هیتلر و دیگر سران آلمان بهتر از دیگران آینده دنیا را پیش بینی می کردند ...
هنوز بیش از پنج سال از خاتمه دومین جنگ هولناک جهانی نگذشته که مجددا هیولای وحشتناک جنگ دیگری از دور نمایان و انسان رنج دیده را هر آن مورد تهدید و ترس وحشت قرار داده است .
روز به روز اوضاع بین المللی وخیم تر و لحظه به لحظه اختلافات شدیدتر ، دو دسته مخالف با شدت و حرارت هرچه تمام تر مشغول دسته بندی ها و تبلیغات دامنه دار بر علیه یکدیگر تا آنجا که معلوم نیست در چه تاریخ و کدام نقطه این جنگ سرد تبدیل به گلوله گرم گردد و عالم بشریت را برای سومین بار در مدتی کمتر از نیم قرن به بدبختی و فنا و نیستی سوق دهد ...
در تاریخ جنگ های جهان کمتر دیده شده که دو دسته جنگجو پس از مدتی کشت و کشتار و خرابی و انهدام با شکست طرفی طرفین فاتح بی درنگ بر علیه یکدیگر قیام نمایند و مقدمات نبرد دیگری را فراهم سازند ...
جنگ بین المللی اخیر با آنکه از لحاظ تلفات و ویرانی و کشتار های بیرحمانه و اسلحه های مخوف و بمبارانهای نابود کننده و هزینه های سر سام آور جنگهای 1914-1918 را از خاطر محو نمود بد بین ترین اشخاص را امیدوار می ساخت که با شکست یکی از دو طرف اقلا چند سالی برای ترمیم خرابیها و جبران تلفات صلح و صفا در عالم برقرار خواهد شد و برای مدتی ملل عالم از جنگ و ستیزه بر کنار خواهد بود .
حوادث و جریانات پس از جنگ نشان داد که این آرزو و پیش بینی بی اساس و توهمی پیش نبوده و اگر کمونیزم شوروی با دول سرمایه داری انگلستان و امریکا در مقابل خطر آلمان در طول جنگ متحد و متفق شدند و در صف واحدی قرار گرفتند از روی اضطرار و ناچاری بود و چون طرفین از نیروی شگرف و قدرت عظیم المان آگاه بودند به حکم اجبارتن به این اتحاد و اتفاق دادند تا مگر از نیستی و اضمحلال نجات یابند .
این نکته نیز مورد تائید و قبول همه است که ملت آلمان از لحاظ فعالیت و علم و دانش و قدرت صنعتی و نبوغ نظامی و نظم و انضباط و روح سلحشوری سر آمد ملل عالم و هیچ کشور بزرگی را به تنهایی و توانایی و یارای مقابله با وی نخواهد بود چنانکه دو جنگ بین المللی گذشته نشان داد که این کشور به تنهایی قادر خواهد بود در آن واحد انگلستان و روسیه و آمریکا را با کلیه مستعمرات که تقریبا چهار پنجم جمعیت و منابع جهان را تشکیل می دهد عقب براند و در تمام میدان ها فاتح گردد . کسانی که نطق های هیتلر و دیگر سران آلمان را به خاطر داشته باشند نیک می دادند که آنان بر خلاف سایر سیاستمداران بزرگ جهان به اختلافات و تفرقه و دو دستگی آنگلوساکسون ها و شوروی سخت ایمان داشتند ولی ترس و وحشتی که از آلمان داشتند ناچار بودند نا خاتمه جنگ با یکدیگر متحد باشند .
علیرغم خوش بینی های روزولت و زمامداران آمریکا و عده ای از زمامداران بریتانیا هیتلر در روز های آخر در پیام خود به ملت آلمان گفت : این بار هم آلمان جنگ را باخت ولی با تسلیم این کشور بی درنگ بین روسیه شوروی و از طرفی و آمریکا و انگلستان از طرف دیگر اختلافات آغاز خواهد شد و در پس ان که چندان طولانی نخواهد بود جنگ بین فاتحین در گیر خواهد شد و آلمان نیرومند مجددا در قلب اروپا خود نمائی خواهد کرد .
اکنون شبح هولناک جنگ بین سه دولت فاتح نمودار و هر آن ممکن است شراره سوزان آن جهان را در خود فرو گیرد بدون شک آلمان به هر طرف گراید تعادل و توازن قوای طرفین بکلی بهم خواهد خورد . لیکن این ملت هوشیار فقط به نفع خود از اوضاع پریشان و در هم و بر هم بین المللی استفاده کامل می برد و اندیشه ای جز جبران شکست و آنچه را در جنگ اخیر از دست داده است ندارد چنانکه هم اکنون صنایع و محصولات آن کشورهای انگلستان و امریکا را دچار بیم و هراس ساخته است ...
منبع : مجله ارمغان » فروردین ماه ، سال 1329 - شماره 241
ميگويند:
سفير انگليس در دهلي ازمسيري در حال گذر بود، ميبيند يك
جوان هندي، لگدي به گاوي ميزند؛
گاوي كه درهندوستان مقدس است!
سفير انگليس ازخودرو خود پياده شده و به سوي گاو ميدود و گاو
را ميبوسد! در اين لحظه گاو ادرار ميكند و سفير انگليس با
ادرار گاو دست و صورتش راميشويد!
بقيه مردم حاضر كه ميبينند يك غريبه اينقدر گاو را محترم
ميشمارد، در جلوى گاو ،سجده ميكنند و آن جوان را مجازات
ميكنند.
همراه سفير انگليس با تعجب ميپرسد:
چرا اين كار را كرديد؟!
سفير ميگويد:
لگد اين جوان آگاه، ميرفت كه فرهنگ هندوستان را پنجاه سال
جلو بياندازد، ولي من نگذاشتم!
جهل و خرافات عامل اصلی عقب ماندگی ملتهاست
دشمنان یک ملت رواج دهنده جهل و خرافات
در فرهنگ آن ملت هستند.
از جشنهای ماهیانهی ایرانیان باستان است و برابری نامِ روز، با ماه شهریور دلیل برپایی این جشن بوده است. روز شهریور از ماه شهریور، چهارمین روز در گاهشمار زرتشتی، برابر با سیام امردادماه در گاهشمار خورشیدی و به نام امشاسپند «خشَـتْـرَه وَئیریَـه» است. این واژهی اوستایی به معنی شهریاری آرمانی یا شهریاری جهانیان است. شهریور، به نام امشاسپند توانای خشترا، نماد توانایی اورمزدی و همیشه خواهان فَر و بزرگی و نیرومندی آمده است.
خشتره وئیریه که در زبان پارسی به شهریور آمده است.
این امشاسپند نماد شهریاری مینویی، توانایی اهورایی و پادشاهی بر خود است.
شهریور در زمین نگاهبان فلزات و جنگابزارها و سلاحها است.
در اوستا «خشَثرَ وَیریَه» و در پهلوی «شَهرِوَر» و درپارسی «شَهریوَر» یا «شَهریَر» است.
بخش اول این واژه به چم شهریاری و شهر است و مراد از شهر،
همانا کشور است، چنانکه سرزمین ایران را، ایران شهر مینامیدند.
بخش دوم این واژه، به چم ویریه
فرنامی هست ، خشترهویریه، به معنای آرمانشهر یا شهریاری آرمانی یا توانایی مینُوی آرمانی است.
در اساطیر زرتشتی و ایرانی این امشاسپند نماد شهریاری و فّر و فرمان روایی اهورامزدا و نگاهبان آسينها و پاسدار فَر و پیروزی شهریاران دادگر و یاور بینوایان و دستگیر نيازمندان است
واژهی خشترا در گاهان، سرودههای اشوزرتشت ۶۲ بار آمده است.
روزي صلاح الدين ايوبي فرمانده مسلمانان در جنگهاي صليبي به خاطر كمبود بودجه نظامي نزد شخص ثروتمندي رفت تا شايد بتواند پولي براي ادامه جنگهايش بگيرد ان تاجر مبلغ مورد نياز فرمانده مسلمانان را به او پرداخت كرد صلاح الدين موقعي كه خواست از خانه بيرون برود رو به ان مرد نمود و پرسيد به نظر شما بين سه دين يهود و مسيح و اسلام كه با هم در جنگ هستند حق با كداميك است ان تاجر بزرگ گفت بشين تا يك داستان برايت بگويم بعد خودت نتيجه گيري كن
او گفت در روزگاران قديم مرد كشاورزي بود كه صاحب يك انگشتر بود و همه ميگفتند اين انگشتر نزد هر كس باشد به كمال انسانيت ميرسد خداوند به مرد كشاورز سه پسر داد و وقتي پسران بزرگ شدند پدر انها از روي ان انگشتر دو تاي ديگر دقيقا شبيه اولي درست كرد و به هر كدام از پسرانش يكي از انگشترها را داد از اين به بعد هر كدام از پسرها ميگفتند كه انگشتر اصلي پيش اوست و هميشه با هم دعوا داشتند بر سر اينكه انگشتر اصلي كه باعث كمال انسانيت ميشود پيش كداميك از انهاست تا بالاخره تصميم گرفتن براي مشخص شدن انگشتر اصلي پيش قاضي بروند
وقتي شرح ماجرا را براي قاضي گفتند قاضي گفت احتمالا انگشتر اصلي گم شده است چون قرار بر اين بوده كه ان انگشتر پيش هر كس باشد داراي كمالات انساني باشد اما شما سه نفر كه هيچ فرقي با هم نداريد و مدام مشغول ناسزا گويي به يكديگر هستيد...
در زمان جنگ جهانی اول زمانی که آلمان در استانه پیروزی در جنگ بود یهودیان در فکر نابودی حکومت آلمان بودند .
آلمان توانسته بودند با تجهیزات مناسب و نیرو های کافی روسیه را در مرز های شرقی خودش شکست دهد و روسیه از صحنه نبرد جنگ جهانی اول کنار رفت .
پس از آن آلمان به سوی مرز های غربی خود رفتند و سعی داشتند انگلستان و فرانسه را در مرز های غربی شکست دهند و بر اروپا مسلط شوند اما متاسفانه کشور بزرگ آلمان از داخل نابود شد .
دلایل شکست آلمان
یهودیان که بیشتر دستگاه های دولتی در دستشان بود از ترس اینکه مبادا بعد از جنگ آلمان به آنها خیانت کند از کار کردن دست برداشتند و اعتصاب کردند .
کشور آلمان تحت تاثیر قرار گرفت و بیشتر مردم بیکار شدند و به خیابان ها آمدند و به حکومت اعتراض کردند . ساخت تجهیزات از قبیل اسلحه و تانک و هواپیما کاهش یافت و همچنین آذوقه کافی به مرز های غربی نرسید . مردم آلمان که از بیکاری داشتند تلفات می دادند بر علیه دولت آلمان قیام کردند . دشمنان آلمان از شرق و غرب به آلمان تاختند و این کشور را نابود کردند .
آدولف هیتلر زمانی که به رهبری آلمان رسید اول یهودیان را دستگیر کرد اما به آنان آسیب نرساند تا یهودیان مثل جنگ جهانی اول باعث شکست آلمان نشوند .
اما در اواخر جنگ جهانی دوم متفقین به دستور یهودیان اعلام کردند که هیتلر دستور قتل یهودیان را داده است و هولوکاست را به جهانیان القا کردند.
معروف است پرتاب میان گرگ ها یکی از تکنیک هایی بود که سازمان اطلاعاتی و امنیتی شوروی (کا.گ.ب) برای از بین بردن روشنفکران، نویسندگان و آزادیخواهان آن کشور طراحی کرد؛
در این تکنیک هیچ نیازی به احضار و دستگیری و بازجویی و شکنجه و زندان و کشتن روشنفکران و مبارزان سیاسی-اجتماعی و تعالی طلبان نبود؛ بلکه به شکلی غیرمستقیم و نامریی، در زندگی آنها رخنه می کردند و برایشان گرفتاری ها و مشکلات، بن بست ها، یاس ها، نا امیدی ها بدبختی های شدید و پی در پی مالی، شخصی و شغلی، روحی و عاطفی و می ساختند و دشمنان شخصی و شاکی های خصوصی می تراشیدند ...
در چنان شرایطی، فرد مورد نظر آن قدر در میان مشکلات و بیچارگی هایش محاصره می شد که دیگر کاری به کار حکومت، شعر، سیاست، فرهنگ، ادبیات، هنر و هرآنچه در جامعه می گذشت نداشت و آنچنان زیر بار رنج ها و مصیبت های فردی و خانوادگی اش قرار می گرفت که نهایتاً یا دیوانه می شد، یا خودکشی می کرد، یا فرار می کرد، و یا افسرده، روان پریش و گوشه نشین می شد؛ به هر حال تبدیل به یک آدم بی کنش و بی اثر می شد.
در سازمان کا.گ.ب به این مشکلات و بدبختی های شخصی می گفتند «گرگ ها»؛ گرگ هایی که هر انسان شریف و روشنفکر و اهل قلمی را از دنیای گفتن و نوشتن و تفکر و اندیشه به جهنمی از گرفتاری و ناامیدی و و راهروهای دادگاه های عمومی و طلبکارهای بی رحم و عشق های شکست خورده و شاکیان وقیح و رذل شخصی و تحقیرهای مدام می کشاندند و نهایتاً او را محاصره خود گرفته و تکه پاره می کردند؛ تکنیک پرتاب میان گرگ ها بقدری کارایی داشت و با چنان دقت و سرعتی جواب میداد که سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی کشورها نیز آن را بکار گرفتند و همچنان با علاقه بسیار بکار می گیرند.
طی سال های 1917 تا 1919 ایران با وجود اعلام بی طرفی در جنگ جهانی اول، بیشترین آسیب را از این جنگ ویرانگر دید و در حدود نیمی از جمعیت کشور قربانی مطامع کشورهای بزرگ و استعمارگر آن دوران شدند. اسناد این قتل عام قریب به 10 میلیون نفری همچنان در ردیف اسناد طبقه بندی شده و سری انگلستان قرار دارد و این کشور هنوز هم از انتشار آن ها ممانعت می کند. گزارش زیر با توجه به کتاب "قحطی بزرگ" نوشته دکتر محمد قلی مجد نوشته شده است که یکی از منابع انگشت شمار موجود درباره هولوکاست 9 میلیون نفری ایرانیان بوده و با استناد به اظهارات شاهدان و برخی اسناد تاریخی در دسترس نوشته شده است.
با کشته شدن ولیعهد اتریش در سال 1914 جرقه جنگ جهانی اول زده شد. کشورهای روسیه، فرانسه و بریتانیا تحت عنوان "دول متفق" و کشورهای اتریش و آلمان به عنوان "دول محور" آغاز شد و سپس عثمانی، ایتالیا و ژاپن نیز با پیوستن به این گروه، میدان جنگ را به آسیا و خاورمیانه نیز گسترش دادند.
در زمان آغاز جنگ جهانی اول، وضعیت داخلی ایران بسیار متزلزل بود. اوضاع آشفته و نابسامان اقتصادی و سیاسی و مداخله بدون حد و مرز قدرتهای خارجی، ایران را تا آستانه یک دولت ورشکسته پیش برد. هشت روز پس از تاجگذاری احمدشاه قاجار، جنگ جهانی اول آغاز شد و مستوفی الممالک نخست وزیر ایران رسما موضع بی طرفانه ایران را به دول متخاصم اعلام نمود.
احمدشاه، شاه بی کفایت ایران در 18 سالگی تاجگذاری کرد
با وجود اعلام بی طرفی ایران، نیروهای متخاصم انگلیس و روس از نقاط مختلف وارد کشور شدند. جدا از دلایل ژئوپلتیک و منابع حیاتی ایران که برای ادامه جنگ ضروری بود، یکی از دلایل این تعرض به ایران، شکل گیری احساسات همسو با آلمان از طریق یکی از مقامات دربار بود و بریتانیا از بیم وقوع کودتای آلمانی در ایران، نیروهای خود را تا پشت دروازه های پایتخت پیش آورد.
ورود نیروهای متفقین - روس و انگلیس - به ایران
دولت عثمانی نیز با بهانه تراشی در مورد حضور نیروهای روس در آذربایجان، از مرزهای شمال غرب نیروهای خود را وارد کشور کرده و توقف نقض بی طرفی را به خروج روسیه از آذربایجان موکول کرد. قواي روس در شهرهاي آذربايجان، اردبيل، قزوين و انزلي، حضور داشتند و بخشهايي از جنوب كشور از جمله بوشهر و بندر لنگه نيز در اشغال نيروي انگليس بود.
همچنین واحدهايي از سربازان انگليسي به همراه نیروهای هندي تحت امر خود از بحرين وارد آبادان شدند و اين شهر را اشغال كردند. عمده ترين توجيه ورود اين نيروي نظامي، ضرورت محافظت از تأسيسات استخراج نفت در منطقه خوزستان بود.
با انقلاب اکتبر 1917 روسیه، نیروهای روس از ایران خارج شدند و انگلیس برنامه ریزی خود برای پر کردن جای این نیروها را با بزرگ نمایی خطر آلمان ها و عثمانی آغاز کرد و بدین ترتیب انگلیسی ها از سال 1917 ایران را تحت اشغال خود درآوردند.
حكومت مركزي صرف نظر از معضلات سياسي، با بحرانهاي متعددی در ابعاد اقتصادي نیز مواجه بود و به دلايل گوناگون از جمله : دخالت بيگانگان، درگيريهاي سياسي جناحهاي حاكم، بي لياقتي و فساد جمعي از دولتمردان، فقر و محروميت توده هاي مردم که به طرز اعجاب انگيري رو به گسترش بود، اوضاع نابسامان موجود را پيچيده تر كرده بود.
اجساد گرسنگان در گوشه و کنار کوچه و بازار هیزم وار بر روی هم انباشته شده بود
در همین زمان قحطی در ایران بیداد می کرد و همه روزه کودکان، زنان و سالمندان بسیاری را به کام مرگ می کشاند. نیروهای اشغالگر انگلیس تمامی منابع و تولیدات کشاورزی را برای گذران نیاز نظامیان در جنگ خود، خریداری کرده و احتکار می کردند. عجیب تر اینکه ارتش بریتانیا مانع از واردات مواد غذایی از بین النهرین و هند و حتی از آمریکا به ایران شد.
سربازان انگلیسی علاوه بر این بدلیل عدم رعایت بهداشت موجب شیوع بیماری هایی نظیر آنفولانزا و وبا در ایران شدند که بدلیل قحطی و عدم توانایی مردم برای مقاومت در برابر بیماری ها، مبتلایان جان خود را از دست می دادند.
جعفر شهری نویسنده و شاهد این قحطی بزرگ می نویسد: "در همين قحطي نيز بود كه نيمي از جمعيت پايتخت از گرسنگي تلف شده، اجساد گرسنگان در گوشه و كنار كوچه و بازار هيزم وار بر روي هم انباشته شده، كفن و دفن آنها ميسر نميگرديد و قيمت گندم از خرواري 4 تومان به 400 تومان و جو از من 2 تومان به 200 تومان رسيده، هنوز دارندگان و محتكران آنها حاضر به فروش نميشدند."
میرزا خلیل خان ثقفی - پزشک دربار - در خاطرات خود از اوضاع حاکم بر تهران می گوید که نشان دهنده عمق فاجعه در پایتخت است:
"از يكي از گذرگاه هاي تهران عبور ميكردم. به بازارچه اي رسيدم كه در آنجا دكان دمپختپزي بود. رو به روي آن دكان، دو نفر زن پشت به ديوار ايستاده بودند. يكي از آنها پيرزني بود صغيرالجثه و ديگري زني جوان و بلندقامت. پيرزن كه صورتش باز بود و كاسه گليني در دست داشت، گريه كنان گفت : اي آقا، به من و اين دختر بدبختم رحم كنيد؛ يك چارك از اين دمپخت خريده و به ما بدهيد، مدتي است كه هيچ كدام غذا نخورده ايم و نزديك است از گرسنگي هلاك شويم.
گفتم : قيمت يك چارك دمپخت چقدر است تا هر قدر پولش شد، بدهم خودتان بخريد. گفتند: نه آقا، شما بخريد و به ما بدهيد چون ما زن هستيم، فروشنده ممكن است دمپخت را كم كشيده و ما متضرر شویم. يك چارك دمپخت خريده و در كاسه آنها ريختم. همان جا مشغول خوردن شدند و به طوري سريع اين كار را انجام دادند كه من هنوز فكر خود را درباره وضع آنها تمام نكرده بودم، ديدم كه دمپخت را تمام كردند. گفتم: اگر سير نشده ايد يك چارك ديگر برايتان بخرم، گفتند : آري بخريد و مرحمت كنيد، خداوند به شما اجر خير بدهد و سايه تان را از سر اهل و عيالتان كم نكند.
نیروهای انگلیس تمام محصولات کشاورزی را با قیمت بالا از کشاورزان می خریدند و برای سربازان خود احتکار می کردند
محمد قلی مجد در کتاب "قحطی بزرگ" خود می نویسد: بر اثر چنین فاجعه عظیمی بود که جامعه ایرانی به شدت فروپاشید و استعمار بریتانیا توانست به سادگی حکومت دست نشانده خود را در قالب کودتای 1299 بر ایران تحمیل کند. مجد چنین نتیجه میگیرد: «هیچ تردیدی نیست که انگلیسیها از قحطی و نسل کشی به عنوان وسیله ای برای سلطه بر ایران استفاده میکردند.
احمدشاه بزرگترین محتکر غلات در زمان قحطی بود
بدتر از هر مصیبت دیگر، مشاركت شاه و جمعي از حواريون او در احتكار مايحتاج عمومي است كه نشان از بي مايگي و بي اعتنايي به تنگدستي مردم به روزگار اشغال كشورش از سوي اجانب دارد. در اين برهه ميرزا حسن خان مستوفي الممالك با جديت و تلاش فراوان، به رغم درگير شدن با عوامل آشكار و نهان انگليس و روس، با وضع برنامیه اي درصدد نجات هموطنان خود از اين وضع آشفته، مقابله با محتكران و اتخاذ تدابيري براي خريد عادلانه ارزاق عمومي به ويژه گندم، برنج، جو و توزيع آن ميان هموطنان بود.
احمدشاه با وجود قحطی فراگیر حاضر به توزیع گندم های انبار شده در میان مردم نبود
يكي از محتكران عمده غلات، احمدشاه جوان بود كه تن به پيشنهاد خريد منصفانه رئيس الوزراي خود نيز نميداد و مقادير زیادی گندم و جو در انبارها ذخيره كرده بود. شاه قاجار در برابر پيشنهادهاي خريد صدراعظم خود اظهار ميداشت « جز به قيمت روز به صورت ديگر حاضر براي فروش نيستم».
در زمان قحطی نانوایان و خانه داران از جو و سایر غلات به جای گندم استفاده می کردند
شاه قاجار گندم مورد نیاز مردم برای پخت نان را جز به قیمت روز نمی فروخت
در زمان قحطی، شکل همه عوض شده و مردم دیگر به انسان شباهتی نداشتند. همه با چشمانی گود افتاده چهار دست و پا می خزیدند و علف و ریشه درختان را می خوردند. هر چه از جاندار و بی جان در دسترس بود به غذای مردم تبدیل شده بود. سگ، گربه، کلاغ، موش، خر و ...
داناهو افسر شناخته شده اطلاعات نظامی انگلستان و نماینده سیاسی آن دولت در غرب ایران در سالهای 1918 و 1919 درباره قحطی درغرب ایران اینگونه می نویسد:
"اجساد چروکیده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومی افتاده اند. در میان انگشتان چروکیده آنان همچنان مشتی علف که از کنار جاده کنده اند و یا ریشه هایی که از مزارع در آورده اند به چشم می خورد؛ با این علفها می خواستند رنج ناشی از قحطی و مرگ را تاب بیاورند. در جایی دیگر، پابرهنه ای با چشمان گود افتاده که دیگر شباهت چندانی به انسان نداشت، چهار دست و پا روی جاده جلوی خودرویی که نزدیک می شد می خزید و در حالی که نای حرف زدن نداشت با اشاراتی برای لقمه نانی التماس می کرد."
ادامه دارد...
کتاب نکرونومیکون رستاخیز مردگان و یا کتاب دیوانه کننده القابی است که روی این کتاب نهاده اند.
نام دیگرش اما الضعیف است. نویسنده اصلی این کتاب فردی بدوی اهل شام به نام عبدل ال حضرت در سال ۶۹۹ نوشته شده است.
بعد از آنکه کتاب توسط ال حضرت به پایان رسید. بدن تکه تکه شده اش پیدا شد. دلیل و نحوه قتل نامعلوم بود.
کتاب اصلی (نمونه دیگری از این کتاب توسط اچ پی لاو کرفت نوشته و در ژانر وحشت روانه بازار شد) شامل ۷ جلد است. و در ارتباط با آینده بشریت پیشگویی هایی در آن گنجانده شده است. بنا به ادعایی تعدادی از پیشگویی های نوستر آداموس برگرفته از این کتاب است.مدرکی از سال ۱۴۸۷ توسط راهب وارمیوس (olaus wormius) بر جای مانده است. او طبق این نوشته به کتاب بسیار خطرناکی اشاره میکند. این کتاب مرموز خواننده را به شدت تحت تاثیر خود قرار می دهد. وارمیوس در یکی دیگر از نوشته هایش می گوید: وقتی ترجمه کتاب به دستم رسید. مقداری از آن را مطالعه کردم و بلافاصله آنرا در آتش سوزاندم. چون حقایقی در آن فاش میشود که هنوز هیچکس برایش آماده نیست. به زمان بسیار زیادی برای درکش محتاجیم!
اما ترجمه ای که راهب واریوس ادعا میکرد در آتش سوزانده است. سال ۱۵۸۶ در پراگ یکبار دیگر پیدا شد. اما در دستان فردی که همه او را به عنوان جادوگر میشناختند. دکتر جان دی و دستیارش ادوارد کلی، بنا به شایعه ها این دو بعد از پیدا کردن این کتاب سعی در زنده کردن مردگان! کردند.کتاب سپس بوسیله فردی کلکسیونر به نام الیاس اشمول به کتابخانه بودلین آکسفورد هدیه داده شد. از این کتاب دو نسخه دیگر در کتابخانه های موزه بریتانیا و واتیکان موجود است.
نسخه کتاب نکرونومیکون کتابخانه بودلین در سال ۱۹۳۴ ناپدید شد.
گفته میشود ( هاینریش هیملر به علت علاقه زیادش به متافیزیک به نحوی این کتاب را بدست آورد) و بعد از آن دیگر ردی از آن نسخه در دست نیست.
نسخه موجود در موزه بریتانیا در سال ۱۹۴۰ از فهرست خارج و به انبار منتقل شد. سپس همراه جواهرات سلطنتی خانواده پادشاهی در گالر قلعه حفاظت شده قرار گرفت.
آنچه این کتاب را خطر ناک جلوه میدهد. تنها بخش دیوانه کننده آن یعنی بخش صدمات فیزیکیش نیست. بلکه حقایق نوشته شده در کتاب آنقدر بی پرده و بی رحمانه است. که باعث فرو ریختن تمامی باورها و ذهنیت فرد در ارتباط با زندگی میشود. و تنها برای انسانی که کتاب را مطالعه میکند. تاریکی و یک هیچ بزرگ به ارمغان می آورد. یعنی اگر فرد از خواندن این کتاب به مرز جنون نرسد. مجبور است در بی هدفی و تاریکی مطلق زندگی کند.
عملیاتی در سال 1988 تا 1989 که در جریان آن نیروهای رژیم بعث عراق که به طور مستقیم از صدام حسین تکریتی فرمان میگرفتند،
بنا بر آماردر طی عملیات هفتماهه انفال از فوریه تا سپتامبر 1988که تنها در استانهای کرکوک، دیاله، نینوا و صلاح الدین اجرا شد، بیش از 4200 روستا نابود و بیش از 182000 نفر مردم بی دفاع کُرد از سوی ارتش و مأموران جوخه های مرگ،به قتل رسیدند که از لحاظ گستردگی و حجم کشتار و درندهخویی، نزد بسیاری از کشورها و سازمانهای بینالمللی بهعنوان یکی از فجیعترین جنایات علیه بشریت به ثبت رسیده است و توسط رژیم بعث و با فرماندهی مستقیم صدام صورت گرفت .
شهرهای حلبچه، طویلا، بخش خورمال، سید صادق، پنجوین، قلعه دیزه، سنگ سر، جوارتا، قلاچولان و ماوهت به تمامی ویران و از سکنه خالی گردیدند.
استفاده از اسلحه شیمیایی و کشتار حلبچه در جریان عملیات انفال روی داد.
شایان ذکر است گروهک تروریستی مجاهدین خلق(منافقین) نیز با اسم عملیاتی "مروارید" در این نسل کشی ، صدام را برای نابودی ملت کُرد در عراق یاری دادند.
پس از حمله ایالات متحده آمریکا به عراق و دستگیری صدام حسین و برخی از همدستانش، به جرم جنایات ضد بشری و انفال کُردها در دادگاه ویژهٔ جرائم سران عراق مورد محاکمه قرار گرفتند.
روز چهارشنبه مصادف با ۲۴ نوامبر سال ۱۹۷۱ میلادی، مردی به نام «دَن کوپر» یک بلیط یک طرفه ۲۰ دلاری از پورتلند به سیاتل را خریداری کرد. این تازه آغاز ماجراست و ادامه داستان شما را شوکه خواهد کرد.
کوپر در حالی سوار هواپیما شد که کت و شلوار و پالتوی سیاه به تن داشت و یک چمدان و پاکتی کاغذی همراه خود آورده بود. وی پس از نشستن روی صندلی هواپیما، نوشیدنی سفارش داد.
وی در ادامه یادداشتی به یکی از خدمه پرواز داد، اما او بدون نگاه کردن آن را در جیب خود گذاشت. کوپر از مهماندار درخواست کرد که نامه هرچه سریعتر را بخواند. در کاغذ نوشته شده بود که وی یک بمب همراه خود دارد.
او یک لیست از خواسته هایش را نوشت و به مهماندار داد. ۲۰ هزار دلار پول نقد قرار داده شده در کوله پشتی، دو عدد چتر نجات پشت و دو عدد چتر جلویی، از خواسته های کوپر بودند. وی همچنین گفته بود که هنگام فرود هواپیما، یک تانکر سوخت برای سوخت گیری مجدد حضور داشته باشد.
درخواست عجیب دیگری که کوپر مطرح کرد، این بود که تمام وجه نقد درخواستی به صورت اسکناس های ۲۰ دلاری تامین گردد. هنگامی که هواپیما فرود آمد، وی ۳۶ نفر از مسافران را با پول و چترهای نجات معاوضه کرد. او برخی از خدمه را نگه داشت و سپس به سمت مکزیکو سیتی پرواز نمود.
کوپر از خلبان هواپیما درخواست کرد که در ارتفاع کمتر از ۱۰ هزار پا پرواز نماید. او در نمیه دوم پرواز از عینک آفتابی استفاده نمود. همین ویژگی بعدها در نقاشی که از صورت وی کشیده شد، به کار رفت.
هنگامی که هواپیما در جایی بین سیاتل و منطقه رنوی نوادا قرار داشت، کوپر همراه با چترها و پول از درب جلو به پایین پرید و دیگر هیچگاه دیده نشد. وی قبل از پریدن گیره کرواتش را درآورد و همین وسیله تنها موردی بود که محققان توسط آن می توانستند دی ان ای کوپر را تشخیص دهند. آن ها به دقت تمام هواپیما را گشتند، اما تنها کاری که قادر به انجام آن بودند، این بود که شماره سریال اسکناس های داده شده به کوپر را رهگیری نمایند.
هشت سال بعد، پسری جوان یک بسته پوسیده حاوی ۵۸۰۰ دلار وجه نقد را پیدا نمود. شماره سریال آن ها با پول های داده به کوپر مطابقت داشت. اف بی آی تمام سواحل اطراف را به دقت جستجو کرد، اما نتوانست چیزی پیدا کند.
طی سالهای آینده، نامه های زیادی به اف بی آی فرستاده شد و ادعاهای زیادی مبنی بر مرگ او و یا آن که برادرش پیدا شده مطرح گشت.
در طول فرایند تحقیقات، بیش از ۸۰۰ نفر مضنون مورد بازجویی قرار گرفتند و تمام آن ها به غیر از ۲۴ نفر تبرئه شدند. البته این کار فایده ای نداشت و ظاهرا آقای کوپر با هیچ از مظنون ها در ارتباط نبود. خدمه پروازی که وی از طریق او درخواست هایش را مطرح کرد، مجرم را مردی حدودا ۴۰ ساله با ۱۸۳ سانتیمتر قد و چشم های قهوه ای توصیف نمود.
گرچه اف بی آی در آن زمان قادر به شناسایی او نبود، اما بر اساس قانون هابز که هیچ محدودیتی نداشت، کوپر هنوز هم می توانست تحت تعقیب قرار بگیرد. بنابراین اگر کوپر اصلی پیدا می شد، می توانست تحت پیگرد قرار بگیرد.
نکته جالبی که باید به آن پرداخته شود، این است که کوپر تنها نام مکزیک را برای فرود بیان کرد. همین مسئله احتمال داشتن هم دست روی زمین را به صفر می رساند.
کارشناسان بعدها اعلام کردند به نظر می رسد فردی که از هواپیما به پایین پریده، مهارت چندانی در این زمینه نداشته است؛ هرچند که در چنین مواردی فردی که پریده احتمالا کشته خواهد شد، اما جسد آقای کوپر هیچگاه شناسایی نگشت.
فرضیه دیگری که از سوی گروهی موسوم به «کاراگاههان شهروندان» مطرح شد، این بود که کوپر یکی از کارمندان بوئینگ بوده است. آن ها با قرار دادن جزئیات پوشش و لباس آقای کوپر کنار یکدیگر و تطابق دادن آن ها با موارد مشابه، دریافتند که تنها در شرکت بوئینگ می توان این موارد را در همان زمان مشاهده نمود.
علی رغم تحقیقات وسیع صورت گرفته و تشکیل پرونده های زیاد با انبوهی از اطلاعات، هنوز مشخص نیست که واقعا چه اتفاقی رخ داده و یا آنکه دن کوپر چه کسی بوده است. این ماجرا به عنوان یکی از طولانی ترین و خسته کننده ترین پرونده های اف بی آی شناخته می شود.