روزی یکی از مریدان شیخ پیرجو را پرسید: آنهنگام که برادران یوسف او را در چاه انداختند یوسف چه گفت؟
شیخ فرمود: گفت شِـلِـپ!
وجمله مریدان ضجه ها زدندی.
شیخ فرمود: گفت شِـلِـپ!
وجمله مریدان ضجه ها زدندی.
روزی الهه زیر درخت گردو خوابیده بود که ناگهان گردویی به شدت به سرش اصابت کرد و سرش باد کرد. بعد از آن شروع کرد به شکر کردن محسن از انجا می گذشت وقتی ماجرا را دید گفت: اینکه دیگر شکر کردن ندارد. الهه گفت: محسن جان نمی دانی اگر به جای درخت گردو زیر درخت خربزه خوابیده بودم نمیدانم عاقبتم چه بود؟!گویند شیخ محسن لسانش نمی چرخید و کلمه ” فی ل ت ..ر” را “شیلتر ” تلفظ همی کرد.
از بین مریدانش پیرجو و ناصر مکانیک پرسیدند یا شیخ چرا “شیلتر”
تلفظ صحیحش را نگویی ؟
فرمود : ترسم وجودم را نیز شیلتر همی کنند !
پس مریدان بیهوش گشتند
روزی دزد سوسولی (sanaz_panel ) خروس جاست کبیر را بدزدید و در کیسه اش گذاشت, جاست کبیر که دزد سوسول را دیده بود او را تعقیب نمود و به او گفت: خروسم را بده! دزد سوسول بعد از خوردن قسم حضرت عباس و کلی دگر گفت: من خروس تو را ندیده ام, جاست کبیر دفعتا دم خروس خود را دید که از کیسه بیرون زده بود به همین جهت به دزد سوسول گفت درست است که تو راست می گویی ولی این دم خروس که از کیسه بیرون آمده است چیز دیگری می گوید.كچلي جاست مکانیک از حمام بيرون آمد و ديد كه كلاهش را دزديده اند . داد و فريادي راه انداخت و كلاهش را از حمامي خواست.
حمامي گفت:" من كلاه تو را نديده ام و تو چنين چيزي به من نسپر ده اي . شايد اصلا" كلاهي بر سر نداشته اي . "كچل گفت:" انصاف بده اي مسلمان ! اين سر من از آن سر هاست كه بشود بدون كلاه بيرونش آورد ؟ ! "
روزی دزد سوسولی (sanaz_panel ) خروس جاست کبیر را بدزدید و در کیسه اش گذاشت, جاست کبیر که دزد سوسول را دیده بود او را تعقیب نمود و به او گفت: خروسم را بده! دزد سوسول بعد از خوردن قسم حضرت عباس و کلی دگر گفت: من خروس تو را ندیده ام, جاست کبیر دفعتا دم خروس خود را دید که از کیسه بیرون زده بود به همین جهت به دزد سوسول گفت درست است که تو راست می گویی ولی این دم خروس که از کیسه بیرون آمده است چیز دیگری می گوید.
روزی الهه زیر درخت گردو خوابیده بود که ناگهان گردویی به شدت به سرش اصابت کرد و سرش باد کرد. بعد از آن شروع کرد به شکر کردن محسن از انجا می گذشت وقتی ماجرا را دید گفت: اینکه دیگر شکر کردن ندارد. الهه گفت: محسن جان نمی دانی اگر به جای درخت گردو زیر درخت خربزه خوابیده بودم نمیدانم عاقبتم چه بود؟!