوم هاد قال لعلى انا المنذر و انت الهادى بک يا على يهتدى المهتدون من بعدى (به طرق متعددى نقل شده هنگامى که آيه (انما انت منذر و لکل قوم هاد) نازل شد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به على (عليهالسلام ) فرمود من منذرم و تو هادى اى على ! بوسيله تو هدايت يافته گان هدايت مى شوند).
آلوسى در (روح المعانى ) و شبلنجى در (نور الابصار) و شيخ سليمان قندوزى در (ينابيع الموده ) نيز اين حديث را به همان عبارت يا نزديک به آن نقل کرده اند.
گر چه راوى اين حديث در غالب طرق آن ابن عباس است ، ولى منحصر به ابن عباس نيست ، بلکه از ابو هريره (طبق نقل حموينى ) و از خود على (عليهالسلام ) (طبق نقل ثعلبى ) نيز روايت شده است ، آنجا که فرمود المنذر النبى و الهادى رجل من بنى هاشم يعنى نفسه : (منذر پيامبر است و هدايت کننده مردى از بنى هاشم است که منظور حضرت خود او بود).
گر چه در اين احاديث تصريح به مساله ولايت و خلافت بلافصل نشده است ولى با توجه به اينکه هدايت به معنى وسيع کلمه منحصر به على (عليهالسلام ) نبود بلکه همه علماى راستين و ياران خاص پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين برنامه را انجام مى دادند، معلوم مى شود معرفى على (عليهالسلام ) به عنوان هادى به خاطر امتياز و خصوصيتى است که او داشته است ، او برترين مصداق هادى بوده و چنين مطلبى جدا از ولايت و خلافت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نخواهد بود.
تفسیر نمونه آیه 52 شوری
قرآن روحى است از جانب خدا به دنبال بحث کلى و عمومى که درباره وحى در آيه گذشته آمد در آيات مورد بحث از نزول وحى بر شخص پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سخن گفته ، مى فرمايد: (همانگونه که بر پيامبران پيشين ، از طرق مختلف وحى فرستاديم ، بر تو نيز روحى را به فرمان خود وحى کرديم ) (و کذلک اوحينا اليک روحا من امرنا).
تعبير به (کذلک ) (اينگونه ) ممکن است اشاره به اين باشد که تمام انواع سه گانه وحى که در آيه قبل آمده براى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تحقق يافت ، گاه مستقيما با ذات پاک پروردگار ارتباط مى يافت ، و گاه از طريق فرشته وحى و گاه با شنيدن آوازى شبيه امواج صوتى چنانکه در روايات اسلامى نيز اشاره به همه اينها شده ، و شرح آن را ذيل آيه گذشته بيان کرديم .
در اينکه منظور از (روح ) در اينجا چيست ؟
دو قول در ميان مفسران ديده مى شود:
نخست اينکه منظور از آن قرآن مجيد است که مايه حيات دلها و زندگى جانها است ، اين قول را غالب مفسران برگزيده اند.
راغب در مفردات نيز مى گويد: سمى القران روحا فى قوله و کذلک اوحينا اليک روحا من امرنا و ذلک لکون القرآن سببا للحياة الاخروية : (قرآن در آيه و کذلک اوحينا... روح ناميده شده زيرا سبب حيات اخروى است ).
اين معنى با قرائن مختلفى که در آيه وجود دارد مانند تعبير به (کذلک ) که اشاره به مساءله وحى است و تعبير به (اوحينا) و همچنين تعبيراتى که درباره قرآن در ذيل همين آيه آمده است کاملا سازگار است .
گرچه (روح ) در ساير آيات قرآن غالبا به معانى ديگرى آمده است ولى با توجه به قرائن فوق ظاهر اين است که روح در اينجا به معنى قرآن است .
در تفسير آيه 2 سوره نحل (ينزل الملائکة بالروح من امره على من يشاء من عباده ) نيز گفتيم که قرائن نشان مى دهد روح در آن آيه نيز به معنى (قرآن و وحى و نبوت ) است ، و در حقيقت اين دو آيه يکديگر را تفسير مى کنند.
چگونه (قرآن ) به منزله (روح ) نباشد، در حالى که در آيه 24 انفال مى خوانيم : يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما يحييکم : (اى کسانى که ايمان آورده ايد اجابت کنيد دعوت خدا و پيامبرش را هنگامى که شما را به سوى چيزى فرا مى خواند که مايه حيات شما است )!
تفسير دوم اينکه منظور (روح القدس ) است (و يا فرشته اى که حتى از جبرئيل و ميکائيل برتر بوده و همواره پيامبر اسلام را همراهى مى کرد).
مطابق اين تفسير (اوحينا) به معنى (انزلنا) (نازل کرديم ) مى باشد يعنى (روح القدس ) يا آن فرشته عظيم را بر تو نازل کرديم (گرچه اوحينا به اين معنا در آيات ديگر قرآن ديده نمى شود).
در بعضى از روايات که در منابع معروف حديث آمده نيز تاءييدى بر اين تفسير ديده مى شود، ولى همانگونه که گفتيم تفسير اول با قرائن متعدد موجود در آيه هماهنگتر است ، لذا ممکن است اينگونه روايات که روح را به معنى روح القدس يا فرشته بلند مقام خدا تفسير کرده اشاره به معنى باطن آيه باشد.
به هر حال در دنباله آيه مى افزايد: (تو پيش از اين از کتاب و ايمان آگاه نبودى ، ولى ما آن را نورى قرار داديم که به وسيله آن هر کس از بندگان خويش را بخواهيم هدايت مى کنيم ) (ما کنت تدرى ما الکتاب و لا الايمان و لکن جعلناه نورا نهدى به من نشاء من عبادنا).
اين لطف خدا بود که شامل حال تو شد، و اين وحى آسمانى بر تو نازل گشت و ايمان به تمام محتواى آن پيدا کردى .
اراده خداوند بر اين تعلق گرفته بود که علاوه بر هدايت تو به اين کتاب بزرگ آسمانى و تعليمات آن ، بندگان ديگرش را در پرتو اين نور آسمانى هدايت کند، و شرق و غرب جهان بلکه تمام قرون و اعصار را تا پايان زير پوشش آن قرار دهد.
بعضى از کج انديشان چنين پنداشته اند که اين جمله نشان مى دهد پيامبر قبل از نبوت ايمان به خدا نداشت ، در حالى که معنى آيه روشن است ، مى گويد: قبل از نزول قرآن ، قرآن را نمى دانستى ، و به محتواى و تعليمات آن آگاهى و ايمان نداشتى ، اين تعبير هيچ منافاتى با اعتقاد توحيدى پيامبر و معرفت عالى او و آشنائيش به اصول عبادت و بندگى او ندارد، خلاصه عدم آگاهى به محتواى قرآن مطلبى است و عدم معرفة الله مطلب ديگر.
زندگى شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قبل از دوران نبوت که در کتب تاريخ آمده است نيز گواه زنده اين معنى است ، و از آن روشنتر سخنى است که از امير مؤ منان على (عليه السلام ) در نهج البلاغه آمده : و لقد قرن الله به (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) من لدن ان کان فطيما اعظم ملک من ملائکته ، يسلک به طريق المکارم ، و محاسن اخلاق العالم ، ليله و نهاره :
(از همان زمان که رسول خدا از شير باز گرفته شد خداوند بزرگترين فرشته از فرشتگانش را با او قرين ساخت ، تا شب و روز وى را به راههاى مکارم ، و طرق اخلاق نيک سوق دهد).
در پايان آيه مى افزايد: (به طور مسلم تو به سوى راه مستقيم مردم را هدايت مى کنى ) (و انک لتهدى الى صراط مستقيم ).
نه تنها قرآن نورى براى تو است که نورى براى همگان است ، و وسيله هدايتى براى جهانيان به سوى صراط مستقيم ، اين يک موهبت عظيم الهى است براى رهروان راه حق و آب حياتى است براى همه تشنه کامان .
همين معنى به تعبير ديگرى در آيه 44 سوره فصلت آمده : قل هو للذين آمنوا هدى و شفاء و الذين لا يؤ منون فى آذانهم وقر: (بگو اين کتاب براى کسانى که ايمان آورده اند مايه هدايت و شفا است ، و کسانى که به آن ايمان نمى آورند گوشهايشان سنگين است )!